تشریح مرزبندی میان خط امام و خط سازش
به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری آنا، مرکز اسناد انقلاب اسلامی در گزارشی نوشت: آیتالله دکتر بهشتى در تاریخ 1358/11/19 طی یک سخنرانی در جمع مردم اصفهان به تبیین تفاوتهای «خط سازش» و «خط امام» پرداخت و مواضع خود در این مورد را به طور صریح اعلام کرد. وی در این سخنرانی ضمن تبیین ویژگیهای سیاسی خط امام، تصریح کرد که: خط امام و خط سازش در مقابل هم هستند و سازشکار از نظر امام خمینی، مطرود و ملعون است.
آنچه در ادامه میخوانید بخشهایی از این سخنرانی تاریخی و مهم آیتالله شهید بهشتی در اصفهان است.
بسمالله الرحمن الرحیم. من ابتدا مىخواهیم این شعارى را که شما از اعماق روح و جانتان مىگفتید: "نه شرقى و نه غربى، جمهورى اسلامى"، این را حفظ کنیم. حفظ این شعار و حفظ این راه و حفظ این مسیر، این است که ما شناختمان از اسلام، خط امام باشد.
خط امام و خط سازش در مقابل یکدیگرند
خط امام و خط سازش، مقابل همدیگرند. خط امام از نظر ایدئولوژیک، یعنى خطى که اسلام اصیل را با اندیشه باز مىشناسد و مىپذیرد و عمل مىکند و نمىترسد به او بگویند مرتجع یا امل و نمىترسد که به او بگویند آدمى است که خیلى روشنفکر شده. نه از برچسب روشنفکر منحرف مىترسد، نه از برچسب ارتجاع.
مسلمان است و نه اندیشه التقاطى را مىپذیرد و به نام اسلام به این و آن تفهیم مىکند و نه تصورات و اوهام و خرافاتى را که به نام اسلام در زندگى مسلمانها رخنه کرده و اصولا در اسلام ریشه نداشته مىپذیرد. نه خرافى و ظاهربین است، نه دچار انحراف اندیشههاى التقاطى مىشود. نه با این مىسازد، نه با آن؛ سازشکار نیست. مسلمان خط امام از نظر ایدئولوژیک نه با خرافیون سازشکارى نشان مىدهد و نه با التقاطیون سازشکارى نشان مىدهد.
خط سازش، نزد امام خمینی مطرود و ملعون است
فرق است بین مبارز سیاسى و سیاسى کار... اصطلاح سیاسى کارى را این نوجوانهاى داخل خط انقلاب خوب درک مىکنند که فرقش با مبارزه سیاسى چیست.
مبارز سیاسى، کسى است که تا مرز جهاد مسلحانه جلو نمىرود، اما هر جا دستش برسد یک ضربه سیاسى بر دشمن مىزند. سیاسى کار، کسى است که مىآید در گود سیاست، اگر دید هوا پس است بعد مىرود با دشمن به گفتگو مىنشیند، بلکه یک آوانس بدهد، یک آوانس بگیرد. این نوع فعالان سیاسى از نظر امام و خط امام مطرود، مردود و حتى ملعون هستند.
براى خط امام (نه خط سازش) مبارز، مبارزهاش هر قدر مىخواهد باشد، درجه مبارزاتش هر قدر مىخواهد باشد، اما باید اصالت داشته باشد، معاملهگر نباشد، اهل داد و ستد سیاسى مطلقآ نباشد؛ بنابراین ویژگى "نه" اش را هم به خاطر بسپاریم که خط امام، طرد خط سازش است.
طرز فکر لیبرالها در دوران مبارزه
در دوران مبارزه در میان دوستانمان حتى دو نوع تفکر وجود داشت، هنوز هم هست. این اتفاقآ مسئله روز هم هست اینجا مىگویم که بماند.
یک نوع تفکر این بود که ما باید لبه تیز مبارزه را متوجه استبداد داخلى بکنیم و به استعمار خارجى فعلا کارى نداشته باشیم، حتى با آنها تماس داشته باشیم، گفتگو کنیم و قانعشان کنیم که به صلاح و صرفه آنها نیست که استبداد را در ایران حمایت کنند؛ دست حمایتشان را از سر این استبداد بردارند و مطمئن هم باشند که ما مبارزین، خیلى سربهسر این استعمارگران نخواهیم گذاشت. لیبرالها در ایران سمبل این طرز تفکر بودند و هستند و خواهند بود.
در جلسات وقتى صحبت مىشد به ما مىگفتند که شماها سادهاندیشید؛ این عین تعبیرى است که براى ما و حتى براى امام به کار مىبردند. میگفتند: شماها از متون مبارزه اطلاعاتتان کم است. این سادهاندیشى است که ما بتوانیم هم با آمریکا در بیفتیم و هم با شاه...
