دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری

فرزندم! ما ازدواج کردیم و تو به دنیا آمدی

آنچه ما در پوست‌اندازی بازنمایی و بازگویی هویت جنسی‌مان به آن نیاز داریم پوست‌اندازی در تصویری است که از جسم خود در ذهنمان ساخته‌ایم و تا این تغییر در ما روی ندهد ما همچنان در تسلسل باطل سکوت از یک سو و کنجکاوی بی‌جواب کودک و نوجوان‌ها خواهیم افتاد.
کد خبر : 290294

به گزارش گروه رسانه‌های دیگر خبرگزاری آنا، هویت جنسی یک واقعیت گریزناپذیر در طول دوره رشد یک انسان است. ما انسان‌ها به تبع اینکه جسم داریم از ویژگی‌های جسمانی هم برخورداریم و یکی از ویژگی‌های جسم، جنسیت مندرج در آن است. اگر شرایط استثنایی را که به‌ندرت در آفرینش ما روی می‌دهد در نظر نیاوریم همه انسان‌ها در دو جنسیت زن و مرد دسته‌بندی می‌شوند و هویت جنسی خود را می‌یابند، اما موضوع بر سر این است که گاه ما به دلایل مختلف می‌خواهیم این هویت را کتمان یا انکار کنیم یا به تعبیر بهتر با این هویت راحت نیستیم. در واقع به آنچه در این هویت وجود دارد پشت می‌کنیم. چرا؟ ریشه این رفتار احتمالاً به این جا برمی‌گردد که ما عموماً نمی‌توانیم به‌سادگی درباره هویت جنسی خود صحبت کنیم. اینکه چرا اینگونه است می‌توان مسائل فطری و گاه غیرفطری مثل تابو‌های ساختگی و عرف‌ها را هم در نظر بیاوریم که سخن گفتن درباره هویت جنسی را دشوار می‌کند. به خاطر همین است که عموماً والدین، آموزش و پرورش، مشاوران و رسانه‌ها از کنار این موضوع می‌گذرند در حالی که آسیب‌ها در این باره متعدد است. در یکی دو سال اخیر برخی از مهم‌ترین پرونده‌های اجتماعی کشور ما به موضوع ناآگاهی و رشد‌نیافتگی هویت جنسی برمی‌گردد، در حالی که می‌شد جلوی این اتفاقات را گرفت. آنچه در ادامه می‌آید بررسی نکاتی در این باره است.


سؤالات کودکان و مادرانی که دست و پای خود را گم می‌کنند


تصور کنید یک کودک چهار پنج ساله کنجکاو از مادر خود می‌پرسد: «مادر! من چطور به دنیا آمده‌ام؟» مادر بلافاصله سرخ و سفید می‌شود و دست و پای خود را گم می‌کند. چرا مادر، سرخ و سفید می‌شود و دست و پای خود را گم می‌کند؟ به خاطر اینکه او خود در این باره تربیتی دریافت نکرده و ناخودآگاه به او یاد داده‌اند که صحبت درباره چنین موضوعاتی عملاً ممنوع است، بنابراین او نیز این تربیت خام خود را به کودک انتقال و جواب‌هایی از این دست را به او می‌دهد: «وقتی بزرگ شدی می‌فهمی که چطور به دنیا آمدی» یا «ما با پدرت به بیمارستان رفتیم و تو را از بیمارستان گرفتیم»، «بعد از ازدواج ما تو به دنیا آمدی»، اما احتمالاً هیچ کدام از این پاسخ‌ها ذهن کنجکاو کودک را قانع نمی‌کند. ممکن است کودک دوباره سؤال بپرسد و مثلاً بگوید: «نه! نه! من نمی‌خواهم وقتی بزرگ شدم بدانم. من می‌خواهم همین الان بدانم که چطور به دنیا آمدم.» یا مثلاً کنجکاو باشد که چطور از بیمارستان تحویل گرفته شده است؛ آیا بیمارستان او را به و جود آورده است یا تصویر‌های خیالی دیگری از این جواب گنگ مادر در ذهنش به وجود بیاید، اما با این همه احتمالاً باز مادر سعی خواهد کرد که از دادن پاسخ طفره برود یا حتی از اینکه کودکش سؤالات انحرافی و بد می‌پرسد دلگیر و مضطرب شده و سر او داد بکشد و موضوع بغرنج‌تر شود.


