مشاهده داشته ولی یکی از کلیپهایی که تو بحث این درگیریهایی که تو سوریه بوده یعنی ایشون روحیه خوب و با نشاط خودش را حفظ کرده همرزمان خودش را هم با اجرای کلیپ با یک شیرینیکاری آنها را شاد میکند حالا در کنار ارزش معنوی ارزش کاری که داشته خوب در این
آقای مقتدر خودتان را معرفی کنید و آن سابقهای که میتوانید شروع کنید که چطور شد رفتید به سوریه و در قالب مدافع حرم.
بنده مسعود مقتدرهستم متولد سالکن شهرستان مراغه از استان آذربایجان شرقی. من سال 86 وارد بسیج شدم بعد در بسیج دیگر ما بزرگ شدیم دیگه این عقیده انقلابی که داشتیم سال 92 و 93 که اوج اعزام مدافعین حرم بود ما اعزام شدیم به این جبهه مقاومت که باشیم بعد چون من پایان خدمت نداشتم پاسپورت هم نمیتوانستم بگیرم و برای خروج از کشور لازم بود. به خاطر همین رفتم خدمت سربازی یعنی دیپلم را هم گرفتم.
یعنی فقط به خاطر اینکه به عنوان مدافع حرم بروید سوریه؟
بله. بعد خدمتم که تموم شد حین خدمت و قبل از خدمت میرفتم یک سری در لشکر 31 عاشورا یک سری آموزشهای میدیدم. بعد تخصص اصلی من تکتیراندازیه و تخریب و اینها. بعد اینکه خدمتم تمام شد و پایان خدمت گرفتم سال 95 برج 12 توانستم اعزام بشوم. 60 روز منطقه بودیم یعنی دو ماه بار اول. بار اول من مجرد بودم بعد برگشتم برج 6 سال 96 ازدواج کردم بعد 6 ماه بعدش دوباره برج 12، 96 من رفتم سوریه. بعد عید اونجا بودیم. فروردین 97 برگشتم دیگه نرفتم.
من قبل از اینکه وارد بحث تخصصیتر و دلرباتر و شیرینتر بشویم میخواهم یک کم راجع به وضعیت خودتون وضع خانواده. اولین متولد چه سالی هستید؟
اسفند 73
و تو خود مراغه به دنیا آمدید؟
بله.
در چه خانوادهای بودید از لحاظ وضعیت خانوادگی حالا چند نفر شغل پدر هر چیزی که خودتان صلاح میدانید بگویید.
من توی یک خانواده متوسط در شهرمان به دنیا آمدم پدرم سفید کار بود. سفیدکار ساختمانی. ما خانوادهمان پنج نفر بود و البته با آن برادری که فوت کرد میشویم 6 نفر. یک برادرم فوت کرد توی سن 11 سالگی یک سال از من کوچکتر بود. الان پنج نفریم یک برادر و یک خواهر کوچکتر هم دارم.
پس از یک خانواده متوسط و رو به پایین تقریبا میشود گفت هستید نکتهای که برای من بسیار جالب است با دوستانی که مثل شما این توفیق را دارند به عنوان مدافع حرم شناخته میشوند اولین باری که آشنا شدید با این قضیه با این قصه خیلی جزئی بگید این جرقه تو ذهنتون شکل گرفت حالا میشود رفت یا دیدید به چه صورت و کجا بود.
سال 92 اولین شهید مدافع حرم استان آذربایجان شرقی که از شهر ما بود. شهید علی کنعانی که ایشان شهید شدند و در شهر ما تشییع شدند میشود گفت که جرقه اول آنجا بود که در ذهن من زده شد و من علاقهمند شدم که میتوانیم باشیم یا نه.
در قالب خدمت سربازی مدافع حرم رفتید خیلی از جامعه شاید علاقهای بهش نداشته باشند چه چیزی را توی این قالب دیدید که برات هیجانانگیز بود به قول دوستان دلربا بود که تو را کشاند به آن سمت.