یک طرز فکر دیگر در مقابل این قرار داشت و آن طرز فکر این بود که نه آقا! استعمار و استبداد دستشان در گردن هم است، مبارزه با استبداد از مبارزه با استعمار جدایىناپذیر است، شما اگر مبارزه با استعمار را بخواهید به مرحله بعد پا بگذارید (گام به گام) و بگویید گام اول مبارزه با استبداد، گام دوم مبارزه با استعمار. تازه در مبارزه با استبداد هم که گام اول است، گام به گام کار کنیم؛ حالا شوراى سلطنت را قبول کنیم تا شاه برود، بعد آنوقت ببینیم تکلیفمان با شوراى سلطنت چه مىشود؛ آنجا هم گام به گام.
این نظر دوم بود که گفت این است سادهاندیشى؛ شما اگر بخواهید این ملت به پا خواسته را با یک پیروزى جزئى که شاه برود دلخوش کنید و بگویید که حالا روى یک سکوى مطمئن قرار گرفتید که مىتوانید از این به بعد پرواز کنید و موشکآسا به اعماق فضا بروید، این خیال خام است. این ملت بهپاخاسته را باید یک پیروزى قطعى به او نشان داد. باید هم شاه برود، هم سلطنت برود، هم آمریکا برود و یکجا با هم، ولو قربانى بیشتر بدهیم. از این بالاتر سخن امام بود که ولو سرکوب کنند همه ما را، بگیرند و بکشند و نابود کنند، براى اینکه ما مىمیریم، اما آرمانمان زنده خواهد بود.
سازشکاران میخواهند جای شاه را بگیرند
وقتى مىگوییم سازش، سازش دو معنى دارد؛ لازم مىدانم مؤکدا توجه همه شما را به این دو معنى مختلف سازش جلب کنم.
یک معنى سازش این است که کسانى بروند با آمریکا وارد مذاکره شوند و بخواهند یک امتیاز به نفع خودشان از آمریکا بگیرند، باید یک امتیاز به آمریکا بدهند. اینها عاشق قدرتاند و مىخواهند به قدرت برسند، مىخواهند جاى شاه را بگیرند. شاه برود یک فرد دیگرى با عنوان دیگر به جاى او بیاید. آنچه از آمریکا مىخواهد جابهجا شدن مهره است. این مهره برود، این مهره بیاید. سازش مىکند با آمریکا بر سر چه؟ سازش مىکند بر سر دادن منافع و مصالح ملت و گرفتن امتیاز براى شخص یا گروه خودش. این نوعى سازشکارى است.
این آقایانى که من گفتم، اینها از قبیل سازشکارها نبودند و نداشتند اینها؛ انصافآ تا آنجا که من آنها را مىشناسم. ناآگاهى که نمىخواست خیانت کند تا خودش به نوایى برسد، فکر مىکند راه پیروزى این است، راه پیروزى ملت، ولى بالاخره تا کى؟ بالاخره با نمایندگان دشمن وقتى صحبت مىکند، اینطور صحبت مىکند که از آنها استمداد مىکند. براى سرکوب کردن شاه از آمریکا مىخواست استمداد کند و کمک بگیرد. واقعآ هم دلش به حال ملت مىسوزد، واقعآ هم عقیدهاش این است که دارد به ملت خدمت مىکند و واقعآ آن موقع و موقف و موضع قاطعانه اول را سادهاندیشى تلقى مىکند. خودش را مرد سیاست مىداند، آگاه مىداند و سازش او به این شکل است که مىرود با نمایندگان آمریکا یا غیر آمریکا به سخن مىنشیند که این شاه را ولش کنید، یا این سلطنت را ول کنید، بگذارید این ملت، این دشمن ملت را سرکوب کند. چه کار دارید به کار این ملت؟ ما هم روابط خودمان را با شما، روابط حسنه خواهیم داشت؛ سازشش اینطورى است. این نوع دوم از سازش این آقایان و گروههایى که نام بردم. نوع سازششان، این سازش دوم مصلحت جویانه بود.
ولى خط امام هم نوع اول سازش را که همه رد مىکنند، رد مىکند، هم نوع دوم سازش را. مىگوید تا گرماى انقلاب و هیجان انقلاب در مردم هست باید تکلیف شاه، تکلیف کل رژیم سلطنتى و تکلیف حامیان و پشتیبانان این رژیم را یکسره معین کرد...
شرط گفتگو با دشمن
عدهاى... اصولا هر نوع گفتگو با دشمن را خطا و غلط مىدانند. معتقدند ما مىخواهیم دشمن را سرکوب کنیم نباید اصلا با او روبهرو شویم. این یک نوع عقیده است. عقیده دیگر این است که با دشمن و نمایندگان دشمن در مورد مقتضى نمىتوان و نباید روبهرو شد، اما با قدرت مىتوان روبهرو شد؛ البته نه به قصد استمداد و کمک گرفتن، بلکه به قصد قدرت نشان دادن و آگاهى نشان دادن.
من باصراحت نظر خودم را در طول این مدت اعلام کردم. من طرفدار این نظر دوم هستم. من معتقدم در میدان سیاست و مبارزه و انقلاب، یک انقلابى مىتواند با نمایندگان دشمن حرف بزند؛ به یک شرط؛ به شرط اینکه در این حرف زدن ذرهاى از او چیزى نخواهد؛ هیچ چیز از او نخواهد؛ نه نظر بخواهد، نه کمک بخواهد؛ چون کسى از دشمن انتظار کمک نمىتواند داشته باشد. پس چه؟ پس براى چه با دشمن رودررو بنشینند؟ براى اینکه آگاهى سیاسى، قدرت نفس، اعتماد به نفس، قدرت ایمان و قدرت برخورد خودش را به دشمن نشان بدهد و او را مرعوب کند...
ماجرای تحقیر طرف امریکایی توسط شهید بهشتی
در یکى از این برخوردها، یکى از همین آمریکایىها که به عنوان سبکشناس معرفى کرده بودند و مىگفتند که این یک آدمى است که درباره ایران مطالعات دارد و به ملت ایران علاقه دارد، -ولى ما حرفمان این است که اینها معمولا آدمهاى خالص نیستند، غالبآ هم مأمور سیا از آب درمىآیند- گفتند این اصرار دارد با برخى از اعضاى شوراى انقلاب صحبت کند. تصمیم بر این شد که صحبت کنیم.
من قرار بود با او صحبت کنم. یکى از همین آقایان او را آورد آنجا؛ البته بگویم که چون آن موقع ما دفتر و دبیرخانه نداشتیم، یکى از چیزهایى که به کار مىبردم این بود که مىگفتم هر کس با ما مىخواهد حرف بزند به خانه بیاید، ما به جایى نمىرویم. بعضى از دوستان خیال مىکردند که من به عنوان تکبر علمایى این را مىگویم. به آنها گفتم دوستان، اینطور نیست؛ من به عنوان حفظ عزت یک مسلمان این را مىگویم. حتى سران ارتش تقاضاى دیدار داشتند، گفتم در خانه اشکالى ندارد؛ هیچ جا نمىرویم. گفتند اینها از نظر امنیتشان مىترسند، گفتم نیایند. براى حفظ عزت و اینکه از موضع قدرت برخورد کنیم معتقد بودم که حرفى دارند، آنجا بیایند؛ ما که با آنها حرفى نداریم. همین اولین برخورد به آنها نشانه بىنیازى ما بود.
به هرحال این آقا هم آمد اینجا صحبت کند. این را مکرر گفتهام، خاطره بسیار جالبى است، هنوز هم براى خودم زنده است. وقتى پیرامون مشکلات انقلاب و پیروزى این انقلاب مقدارى بحث کرد، ارتش شاه را به رخ ما کشید؛ گفت شما فکر نمىکنید یک ملت بىسلاح را دارید با یک ارتش 500هزار نفرى از بیخ دندان و فرقسر تا نوک پا مسلح با بهترین سلاحها روبهرو مىکنید؟ گفتم چرا، مىدانم؛ ولى شما هم فکر نمىکنید که این ارتش، ارتشى است که به آسانى از شاه جدا مىشود؟
گفت فرض کنید که نصف اینها از شاه جدا بشوند، دویستهزارتاى اینها وفادار به شاه بمانند، فکر نمىکنید که کشتارهاى میلیونى راه بیندازند؟ همین شماها را، همین تو را مىگیرند و نابود مىکنند. در اینجا بود که هیچ ضابطه و هیچ بیانى نمىتوانست این پیام را با آن روحیه و احساس به این آمریکایى نماینده استعمار منتقل کند؛ واقعآ با یک هیجان و روحیه گرم به او گفتم مىفهمى چه مىگویى؟ آیا شنیدهاى عاشقى را از معشوق خود بترسانند؟ این جمله خیلى برایش تعجبآور بود. ما داریم بحث سیاسى مىکنیم، بحث عشق و عاشقى نمىکنیم. گفت نمىفهمم چه مىخواهید بگویید. گفتم من که مىگویم شما مادىهاى ماتریالیست غربى نمىتوانید انقلاب ما را درک کنید، براى همین است. باز جا خورد گفت اینها چه ربطى به هم دارد؟ یکى عشق و عاشقى، یکى ماتریالیست؛ اینها چه ربطى به هم دارد؟ گفتم شما مادى فکر کن؛ وقتى صحبت مرگ و شهادت براىتان پیش مىآید افق در برابر چشمانتان تاریک مىشود، اما باید به تو بگویم براى ملت به پاخاسته و ما که مسئولیتهاى بزرگ را به عهده گرفتهایم، شهادت عشق است و حالا شما ما را از معشوق مىترسانید؟ سخن به همینجا پایان یافت و بعد آن آقایى که با این آمده بود به او گفتم چه یافتى؟ گفت این جمله آخر او را مأیوس کرد.
بله با دشمن سخن بگو و او را از خود مأیوس کن. دندان طمع دشمن را بکن. من این را یک روش بسیار مفید و پیروزمندانه در مبارزه مىدانم. خط امام، خط نفى سازش، هم به آن معنى خائنانهاش و هم به آن معنى مصلحت جویانهاش است...
خط امام از نظر برخورد با استبداد و استعمار و دشمنان و اصالت انقلاب اسلامى ما، خط قدرت و برخورد با شجاعت و قدرت و پیروزمندى است و نه خط سازش؛ نه در شکل سازش خائنانه و نه در شکل سازش مصلحتى...
انتهای پیام/
انتهای پیام/