اما اجازه بدهید از زاویه‌ای دیگر با یک سؤال ساده کودک مواجه شویم. آیا کودک حق ندارد درباره آفرینش خود کنجکاوی کند؟ اگر منصف باشیم ما این حق را به کودک خواهیم داد، اما آیا قرار است همه چیز با جزئیات به کودک گفته شود؟ پاسخ منفی است. در واقع توهمی که ما را دربر‌می‌گیرد و ما را مضطرب می‌کند این است که قرار است وقتی کودک از ما می‌پرسد من چطور به دنیا آمده‌ام قرار است همه جزئیات به کودک گفته شود تا او قانع شود در حالی که این توهمی بیش نیست. اگر کلیتی از موضوع به کودک گفته شود او قانع خواهد شد. کودک از مادر می‌پرسد من چطور به دنیا آمدم و مادر بی‌آن که دست و پای خود را گم کند یا در ذهنش به این بیندیشد که نکند کودک او منحرف شده است به کودک می‌گوید: «من و پدرت با هم ازدواج کردیم. تو بعد از ازدواج ما به دنیا آمدی.» کودک می‌پرسد: «چطور؟» و مادر شکم خود را نشان می‌دهد و می‌گوید: «تو در شکم من بودی. اول کوچک بودی مثل یک دانه، بعد بزرگ شدی و بزرگ‌تر شدی و رفتیم بیمارستان و تو از شکم من بیرون آمدی.» بنا به گفته بسیاری از روانشناسان این پاسخ‌ها که دروغی هم در آن‌ها نیست برای کودکان پاسخ‌هایی قانع‌کننده است، اما چون ما از ذهن یک بزرگسال به سؤال یک کودک نگاه می‌کنیم وحشت‌زده می‌شویم، چون تصوری غیرواقعی از سؤال او داریم.
مسکوت گذاشتن هویت جنسی و چالش‌های گریزناپذیر


وقتی ما سؤالات کودک را که به نوعی به مسائل جنسی یا محدوده اندام جنسی او مربوط می‌شود مسکوت می‌گذاریم، در واقع بدون اینکه بخواهیم، ناخودآگاه آن محدوده یا آن سؤالات را در ذهن کودک پررنگ‌تر می‌کنیم، به گونه‌ای که کودک تصور می‌کند تن او به دو قسمت تقسیم می‌شود: اندام‌هایی که می‌شود درباره آن‌ها سخن گفت و اندام‌هایی که به هیچ عنوان نمی‌شود درباره آن‌ها حرف زد، یا اندام‌هایی که ما درباره آن‌ها هیچ احساس منفی یا گناهی نداریم و اندام‌هایی که همیشه درباره آن‌ها احساس منفی یا گناه وجود دارد. توجه کنیم که این پرسش‌ها در ذهن کودک یا نوجوان ما از بین نمی‌رود، بلکه پرسش در او سرکوب می‌شود و این آغاز یک تربیت مبتنی بر انکار است که تبعات خاص خود را دارد.


اما در آن سو توجه کنیم که این هم یک واقعیت است که عموماً والدین ما درباره هویت جنسی‌شان آموزش ندیده‌اند، بنابراین نمی‌توان انتظار داشت که آن‌ها آگاهانه به این حیطه ورود کنند. ما وقتی در خبر‌ها می‌شنویم که به یک نوجوان تعرض شده از خود می‌پرسیم که به راستی چرا اینگونه است؟ شاید مثلاً انتظار داشته باشیم که یک کودک چهار، پنج ساله در این باره اشتباه کند و مثلاً در برابر رفتار‌های جنسی یک بیمار جنسی بزرگسال نتواند نه بگوید، اما چرا یک نوجوان در این سن و سال نتوانسته به یک رفتار درست در این باره برسد؟ پاسخ تا حدی روشن است. این نوجوان در واقع همان کودکی است که هویت جنسی او در طول سال‌ها در یک فضای تاریک و ممنوع و مه‌زده جلو رفته است.


پدر و مادر به خاطر شرمی که داشته‌اند دوره بلوغ را کاملاً در یک فضای مسکوت برگزار کرده‌اند، از آن سو آموزش و پرورش هیچ برنامه درسی یا فوق برنامه‌ای در این باره نداشته است، بنابراین نوجوان درباره هویت جنسی خود آگاهی چندانی ندارد.


