رشادت سید در جزیره مجنون
به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا، سردار سید جواد حسینی در سال ۱۳۳۱ در یکی از روستاهای شهرستان جیرفت به دنیا آمد. دوران جوانی او با اوجگیری مبارزات انقلابی مردم همزمان شد. چهرههایی همچون آیتالله سید علی خامنهای، آیتالله محمدمهدی ربانی املشی و آیتالله عبدالرحیم ربانی شیرازی از جمله چهرههای مبارزی بودند که شهید حسینی در جریان مبارزه علیه رژیم شاه با آنها ارتباط داشت.
وی همچنین با تهیه سلاح و ارسال آنها برای مبارزان قم و تهران، پخش رساله و نوارهای سخنرانی امام خمینی (ره) و آگاهسازی مردم برای شرکت در تظاهرات علیه رژیم شاه نقش قابل ملاحظهای در مبارزات انقلابی مردم منطقه داشت. به خاطر همین اقدامات نیز از سوی ساواک جیرفت دستگیر و به مدت ۶ ماه زندانی شد. دورانی که با شکنجههای فراوان همراه بود.
شهید حسینی پس از انقلاب از مؤسسین کمیتههای مردمی در مساجد و سپاه پاسداران در منطقه جیرفت و استان کرمان بود. با شروع جنگ تحمیلی، شهید حسینی مسئولیتهای مهمی در لشکر ثارالله بر عهده داشت و در این سالها همراه همیشگی سردار قاسم سلیمانی بود.
پس از پایان جنگ تحمیلی نیز تلاش شهید حسینی در برقراری امنیت پایدار و برخورد با اشرار جنوب کرمان مثالزدنی بود. سرانجام این شهید بزرگوار در سال ۱۳۷۴ و در جریان انجام مأموریت در جنوب استان کرمان به شهادت رسید و در گلزار شهدای دفاع مقدس شهرستان جیرفت به خاک سپرده شد. خاطره زیر از صفحه 61 کتاب «سجاد لشکر» نوشته فاطمه سعادت و به روایت مراد کمالی همرزم این شهید انتخاب شده است:
در کامیاران بود که با سید جواد آشنا شدم. البته قبلاً دورادور میشناختمش. میدانستم اولین اکیپ سیاسی شهر را قبل از انقلاب بهوجود آورده و به اتفاق شهید مشایخی، رودباری و عناصری تشکلی بهنام مکتب علی(ع) پایهگذاری کردهاند.
در کامیاران که دیدمش، در آن شرایط خاص جنگ خیلی خونسرد بود. ایشان پاسدار بودند و من بسیجی. در عملیات خیبر که درست یادم هست میبایست راه زیادی در آب میرفتیم تا میرسیدیم به جزایر مجنون. دو گردان عملیاتی بودیم و قرار شد به اتفاق گردان سید جواد سوار قایق شویم و به جزایر برویم. البته در جزایر ما دشمن را عقب رانده بودیم ولی مشکلات عجیبی درست شده بود. امکانات نداشتیم. آب شور بود و آب شیرین هم تمام شده بود. بچهها میبایست چاه میکندند. تقریباً به فاصله 100 متری بعثیها، خط درست کرده بودیم. بولدوزر نداشتیم. سید جواد گردانش را برده بود به یک جای مسطح و حدود 100 تا 150 متر با دشمن فاصله داشت. درگیر شده بود. آتش از زمین و آسمان میبارید. سفیر گلوله و فریاد اللهاکبر.
ما هم قرار بود بهعنوان خط انتظار به دشمن حمله کنیم. قرار بود خط شکسته شود و ما وارد عمل شویم. سید دستور داد تا بچهها گودال حفر کنند. مثل پروانه دور بچهها میچرخید. دلسوزانه میدوید و راهنمایی میکرد. دستور میداد. به هم برخورد کردیم، گفتم: موقعیت چطور است؟!
گفت: پوشش نداریم، مشکلات زیاد است.
تلفات زیاد بود و بچهها به هر نحوی بود، جوانمردانه جنگیدند. سید را دیگر ندیدم تا عملیات کربلای پنج. همیشه هوشمندانه تصمیم میگرفت. روحیه شهادتطلبی عجیبی داشت. متین بود و باسواد. مسائل دینی را عالی میفهمید. جذبه داشت و گرم صحبت میکرد. از لحاظ جسمانی هم قوی و ورزشکار بود و در ادای فرایض هم که دیگر ضربالمثل بود، مخصوصاً نماز شبش هیچگاه ترک نمیشد.
انتهای پیام/4072/4104/
انتهای پیام/