دستخون است این شکوه امروز
کتاب «دستخون» دربرگیرنده تنها یک شعر است؛ منظومهای بلند و یکپارچه که در قالب چهارپاره سروده شده است. «دستخون» از کتابهای متمایز در حوزه شعر انقلاب است. شاعر در این منظومه پابهپای مخاطب کتاب، بزرگ میشود و با زبانی پخته و مضامینی عالی، تاریخ را روایت میکند؛ تاریخ وقایعی که در حوالی دوران کودکی شاعر به وقوع پیوستهاند.
کافی است دل بدهی به منظومه «دستخون» تا با شاعر همراه و همقدم شوی در باغستانهای تقیآباد میانجام. تا ساعتی را در حال و هوای کودکی شاعر زندگی کنی. آن سالهای دور، آن سالهای سخت اما شیرین کودکی.
شاخه غرق رقص و گنجشکان_
در خیالاتش چه گلهایی!_
نغمهخوان و زنده، بالنده
خانه ما، اینچنین جایی!
داربست خانه، پر انگور
تاک پیری، سایهاش مستی
تاک پیری، سایهاش حیرت
خوشههایی، رقصشان هستی!
توصیفات دقیق و خیرهکننده شاعر از روستای زادگاهش ادامه مییابد:
در سکوت عصر گندمزار
خفته تنها جادهای شوسه
خفته و بر گونههای او
چک چک گنجشکها بوسه
صبح، دشت تلخ از «تلخک»
در مذاقت کار دنیا تلخ
بعد هر «تلخککشی» یک ماه
دستهای کوچک ما تلخ
اینجا مخاطب با شاعر هم صدا میشود در فریاد «من با افتخار، روستازادهام». در دستخون، شاعر خودِ خودش است. دارد خودش را مینویسد. خبری از غمهای الکی نیست. آنچه هست صحبت از ریشه است و روستا، خواهر، برادر، پدر، مادر و در یک کلام «هویت».
«دستخون» را که خوانده باشی، بیاختیار راهی میشوی به آن سالهای دور، سالهای سخت جنگ. که با همه تلخیاش اما دلخوشیها کم نبودند.
شب در آن تاریخ نورانی
ماه را در ماه میدیدیم
روز هم ما چشم در راهان
یار را در راه می دیدیم
خنده پیری جمارانی
شادی دلهای بسیاران
خندهاش در خشکسالیها
لحظههای آبی باران
«دستخون» را که زمین میگذاری، گویی از نو چشم باز میکنی، ناگاه خودت را درمییابی، میبینی اینجا هستی. در سراشیب پیچ در پیچ دنیای مدرن امروز، با هزار و یکجور دغدغه فردی و اجتماعی، ملی و میهنی.
قلب مومن با عطش قرص است
این عطشها خیمهگاه اوست
کی عطش دارد به دنیا دل
لحظهای تا در پناه اوست
گرچه در شعبابیطالب
لحظه در لحظه شب قدر است
ما ولی امروز مستحکم
لحظههامان خیبر و بدر است
«دستخون» هر لحظهاش پنجرهای به روی مخاطب میگشاید از اخلاق، دین، اهل بیت، مباحث اجتماعی، سیاست، تاریخ اسلام و ... .
ما دکورهایی کنار میز
ما کنار تخت، تزئینی
ما عروسکهای بازیگوش
خندهرو، خوشبخت، تزیینی
سفرهها و کومهها خالی
برجها بالاتر از اندوه
آدمیت کمتر از کم شد
در شلوغ مسکن انبوه
به گفته شاعر، «دستخون» نام مرحلهای از قمار است که فرد، هر چه را داشته و نداشته، باخته است و دیگر چیزی برای قمار ندارد جز خون خود و به میدان میزند و باز قمار میکند، تا شاید پیروز باشد و این «با جان به میدان زدن» تصویر و ترکیب شاعرانهای است. اینکه انقلاب اسلامی دستخون مستضعفان جهان است.
الحذر از فتنهی دیوان
رستم و سیمرغ و قاف از ماست
تا پر سیمرغ را داریم
دستخون این مصاف از ماست
دستخون است این شکوه امروز
خفتگان در خاک و خون دانند
روشن است اشراق عقلی سرخ
گرچه غیر این را جنون خوانند
منظومه «دستخون» زمستان 94 توسط انتشارات شهرستان ادب منتشر شده است.
* شاعر
انتهای پیام/4031
انتهای پیام/