یافتن هویت جنسی، شرم یا جشن؟


فرض کنید یک کودک در طول دو سه سال وارد دوره نوجوانی می‌شود. در بدن او توفانی به پا می‌شود. هورمون‌های جنسی بدن او را در دست می‌گیرند و تغییرات بدنی و روانی در او شکل می‌گیرد. این اتفاقات همه در حالی روی می‌دهد که نوجوان با این تغییرات کاملاً تنهاست و کسی به او کمکی نمی‌رساند، بنابراین ممکن است حتی دختر نوجوان یا پسر نوجوان ما از این تغییرات شرمنده باشد یا احساس گناه کند، در حالی که آنچه از آموزه‌های دینی به دست ما رسیده بیانگر این است که اولیا رسیدن به سن تکلیف را برای فرزندان خود به چشم یک جشن نگاه می‌کردند و به نوجوان خود تبریک می‌گفتند که به واسطه این تغییرات وارد دنیای بزرگسالی می‌شود. در واقع آن نوجوان در موج این تغییرات تنها نبود و تفاسیر مثبتی از این رویداد مهم دریافت می‌کرد و نه تنها حس ارزشمندی او زیر سؤال نمی‌رفت بلکه احساس می‌کرد او جدی‌تر گرفته می‌شود.
سوء‌تفاهم و محاکمه به جای گفت‌وگویی واقعی


واقعیت آن است که ما پدر و مادر‌ها در این سال‌ها از همدیگر دور شده‌ایم. انسان‌ها از همدیگر دور شده‌اند و گفت‌وگو به مفهوم واقعی آن کمتر شکل می‌گیرد. در خانه‌های ما هم وضعیت کمابیش اینگونه است و گفت‌وگو‌ها از سطح احوال‌پرسی‌های سطحی یا طرح انتظارات و توقعات طرفین از هم یا بیان فرافکنی‌های ذهن جلوتر نمی‌رود. وقتی ما به عنوان پدر و مادر می‌توانیم درباره هویت جنسی با فرزندمان خود سخن بگوییم که پیشتر درباره موضوعات ساده‌تر و راحت‌تری سخن گفته باشیم. وقتی من به عنوان پدر یا مادر در طول هفته یا روز یک گفت‌وگوی یک‌ساعته با نوجوان خود را تجربه نمی‌کنم و به صورت فعالانه به او گوش نمی‌دهم چه انتظاری وجود دارد که بتوانم درباره موضوعات جنسی که حساسیت بیشتری دارد و طرح آن‌ها عموماً با دشواری و ظرایف بیشتری همراه است موفق عمل کنم. مثل این می‌ماند که کسی هنوز پیاده‌روی نکرده می‌خواهد دوی سرعت را امتحان کند، بنابراین آدم‌ها به درستی می‌دانند که در این بازی موفقیتی نخواهند داشت، پس وارد این بازی نمی‌شوند، اما ورود نکردن آن‌ها به معنی آن نخواهد بود که بازی برچیده خواهد شد پس راهکار چیست؟ راهکار این است که پدر و مادر‌ها اول از همه به این مهارت دست پیدا کنند که با خود و با فرزندانشان بدون پیش‌داوری، قضاوت، فرافکنی، ناخرسندی، میل به غلبه و محکوم کردن دیگری به گفت‌وگو بنشینند. وقتی کودک یا نوجوان ما می‌بیند که پدر و مادر هر وقت خواسته‌اند سر موضوعی با هم گفت‌وگو کنند موضوع بسیار سریع به یک جنجال و دعوا کشیده شده او به روشنی درک خواهد کرد که پس نمی‌تواند درباره موضوعاتی که ذهن او را درگیر کرده با آن‌ها سخن بگوید.


اما چرا ما نمی‌توانیم با هم گفت‌وگو کنیم؟ به خاطر اینکه عملاً «گفت‌و‌گو» نمی‌کنیم. در واقع ما «گفت‌و‌گفت» می‌کنیم. آمده‌ایم که بگوییم و بگوییم و بگوییم و، چون گوش دادن فعالانه‌ای در کار نیست بنابراین به حرف نوجوان خود نیز گوش نخواهیم داد، حتی اگر به خودمان قول داده باشیم که به حرف او گوش بدهیم. سؤال این است که چرا نمی‌توانیم به حرف نوجوان خود گوش بدهیم؟ به خاطر اینکه الگو‌های غلط ذهنی ما اجازه این کار را به ما نخواهد داد. ما نمی‌توانیم الگو‌های ذهنی‌مان را کنار بگذاریم، چون آن‌ها کاملاً بر ما مسلط هستند؛ مثلاً یک الگوی ذهنی ما پیش‌داوری است. به محض اینکه کودک یا نوجوان ما بخواهد یک سؤال درباره هویت جنسی خود بپرسد آن پیش‌داوری و قضاوت با انباشتی از تصاویر بی‌ربطی که از گذشته در درون خود انبار کرده‌ایم جلو خواهد آمد و اجازه نخواهد داد که گفت‌وگویی شکل بگیرد. هرچه هست یک سوء‌تفاهم یا محاکمه خواهد بود.
آیا خداوند بخشی از بدن را زشت آفریده است؟