ببینید ما چون با فرهنگ حسینی بزرگ شدیم و بعد ارادت خاصی داریم نسبت به ابا عبدالله به همین خاطر رسم و مروت ابا عبدالله بود که عاشق خدا بود. به خاطر خدا از همه چیزش گذشت ما هم که عاشق ابا عبدالله شیعه ابا عبدالله هستیم خوب شما میبینید عزاداری امام حسین خیلی متفاوتتر از بقیه اعمه است بعد هر جور آدمی هست توی عزاداری اباعبدالله و به احترام ایشان هر کارهای هم باشند در این مدتی که عزاداری کلاً میان هیأت و اینها این یکی از معجزات اباعبدالله است. ما هم دوست داشتیم به اماممان اقتدا کنیم مثل ایشان در راه خدا نشان بدیم به خدا اگر ما آن موقع هم بودیم اماممان را تنها نمیزاشتیم الان هم میخوایم. الان که داوطلبانس، اخطاریه میایم. آن موقعه که امام تکلیف کرده بود دیگه اصلا تنهاش نمیزاشتیم.
یک سوالی که برای من پیش میآید گفتم که چطور شد با این قصه آشنا شدید حالا ما یک تجربه جنگ را داشتیم از بچگی نسل ما چون تقریبا نزدیک هستیم به هم آشنا بودیم با این فضا و جبهه و جنگ ولی از نزدیک اینطوری بخواهیم لمسش بکنیم یک مقدار سخته خیلی راحت میخواهم بپرسم ازت اولا اینکه ترس نداشت این قصه خیلی راحت از دور و ورای دوستان ما میپرسند که این حالا شما دارید وارد یک نبرد و یک منازعه کاملا جنگی میشوید سوای حالا بحثهای اعتقادی که دارید این یک نکته و اینکه وقتی رفتید آن تصوری که داشتید خیلی متفاوت بود با آن چیزی که در واقعیت دیدید؟
ببینید این دو تا جواب میتواند داشته باشد. جواب اعقتادی این است که من خودم این را حس کردم تا آنجا که میرسید فقط شوک حرم و دفاع است. بعد وارد فضای درگیری که میشوید یک سری تفکرات میاد سراغت الان دیگه من اینجام من ممکنه دیگه برنگردم یک سری دلهرهها میآید. این را هم بگم این دلهرهها یک جوری خدا نمیتونم چطوری حلش میکند. راحت میکند تو را سر این قضیه اصلا الان توی اینجا بشینید فکرش را بکنید وحشتانکه آنجا میروید تو دل درگیری خدا یه جوری کمکت میکنه اصلا وابستگیهات و دلتنگیها را کمتر میکنه بعد علایقیت تو چشمت را پایین میآورد خدا خودش کمک میکند.
و آن تصوری که داشتید خیلی متفاوت نبود یعنی فکر میکردید همونجوری که بود اتفاق افتاد.
بله. از بچگی من چون متولد 73 هستم جبهه را ندیدم خودم. ولی این فیلمهای دفاع مقدس این روایتگریها را که دیدیم مثلا حاج حسین یکتا اینا روایت میکردن ما رفتیم آنجا واقعا دیدیم یک معنویت خاصی داره آنجا که من آنجا بارها به دوستان گفتم من آن جبههای تجربه نکردم اینجا دارم تجربه میکنم.
خانواده چطور؟ چه نقشی داشتند؟ این استرس را بهت وارد نمیکردند که نرو؟
بار اول که مجرد بود اوایل مادرم اولین بار که مطرحش کردم خیلی مخالفت کرد شدیدا. بعد چون مادر من مذهبی است و هیئت میره زیارت عاشورا را زیاد میخواند من آمدم یک کم روی تفکرات مادرم کار کردم مثلا آمدم ترجمه زیارت عاشورا را گفتم بهش. مثلا گفتم شما که زیارت عاشورا را میخوانید (؟؟؟؟؟؟؟) یعنی میگوید قطعا در جنگ هم با کسی که با تو میجنگه یعنی تو الان این را میخوانی ولی خلافش نمیزاری که من برم اون موقع هم مادرایی مثل تو آمدم بچههایشان نبردند امام حسین تنها ماند الان شما اگر من را جلوگیری کنید آن دنیا چه جوابی داری. با این فرهنگسازی و این کارها توانستم راضیاش کنم طوری که خودش آمد من را راهی کرد. بار دوم که میخواستم برم همسرم را مادرم آروم میکرد یعنی مادرم که اصلا نگرانی نداشت خانمم که بیتابی میکرد مادرم بهش دلداری میداد.
حالا خیلی هم شخصیتر باشه شما در بحبوحه این رفتار ازدواج کردید خوب اون ابتدایی آشنایی و آن صحبتهایی که کردید مطرح کردید؟
بله من اولین صحبتی که با همسرم کردم این بود. من چون میخواستم یک زندگی داشته باشیم قبل از اینکه آدم بخواد وابستگی داشته باشد باید یک چیزایی در ازدواج مطرح کند بعداً مشکلات پیش نیاد. من بهشان گفتم گفتم این یعنی من اسمم را میزارم یک پاسدار افتخاری. خوب بسیجی هم یک پاسدار افتخاری. پاسدار افتخار یکه حقوق نمیگیرد بعد سپاه پاسداران وظیفش چی هست حفظ و صیانت از دستاوردهای انقلاب اسلامی این مرز برایش تعیین نشده مثل ارتش که میگوید حفاظت از اراضی جمهوری اسلامی ایران این مرز نداره هر کجای دنیا که باشد هر ملتی که باشد هر قومیتی که باشد دستاورد یک انقلاب اسلامی باشد مثلا در یمن الان بیداری اسلامی شده این بیداری اسلامی یکی از دستاوردهای انقلاب ماست. هر کجای دنیا باشد من گفتم که من میرم باید همسنگرم باشید که مخالفت نکنید که هیچ چون ایشون هم عقیده خوبی داشتند و بعد هم اعتقاد بودیم مشکلی نداشتند و الان هم اگر بخواهم برم باز مخالفتی نمیکنند.
یعنی خانوادهاش هم همینطور بودند؟
خانوادهاش هم همینطور بودند بله.
اوایل چرا. موقع خواستگاری که پدرش مخالفت میکرد با ازدواج من و ایشان این قضیه مدافع حرم بودن من بود ولی این بیشتر به خاطر این بود که نگران حال دخترش بود اگر بلایی سر من بیاید در این سن جوانی میخواهد چکار بکند دخترش. اعتقادی نبود بیشتر به این خاطر بود.
حالا خودت یک خاطرهای یک چیزی از آن نبردت در سوریه با دشمن میجنگیدید با یک سری تکفیری میجنگیدید یک خاطره خوبی اگر مد نظر دارید؟
یک خاطره دلچسب دارم من. ما آخرای ماموریت اولمان یک آزادسازی داشتیم در شرق حلب یک روستایی بود به نام طتبیه که دست داعش بود. بعد آنجا دور و برش چند تا روستای دیگر بود که نزدیکترینش عاسمیه بود که 700 متر از این طتبیه فاصله داشت بعد ما میخواستیم طتبیه را آزادسازی و تثبیتش کنیم. بعد در این عملیات من بودم خوشبختانه آن عملیات یک شیرینیهایی داشت چون باید در عرض سه روز ما اینجا را تثبیتش میکردیم یک رفت و آمد یک هیجان خاصی داشت هی خمپاره بود که میزدند آنها نمیخواستند این روستا را از دست بدند برایشان خیلی حیاتی بود. یک خاطره خوشم آنجا این بود که من دو روز نخوابیدم بعد تک تیرانداز بودم. تعویض میکردم با دوستم بعد حیاطی که ما بودیم با خمپاره میزدند. در این شرایط که میخواستند به ما غذا بدهند با تویوتا که رد میشدند پرت میکردند دیگه میتوانستند وایستند چون میزدند بعد آن غذا را که میگرفتیم خاطره خوشم این بود که سرد بود یک شب خیلی سرد بود شب دوم من رفتم دور و بر گشتم یک جعبه گالوانیزه مکعب مانند پیدا کردم آوردم یک آتشی روشن کردم بعد ناهارم نخورده بودیم شام آوردن یک تخمه مرغ و سیبزمینی لای نون پرت کردن ما گرفتیم اینا چون سرد بودند من گذاشتم تو اون حالت تنوری که درست کرده بودم گرم بشه بعد حواسم نبود این تخمه مرغه ترکید قشنگ دیگر شامم نخوردیم. این خاطره خیلی خوبی بود. بعد شبشم که میخواستم برم بخوابم گفتند بیا برو دژبانی پست وایسا اینجا مثلا سر پست دادن. مثلا من خودم سرباز بودم سعی میکردم پستا را یه جوری نرم و فلان. آنجا سرپرست دعوا بود یکی میگفت من وای میایستم. یک حالت خیلی خوبی بود.
آقای برادر بزرگوار شما افتخار ما هستید تشریف آوردید خودم به شخصه افتخار کردم با شما صحبت میکنم شما تو بحث دانشگاه هم بودید درسته؟
نه من دانشگاه نرفتم. در دانشگاه آزاد با دوستان کار فرهنگی میکردیم ولی به عنوان مهمان میرفتم پیششان.
حالا به طور کلی الان جو دانشگاهها را مثلا دانشگاه آزاد یا هر دانشگاهی چه طوری ارزیابی میکنید آیا واقعا در جو دانشگاه فعلی ما میتوانیم افرادی را به عنوان مدافع حرم نه به هر حال کار جهادی فرهنگی کار جهادی به هر حال اجتماعی توی تمام عرصهها این قابلیت توی دانشگاه توی ظرفیت دانشگاههای کشور وجود داره که همچنین انسانهایی را تحویل بدیم چه طوری ارزیابی میکنید بهطور کلی.
من برای دانشگاههای آزاد من چون در دانشگاه آزاد مراغه یکی از دوستان با فرمانده حوزه مقاومتش دوستم با هم کار فرهنگی میکنیم یک جورایی متأسفانه این البته شاید تو شهر ما اینجوری باشه چون من دانشگاهای دیگر نبودم یک بسیجی میدان بسیار کمی داره میدان بهش نمیدهند هم از طرف دانشجویان که مثلا عنوان عقیدهها هستند ولی در قبال این افرادی که میآیند در بسیج کار میکنند تو همچین فضایی واقعا با اعتقادن. فضایی که مثلا بهتر میدونید آزاده و شما میتوانید رابطه داشته باشید با هر کسی که خواستید هر عقیدهای که دارید آزاده. تو اون فضا فضای مثلا خیلی بسیجی مذهبی و اینا نیست اینا میآیند کار میکنند من به نظر من اگر حمایت بشود دانشگاه آزاد میتواند یک محل خوبی نه تنها برای مدافع حرم میتواند مسئولان و افراد خیلی بزرگ را پرورش بدهد برای اصلاح جامعه و کشورمان.
این کلیپی که ما در فضای مجازی دیدیم در اینستاگرام، تلگرام و همینطور نشون دادن چی شد در آن فضایی که یک سری در داخل میگویند آنجا خیلی سخته، خیلی سخت میگذره. بنده خداها چی دارند میکشند،ترکش و خمپاره. شما کلیپ مفرح برای دوستان اجرا میکنید.
من یک نکتهای را اینجا بگویم. من تو اون یکی رسانه هم گفتم این کلیپ را ما در ایران ضبط کردیم خوب ولی چون آنجا گوشی ندارند ولی اگر بود گوشی بود گوشی آنجا آزاد بود ما کلیپهای شادتر از اینی که دیدید میتوانستیم ضبط کنیم یعنی آنجا چون ما تنها بودیم هر چی که داشتیم رفقایمان بودند یعنی آنجا تو چرا مدافعان حرم اجر دو تا شهید را دارند آنجا نمیدانید کی دوسته کی دشمن.
جنگ کلاسیک نیست یعنی؟
آره. دور و برت همش خونه است. در یک خانهای که کسی میاد بیرون نمیدانید موافقه یا مخالف. آنجا تنها که داری همین رفیقیه که باهات از ایران رفته بعد آنجا چون مدت خیلی زیادی با هم میخوردیم و میخوابیدم بعد نمیشد فضا همیشه غمگین باشه خیلی هم شوخی میکردیم شوخی های خوب. مثلاً ادای داعشی در میآوردیم مثلا شهید شدن همدیگر را تداعی میکردیم مثلا یکی میآمد یک ماسک میزد یک چوبی برمیداشت میگفت الله و اکبر من میخواهم اگر این را بکشم اول گوشش را میبرم. میگفت گوشش را میبرم اگر بهش فحش بدم نشنونه. این جور شوخیها. بعد فوتبال بازی میکردیم با بچههای سوری که جمعشان میکردیم بهشان فارسی یاد میدادیم مثلا. روسهایی که این جمله را یاد میگرفتند بهشان هدیه میدادیم. مثلا سیب یا کنسروی که در اختیار ما بود بهشان میدادیم بعد اگر جایش بود آن فرهنگسازی را تبلیغ میکردیم از نظاممان از انقلابمان از ایثارگری به اینها یاد میدادیم که مثلا این بچهها در آینده یک خاطرهای از ما داشته باشند از جنگ و اینا که فردا بزرگ شدند بتوانند بگویند که ایرانیها هم بودند اینجا کمکمون کردند.
بعد برای غیر ایرانیها هم آنجا تبلیغات کردید؟
بله صددرصد. ما تبلیغات میکردیم. من توی روستاها مایر و نوبرالزهرا ما با بچههای محمد رسولالله یک 10 روزی با هم بودیم من مأموریت رفته بودم اونجا بعد میرفتیم این مدارسی که خراب کرده بودند را دوباره تعمیر میکردیم بعد دیوارشو. جملاتی مینوشتیم. بعد مدرسه محل تربیته. ما اولین جایی که انتخاب میکردیم برای ترمیم بازسازی مدرسه بود که بچهها بتوانند بروند مدرسه بعد دیوارا کارای جهادی میکردیم، کارای نرم میکردیم یک جملاتی مینوشتیم. چون روی دیوار مدرسه است و خیلیها میآیند اینها را میبینند یک جملاتی مینوشتیم که ماندگار باشند یک احادیثی یک روایتهایی که بتواند تاثیر گذار باشد مثلا از مقام معظم رهبری.
در ایران میگویند شما پول میگیرید و مدافعان اسد؟ داستان چیه؟
من یک شفافسازی بکنم. آنهایی که میگویند مدافعان اسد. برای سوریه رفتن جنگیدن چرا برای یک کشور بیگانه. اگر این را بزاریم دلیل بازم وظیفمونه چون جنگ هشت سال جنگ سوریه تنها کشوری بود که پشت ایران وایساد. ما هم داریم جبرانش میکنیم یعنی واسه کشوری که برای ما کار نکرده نمیرویم. البته اینها دلایل سطح پایینن دلایل ما یک چیز دیگر است. من این را برای مردم میگویم که بدانند اگر برای سوریه بروند برای بشار اسد هم بروند وظیفهشان را انجام دادند چون آن موقعه که ما کمک نیاز داشتیم در هشت سال جنگ سوریه حمایتمان کرد. دوم من حاضرم یعنی از دوستانم هستند حاضرم 100 میلیون بدهم به یک نفر یک انگشت کوچکش را قطع کند. توی همین روزنامه چاپ کنید من خودم قطع میکنم قبل از قطع کردن پولشو میدم بهش. ولی قطع میکنم این انگشتش را. هیچ کس حاضر نیست جانشان را برای پول معامله کند هیچکس حتی اگر آمریکایی باشه. برای پول جانشان را به خاطر نمیاندازد. ما پول نمیگیریم شما هم خودتان میدانید من الان خودم جوشکار بودم آمدم الان در یک جایی موقتی کار کنم از طریق دوستان بعد آن هم حقوق زیادی قرار نیست بدن طبق قانون کار و اینها. خودمم اجارهنشینم. استخدام رسمی سپاه هم نیستم. متأسفانه سهمیه استان ما کم است خیلی تلاش کردم برای استخدام یک سال فرصت دارم اگر استخدامم نکنن دیگر استخدامم نمیکنن. پس اینم نیست اگر پول هم گرفته بودیم الان من حداقل یک خانه داشتم برای زندگی اجارهنشین نبودم این هم از این. بعد آن دلیل اصلی که ما میرویم آنجا ببینید کاش یک برنامهای باشد یک تعداد از مردم و نمایندگان را ببرند آنجا با مردم آنجا مصاحبه کنند حرف بزنند خودشان بعد بیایند ببینند امنیتشان چی هست. این امنیتی که جمهوری اسلامی دارد اگر قدرش را ندانیم خدا بگیرد از ما آنجا مردم میگفتند حاضریم همه چیزمان را بدیم بیاییم در ایران زندگی کنیم. ما در داخلیم نمیفهمیم. ماهی وقتی در آب است نمیداند دریا چی هست وقتی برود بیرون میفمه چیه. این امنیتی که هست ما نمیخواهیم از دستش بدیم. اگر جنگ کشیده بشود به مرزهای ما امنیت ما به خطر میافتد. چهار نفر داعشی آمدند تو اهواز تو مجلس یه اتفاقاتی افتاد دیدید. مردم چه وحشتی میکردند برید وسط خیاباان الان همه میدانند که اینجا یک نقطه امنه. برید وسط خیابان یک الله و اکبر بگو ببیند مردم چکار میکنند این وحشتناکه مردم اصلا چرا از الله و اکبر باید بترسند این همونیه که ما میرویم از اسلام دفاع کنیم. اینها آمدند اسلام را بدبین کنند اسلام را چهرهاش را خراب کنند تا آنهایی که میخواهند مسلمان بشوند نشد. ما رفتیم این را دفاع از اسلام کنیم. بعد این هم دلیل قرآناش است که جهاد برای دفاع از اسلام واجبه ما هم به تکلیفمون عمل کردیم.
ببنید یک بحثی هستش که دشمنی با پیشگیریهای قبلی و برنامهریزی بلند مدت میارن تو یک جایی که تفرقه زیاد هست توش. و تفکر زیاده. میارن اونجا اون فتنه رو میکارن و یک خلافت خودخوانده شروع میکنند منه ایرانی منه بسیجی این را تشخیص میدهم که اگر این خلافت خود خوانده الان جلوش وای نایستیم این خلافت خود خوانده توسط وهابیت و دشمنان ما چرا دشمنان ما طبق تفکر دشمنان ما که نمیخواهند ما باشیم. اقتدار ما باشد. میآید اگر این غده این ابوبکر بغدادی این خلافت خود خوانده رشد میکرد و اون افکاری که آنجا رشد میکردند و آنها را جذب خودش میکرد مثل یک میدان مغناطیسی هر لحظه این بزرگتر و بزرگتر میشد تو این لحظهای که رفتیم جلویشان وایسادیم به این راحتیها هم وای نیستادیم ایثار اگر نبود نمیشد وایستاد ببینید از نظر تاکتیکی از نظر آن پلن نظامی میشود جلوش وایستادن. ولی جامعه بینالمللی اجازه نمیداد بیشتر ما بتوانیم وایستیم نمیگذاشت سلاح برود هی تخریبمان میکردند پس اینجا یک ایثاری میخواست که جلوی این غده وایستیم چون نقش یک داعشی دیدین. داعش یک نقشه یک پلن از سرزمینهای خودش کشیده بود و تاریخ خودش را گذاشته بود که کی تهران را میخواهد تصرف کند. بعد عرض به خدمت شما این اگر آنجا جلوش وای نمیایستادیم رشد میکرد. اگر رشد میکرد اگر میآمد برای خودش یک دولت میشد مثل تلاویو. ای کاش زمان اسرائیل وقتی داشت آنجا رشد میکرد یک عده مدافع حرمی بود که نمیزاشت اسرائیل رشد کند و اینجوری برای خودش قدرت بشود و تهدیدی برای امنیت خاورمیانه بشود. این نمونه اسرائیل. اینا آمدند اسرائیل دوم. اسرائیل اول یهود بود اسرائیل دوم بر سبک اسلامیت بود هیچ فرق نمیکند روشهایشان یکی است آن بر مبنای یهود و باورهای یهود این بر مبنای اسلام و باورهای اسلام. هر دو منش یکیه. هر دو وحشیگری یکیه. هر دو توحش یکیه. بعد اینا اگر اینجا جلوش وای نمیایستادیم کیلومترها دورتر جلوش وای نمیایستادیم اگر با ایثار مسعود مقتدرها جلوش وای نمیایستادیم این غده به جایی که الان از بین میرفت الان فقط داریم پاکسازی میکنیم الان در مرز کرمانشاه، شما، و خواهر شما و برادر کوچک شما باید اسلحه میبستین به کمرتان و در همین تهرانتان همین جایی که الان داریم صحبت میکردیم یک جا میرفت روی هوا. من دیروز توی باغ عالیقاپو به آنها گفتم اگر داعش دستش میرسید به این آلقاپو به این آثار باستانی ما چکار میکرد. مسعود آنجا چیها دیدید از آثار باستانی. از آثار باستانی هیچی نمانده بود. اگر دستشان میرسید به عالیقاپو نابود میکردند.
بنای اینها این است که ریشه جمهوری اسلامی را بتن کنند و ما نمیگذاریم. متاسفانه اگر فقط دشمن خارجی باشد ما میتوانیم وایستیم بدبختانه دشمنای داخلی هم هستند. دشمنای داخلی خیلی بیشتر ما را اذیت میکنند. من اسم میبرم شما خواستید از طرف من بنویسید. آقای مهدویکیا به آقای شهید حججی توهین میکند باید یک حالت شرمآوری داشته باشد که یک فوتبالیست بینالمللی ما که در تیم ملی هم بازی کرد چهره مطرحیه به این درجه از درک نرسیده که اگر حججیها نبودند شما دخترتان را نمیتوانستید بغل بگیرید بشینید در اینستاگرام عکس بزارید به شهید حججی توهین کنید بنویسید آنجا چه غلطی میکرد که این بلا سرش بیاد. حججی هم پسر دارد اسمش هم علی است. دیروز پیشش بودیم. او هم بابا میخواهد ولی او رفت که تو پیش دخترت باشید. دیگه کمک نمیکنید میلیاردی دارید کیف میکنید دیگه حداقل توهین نکنن.
سوال
ببینید این متأسفانه ذات ما حزباللهیا بوده. من هم یک حزباللهی هستم یک مدافع حرم هستم چطور شده که من الان اینقدر محبوب شدم بین مردم. یعنی مثلا روز به روز داره فالورام زیاد میشود بدون اینکه من هشتگ بزنم و تبلیغ بکنم و اینا الان تا امروز رسیده به 17 کا چون من خدا خواسته با یک روشی توانستم اینها را جذب کنم. حزباللهیهای ما خودشان را نشان نمیدهند نمیآیند بین مردم باشند بگویند ما هستیم و درد ما این است و فلان. اگر اینها هم بیایند جلو مردم ما آنقدر عاقلند که حقیقت را درک کنند ما این انقلاب را به وسیله مردم به دست آوردیم این انقلاب مال مردم است و هیچ مردمی مثل مردم ایران نیست که این همه تحریم و فشار را تحمل کرده و وایستاده این مردم یک نیت صافی دارند یک پاکی دارند که اینجوری وایستادند ما اگر بیایم واقعیتها را تبیین کنیم مردم هم میآیند و حمایت میکنند متأسفانه ما فعالیت نمیکنیم میرویم یک گوشهای مینشینیم میگیم آقا ما گمنامیم. من فقط میروم جلو گلوله شهید میشوم تمام میشه میره. ببین فقط خودمم به فکر مردم نیستیم. دست یکی را بگیریم و آگاهسازی کنیم. سلبریتیها هم رسانه در اختیارشان هست، پول دارند راحت تبلیغ میکنند چون چهره شدند. مردم عادی یک چهره باشند دوست دارند باهاش عکس بگیرند دوست باهاش ارتباط بزاریم. اینها کاذباند یعنی مثلا شاید یک صحبت من در مورد مهدویکیا با قدرت میگویم اشتباه کرد این حرف را آقای مهدویکیا. اگر دختر خودش مثل علی شهید حججی شهید میشد خانمش و دخترش میفهمیدند درد یتیمی یعنی چی. اونم تو غربت. پدرت را تیکه تیکه کنند فقط دو سه تیکه از بدنش برسد به دستت. این خیلی سخته. اون برای کی رفته برای من و تو رفته رفته آنجا خون داده رفته خودش را فدا کرده که ناموس ایران در امان باشه خیلی باید ما یک فرد پایینی باشیم بیاییم همچین حرفی بزنیم که آنجا چکار میکرد که این بلا سرش آمد این واقعا یک درک پایین هست. نمیدانم چرا ایشان همچین حرفی زدند.
سوال
ببینید خودمان را قایم نکنیم. کل دنیا میدانند که مدافعان حرم ایرانی در سوریه حضور دارند. حالا خودم به صورت داوطلب میروم از یک مظلومی دفاع کنم به آمریکا و امثال آمریکا هیچ ربطی ندارد. به من هم ربطی نداره که رئیس جمهور من بزرگ من رأس مملکتم رفته توی برجام چه چیزی امضا کرده. اونی که امضا کرده با اعتقادات اسلامی من اگر بیاد مخالفت داشته باشه من میشکنم میروم جلو حالا امضا کرده که دخالت نظامی نمیکنیم. ما دخالت نظامی نکردیم ما موشک نزدیم ما مستقیما با تانک حمله نکردیم. ما 200 نفر 200 نفر کوچک کوچک رفتیم آنی که بلد بودیم را یاد دادیم اینجا استفاده کردیم برای دفاع.
؟؟؟
مستشاری بوده. به نظر بنده اگر یک برنامهای مثل روایت فتح باشد که اینها را بیاید نشون بدهد به مردم آنجا یک زندگی مدافع حرم که یک مدتی به تصویر بکشد و به مردم نشان بدهد مردم بیشتر.
یعنی دوستانی که جذب من شدند میآیند میپرسند اینجا چکار میکردید؟ چطور بود؟ کجاها میخوابیدید؟ مردم علاقه دارند به اینها. ولی روی حوزه این کار نمیشود. انشاءالله ما باعث و بانیش بشیم و یک کاری بکنند که مردم خیلی دوست دارند این مدافعان حرم را. مردم خیلی دوست دارند و درک میکنند اینی که رفته برای این رفته که داعش نتونه بیاید اینجا خواهر منو، مادر منو به اسارت بگیره و ببره تو بازار برده بفروشه.
کلام پایانی.
آقا باور کنید هر کی شهید حججی را قبول دارد هر کی شهدا را قبول دارد تنها راه پیشرفت کشورمان هم از لحاظ اقتصادی، هم از لحاظ اقتدار و اینا. همش این است که حرفهای آقا را پیاده کنیم. بهش فکر کنیم و اجرا کنیم ولی اجرا نمیشود آقا یک چیزی میگوید مسئولین یک چیز دیگر برداشت میکنند. هر طور دلشون میخواهد میآیند با قباحت تمام مسخره میکنند مثلا رهبر ما را. در آن قضیه آتش زدن برجام با قباحت تمام رهبر ما را مسخره کردند فکر نکنند این مسئولین بالا دست ما ازشن میترسیم. این احترامی که برایشان قائل هستیم برای این است که رهبرمان گفته باید مطیعشون باشیم مطعیم. اگر رهبر را یک روز ناراحت کنند ما مجبور بشویم یک کارایی بکنم فکر هم نکنند مملکت اینجوری است من مسعود مقتدر حالا گناهکارترین این جمع هستم و به نمایندگی از اینها میگویم من حاضرم خانوادهام را مثل یک دیوار بچینم جلو رهبرم ازش دفاع کنم.
یک جمله بگویم هر کس به هنگام یاری رهبرش بخواهد باشد زیر لگد دشمن از خواب بیدار نمیشود.
انتهای پیام/