در واقع سخن بر سر این است تا زمانی که ما به عنوان پدر و مادر‌ها یا نهاد‌های آموزشی یا رسانه‌ای به روشن‌بینی نرسیده‌ایم نمی‌توانیم رفتار روشن‌بینانه‌ای هم از خودمان بروز دهیم. من زمانی می‌توانم نور آگاهی را به دیگران از جمله فرزندم هدیه دهم که اول از همه از اتاق تاریک و بی‌نور و روزن خود بیرون آمده باشم. وقتی آسمان وجود من ابری ندارد چطور می‌توانم برای فرزندم باران بیاورم؟ بنابراین ریشه و چرایی اینکه ما درباره هویت جنسی کودکان خود نمی‌توانیم کاری از پیش ببریم و آن‌ها را آگاهانه تربیت کنیم تا از رفتار‌های پرخطر جنسی خود یا دیگران در امان باشند به خاطر این است که ما رفتار آگاهانه‌ای نداریم و به عنوان مثال همچنان جسم خود و هویت جسمی خود را نپذیرفته‌ایم و با آن کلنجار داریم. همچنان فکر می‌کنیم که برخی از نقاط بدن ما زشت و منحرف هستند و، چون زشت هستند نباید کوچک‌ترین حرفی درباره آن‌ها زده شود یا ما موجی از احساسات منفی را درباره آن نقاط باید ایجاد کنیم در حالی که چطور می‌شود باور کرد خداوند بخشی از بدن انسان را زیبا و بخش دیگر را زشت و بد و منحرف آفریده باشد؟ بله می‌توانیم بگوییم که بدن ما بالا و پایین یا علیا و سفلی دارد و می‌توان با ملاحظاتی درباره هریک سخن گفت، اما هیچ کدام از جوارح و اعضای بدن ما بی‌دلیل و زائد و بد و منحرف آفریده نشده‌اند، بلکه این تصور و تصویر ذهنی ماست که آن‌ها را زائد و بد و منحرف به حساب می‌آورد. وقتی پدر و مادری بدن و جسم خود را هدیه‌ای از جانب خداوند بداند که نقطه به نقطه آن از سوی هزاران هزار سلول اداره می‌شود و هر سلولی هوشمندانه برای ادای وظیفه و مسئولیتی در این بدن گنجانده شده در آن صورت همین تصویر را به فرزند خود نیز منتقل خواهد کرد. در آن صورت یک پدر می‌تواند درباره موج تغییرات بلوغ با فرزند خود سخن بگوید، چون اساساً او به روشن‌بینی رسیده است و قبل از موج تغییرات بلوغ با فرزند خود درباره بسیاری از مسائل سخن گفته است بی آن که بخواهد از موضع بالا، فرزند خود را محکوم کند. چنین پدر یا مادری در آغاز با بدن خود کنار آمده است و «زشت‌پنداری بدن» را کنار گذاشته است. چنین پدر و مادری می‌داند که معجزه حیات به واسطه جسم انسان ظهور و بروز پیدا می‌کند و چطور می‌تواند واسطه معجزه زشت باشد؟ در واقع آنچه ما در پوست‌اندازی بازنمایی و بازگویی هویت جنسی‌مان به آن نیاز داریم پوست‌اندازی در تصویری است که از جسم خود در ذهنمان ساخته‌ایم و تا این تغییر در ما روی ندهد ما همچنان در تسلسل باطل سکوت از یک سو و کنجکاوی بی‌جواب کودک و نوجوان‌ها خواهیم افتاد و وقتی خود با دست خودمان کودک و نوجوانمان را به اتاق تاریک هویت‌یابی جنسی رهسپار می‌کنیم و چراغی هم به دست آن‌ها نمی‌دهیم باید به آن‌ها حق داد آنچه از این اتاق گیرشان می‌آید همانی نباشد که برای رشد و بالندگی آن‌ها نیاز داریم.


منبع: روزنامه جوان


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب