دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
28 اسفند 1396 - 11:10
روایت محمود دعایی از سیره سیاسی یادگار امام؛

حاج احمد آقا درباره اجتهاد رهبری قسم یاد کرد

یکی دو روزی بعد از رحلت امام، یعنی درست زمانی که واکنش‌ها و تشکیک‌هایی ابراز می‌شد، حاج احمدآقا در جماران قرآن آورد و دست روی قرآن گذاشت و گفت: « به این قرآن قسم که نظر امام نسبت به اجتهاد آقای خامنه‌ای و شایستگی ایشان چنین است»
کد خبر : 268796

به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری آنا، راوی قضایا و ناگفته‌هایی که در پی می آید، از فعالان دیرپای مبارزات منتهی به انقلاب اسلامی و از دوستان صمیمی مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمین حاج سید احمدخمینی است. حجت‌الاسلام والمسلمین سید محمود دعایی پس از پیروزی انقلاب نیز تا گاهِ درگذشت فرزند امام، با او ارتباطی نزدیک و تنگاتنگ داشت. آنچه او در مصاحبه با موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران بیان کرده، شمه‌ای از یادمانهای وی از یادگارگرامی امام است. امید آنکه مقبول افتد.


به عنوان آغازین سؤال، لطفا بفرمایید که ازچه مقطعی با مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی آشنا شدید و چه ویژگیهایی را در شخصیت و منش ایشان برجسته دیدید؟


بسم الله الرحمن الرحیم. حاج احمد آقا هنوز دبیرستان می رفتند که با ایشان آشنا شدم. چنانکه می دانید امام در دو مرحله بازداشت شدند. مرحله اول در 15 خرداد بود که ابتدا زندانی و سپس در حصر بودند و پس از مدتی از تهران به قم منتقل شدند. بازداشت دوم ایشان پس از اعتراض به لایحه کاپیتولاسیون بود. در پی تصویب این لایحه سخنرانی تندی کردند و اعلامیه دادند و رژیم ایشان را بازداشت و سپس به ترکیه و عراق تبعید کرد.


پس از بازگشت امام از نوبت اول بازداشتشان، در مدارس قم جشن گرفته شد. من آن موقع در مدرسه خان، متعلق به آیت الله بروجردی درس می خواندم. ما هم جشن گرفته بودیم. رسم این بود که در این جشنها یا خود حضرت امام یا یکی از بستگان یا از اعضای دفترشان شرکت و از برگزار کنندگان جشن تقدیر می کردند. در مدرسه ما حاج احمدآقا ــ‌که آن موقع یک شاگرد دبیرستانی بود ــ شرکت کرد و ما هم به دلیل اینکه ایشان به امام انتساب داشتند، بسیار به ایشان احترام می گذاشتیم، البته این علاقه و احترام به دلیل ویژگیهای اخلاقی ایشان هم بود. حاج احمدآقا متین، کم حرف، متواضع، هوشیار و بسیار صمیمی بود.


پس از اینکه شرایط به گونه ای شد که دیگر امکان ماندن در قم نبود، به عراق فرار کردم. در همان دوره امام توسط دامادشان مرحوم آقای اشراقی به حاج احمدآقا در قم پیغام دادند: « الان دیپلم گرفته ای و باید درباره آینده ات تصمیم بگیری، تا الان من متکفل امور تو بودم، ولی الان دیگر باید روی پای خودت بایستی، هرشغلی که می خواهی می توانی انتخاب کنی ولی من دیگر مصلحت نمی دانم هزینه های تو را به عهده بگیرم، اگر تمایل داشتی طلبه شوی، من حجت دارم که هزینه های تو را پرداخت کنم، حاج احمد آقا با مطالعاتی که کرد، پذیرفت که طلبه بشود و مثل همه طلاب در حوزه قم شهریه می گرفت و درس می خواند و امام هم کمک می‌کرد. اما این حرفها را می‌شنیدیم و حقیقتا مشی و شیوه امام را تحسین می کردیم که فرزندان خود را مجبور به کاری نمی‌کنند و محبت پدرـ‌ فرزندی هم سبب نمی شود که اصول اخلاقی و مالی و روحانی را رعایت نکنند و هیچ نوع فرقی بین فرزندان خود و دیگران نمی گذارد. بعدها شنیدم که حاج احمدآقا به دلیل انتسابش به امام خوب درس می خواند و اساتید و هم‌مباحثه‌ایهای خوبی را هم انتخاب کرده است، البته ساواک هم چون می‌دانست که ایشان رابط بین امام و گروههای مختلف است، او را سخت زیر نظر داشت اما حاج احمدآقا با هوشیاری و دقت بهانه به دست آنها نمی داد. آنها هم در عین حال که به این امر یقین داشتند، چون سند و مدرکی نداشتند، یک بار در کوچه ای ایشان را محاصره کردند و حسابی کتک زدند! اما ایشان خیلی سریع خودش را جمع و جور کرد تا روحیه بقیه مبارزان تضعیف نشود، البته حاج احمدآقا ورزشکار بود و بدن ورزیده‌ای داشت، چون در دوره دبیرستان کاپیتان و ستاره تیم فوتبال قم بود. در نجف هم که بود خیلی علاقه داشت مسابقات فوتبال را از تلویزیون تماشا کند که البته در بیوت مراجع تلویزیون نبود. علاوه براین بسیار عالی شنا می کرد و جوان توانمندی بود. در قم هم که بود، گاهی به کمک آیت الله قائمی در آبادان، قاچاقی به نجف می آمد و اطلاعات بسیار خوبی را درباره مبارزات داخل کشور به ما می داد.


ایشان از چه مقطعی در نجف ماندگار شدند؟


در یکی از سفرهایی که همراه همسر و پسر نوزادش، حاج حسن آقا به نجف آمد، مسافرتش مصادف با شهادت حاج‌آقا مصطفی شد و از آن به بعد سرنوشت ایشان عوض شد، البته حضور ایشان به دلیل سازماندهی هوشمندانه مبارزات، بسیار مفید بود اما با شهادت حاج‌آقا مصطفی، نقش همراهی با امام نیز به عهده ایشان قرار گرفت که آثار پربرکت آن را مشاهده کردیم که چگونه بارسنگین مساعدت به پدر را با شایستگی تمام به دوش گرفت.


پس از شهادت حاج آقا مصطفی، حاج احمد آقا احساس کرد وظیفه او در کنار پدر، امانتداری مسئولانه او امر و منویات پدر بود. حاج احمد آقا شیفته و واله پدر و ذوب در او بود، در برابر او از خود اراده‌ای نداشت و اگر گاهی اظهار نظر شخصی می کرد، این کار را بسیار محتاطانه انجام می داد و بسیار تأکید داشت که این نظر من است و نه نظر امام و همواره سعی داشت از پدر هزینه نکند، بلکه خود را برای پدر هزینه کند.


از دیدگاه جنابعالی خطیرترین دوره‌ای که حاج احمدآقا امام را همراهی کرد، چه مقطعی بود؟


فکر می کنم یکی از این موقعیت‌ها، شرایط فوق العاده دشوار مرز عراق و کویت بود، در شرایط بسیار شکننده ای که همگی بسیار نگران بودیم، حاج احمد آقا با فراست و هوشمندی وظیفه مراقبت از پدر را به عهده داشت و بعد هم در حرکت به سوی پاریس و شروع یک دوره بسیار مخاطره آمیز، انصافا به شایستگی وظایف خود را انجام داد و نقش بسیار تعیین کننده‌ای داشت و اطاعت محض او از پدر و انجام وظیفه به شکل کامل، سبب شد که مشکلی پیش نیاید.


درباره کارکرد ایشان در دوره پس از انقلاب تاکنون تحلیلها و گمانه‌های متعدد و متفاوتی ابراز شده است. نظر یا تحلیل شما درباره این مقطع چیست؟


پس از پیروزی انقلاب، وظایف حاج احمدآقا سنگین‌تر شد و رسالت اصلی ایشان حفظ بی طرفی، فراجناحی بودن و نیز امام‌گونه عمل کردن بود. عده ای این تصور باطل را داشتند که حاج احمدآقا طرفدار آنهاست و عده‌ای دیگر بازهم به غلط خیال می کردند که حاج احمدآقا با آنها مخالف است، در حالی که ایشان در تمام مراحل، جز نقل دقیق نظرات امام کاری نمی کرد و هنگامی هم که امام در موردی تصمیم قاطع می گرفتند، انسان در اطاعت حاج احمدآقا از امام ذره‌ای تزلزل و تردید نمی دید. حاج احمدآقا با امانتداری فوق العاد‌ه‌ای بسیاری از ناگفته‌ها و اسرار را حفظ کرد و اجازه نداد کوچکترین تأثیری در گفتار و رفتار او بگذارد.


از سجایای اخلاقی حاج احمدآقا چه به یاد دارید؟


حاج احمدآقا خیلی اهل گذشت بود. خیلی راحت از خطای اطرافیان می‌گذشت، البته در تذکر دادن اشتباهات خیلی صریح بود و اگر اشتباهی در کسی می‌دید، خیلی راحت و بدون رودربایستی حرفش را می‌زد. با دوستان و همسنهایش راحت‌تر بود و بسیار مراعات پیرمردها و کسانی را که بزرگ‌تر از ایشان بودند، می‌کرد. ایشان خیلی ساده‌ می‌زیست و سادگی را دوست داشت، مثلاً وقتی بعد از کسالت امام به تهران آمد، یعنی در همان زمانی که امام در دربند ساکن شده بودند، ماشین قراضه‌ای زیر پایش بود و چون هنگام رانندگی عبا و عمامه را برمی‌داشت، کسی او را نمی‌شناخت. یک روز که من با ایشان بودم پیرمردی را سوار کرد و در خیابان ولی‌عصر به راه افتاد. پیرمرد هم که او را نمی‌شناخت شروع به نق‌نق کرد. حاج احمدآقا هم دو سه تا شوخی با او کرد. آخر سر راهنمایی‌اش کرد که اگر حاجتی دارد به کجا مراجعه کند. تا آخر هم آن پیرمرد ایشان را نشناخت، البته من توفیق همسفری با ایشان را کم داشتم، ولی در همان برخورد‌ها وفا، پاکی، صداقت و صفای ایشان جلب‌نظر می‌کرد. همان طور که گفتم حاج احمدآقا نقش بسیار حساسی در مبارزات و انقلاب اسلامی داشت. در یک کلام باید گفت که مرحوم حاج‌ احمدآقا آن قدر شایستگی و بایستگی از خود نشان داد تا لیاقت محرم‌الاسرار بودن امام را کسب کند. این گنجینه اسرار بودن و هیچ‌گاه فاش‌نکردن، کرامت و بزرگی خاصی می‌خواهد. انسان سرّی را ببیند، اما آشکار نکند.


حاج احمدآقا همان طور که قبلاً هم گفتم واسطه امام و شخصیتها بود. هنگامی که امام می‌خواست با شخصیتی برخورد کند و عمل او را مورد انتقاد قرار دهد، پیامی برای او می‌فرستاد. این پیام ممکن بود انتقاد باشد. بدیهی است که نقل این پیام هر چند با ظرافت و درایت حاج ‌‌احمد‌آقا عنوان می‌شد و واکنشهایی داشت که یا منفی بود یا مثبت. حاج‌ احمد‌آقا این واکنش‌ها را می‌دید و برای امام نقل می‌کرد. طبیعتاً امام هم واکنشهایی داشت اما حاج احمدآقا هرگز به خود اجازه نمی‌داد واکنشها را برای دیگران بیان کند. همه اینها رازهایی بود که در سینه حاج احمدآقا باقی می‌ماند و هیچ کس از آنها مطلع نمی‌شد. گاه در موارد خاصی امام متوجه می‌شد و ابراز می‌کرد، اما آن زمان هرگز از سوی حاج احمدآقا فاش نمی‌شد، البته حاج احمدآقا به دلیل کتمان آن رازها همیشه مورد رشک سایر شخصیت‌های سیاسی وقت قرار می‌گرفت، درباره مرحوم شهید دکتر بهشتی یا شهید رجایی، حاج احمدآقا تا زمانی که آنها حیات داشتند، مطالبی را ابراز نمی‌کرد و وقتی به شهادت رسیدند و امام مصلحت دیدند، خود مطالبی را ابراز کردند. تعبیری که امام از دکتر بهشتی بعد از شهادت کردند این بود که « بهشتی مظلوم زیست و مظلوم مرد».


خب این مظلومیت را بیشتر از همه خود امام درک کرده بود، چون در آن زمان حسادتهایی نسبت به شهید بهشتی می‌شد و عدواتها و کینه‌توزیهایی علیه ایشان صورت می‌گرفت اما این اطلاعات رازهایی بود که بین امام و حاج احمدآقا و افرادی که مطالب را با ایشان مبادله می‌کردند، نهفته می‌شد.


طبعاً پس از رحلت حضرت امام اشتغالات احمدآقا مقداری کمتر شد، از نقش ایشان در این دوره و آثار ایفای آن چه تحلیلی دارید؟


پس از رحلت امام حاج احمدآقا دو نقش برجسته را به خوبی ایفا کرد، یکی حفظ و تداوم ساده‌زیستی است. حاج‌ احمدآقا فرزند فردی است که در کل تاریخ تشیع، از متمول‌ترین مراجع شیعه است، یعنی هیچ کس به اندازه امام وجوهات دریافت نکرده بود، به عبارتی ثروت جامعه اسلامی در اختیار امام بود. با رحلت امام همه این ثروت در اختیار حاج‌ احمدآقا قرار گرفت و ایشان می‌توانست در همه آنها تصرف کند، اما هنوز24 ساعت نگذشته بود که کل این ثروت را در اختیار مراجع و مراکز مربوطه قرار داد و من ذره‌ای تردید ندارم که او حتی خرج یک هفته خود را هم نداشت و این امر چیزی نیست که شما بتوانید در افراد زیادی پیدا کنید. از آنجا که هیچ کس از چند و چون این اموال اطلاع دقیق نداشت، نمی‌توانست از او حسابی هم بکشد و او همه آنها را به حوزه علمیه قم و افراد مسئول داد.


ویژگی دوم اینکه همان گونه که از پدر اطاعت می‌کرد، از ولی جانشین پدر نیز به همان نحو اطاعت و از ایشان پشتیبانی کرد، و با همان هوشمندی و تواضع، بدون اجازه رهبری کوچک‌ترین اقدامی نکرد. حاج احمدآقا حتی منزل پدر در قم را‌ ــ که ارث او و خواهرانش بود و ایشان آنها را راضی کرد‌ ــ در اختیار رهبری قرار داد. مسئولیتهایی که رهبری به عهده او می‌گذاشت، می‌پذیرفت و با تمام وجود انجام می‌داد و اگر نمی‌توانست کاری را انجام بدهد، می‌رفت و رهبری را قانع می‌کرد و اگر قانع نمی‌شدند، باز هم آن مسئولیت را می‌پذیرفت و در تمام موضع‌گیریها و شرایط به تقویت آرمان پدر و تقویت رهبری می‌پرداخت.


اشاره کردید به نقش جدی ایشان در تقویت و حمایت از رهبری آیت‌الله خامنه ای پس از رحلت امام. قاعدتا جنابعالی در این دوره نیز با ایشان محشور بودید. در این باره چه خاطراتی دارید؟


بله، من بعد از ارتحال امام با حاج سیداحمدآقا ملاقاتهایی داشتم. بعد از رحلت امام مسئله رهبری یک معضل بزرگ در جامعه ما بود. در جامعه ما جا انداختن مسئله رهبری و جانشینی یکی از رسالتهای بسیار برجسته و ارزشمندی بود که حاج احمدآقا به عهده داشت و به شایستگی این نقش را ایفا می‌کرد، زیرا در آن زمان نسبت به مسئله جانشینی امام و رهبری واکنشهایی ابراز می‌شد و حاج احمدآقا با بینش و عملکرد ویژه‌ای توانست جلوی بسیاری از واکنشها را بگیرد.


من خود شاهد بودم که یکی دو روزی بعد ازرحلت امام، یعنی درست زمانی که واکنشها و تشکیک‌هایی ابراز می‌شد، حاج احمدآقا در جماران قرآن آورد و دست روی قرآن گذاشت و گفت: « به این قرآن قسم که نظر امام نسبت به اجتهاد آقای خامنه‌ای و شایستگی ایشان چنین است!» البته ایشان بعدش هم نشان داد که اگر به پدرش علاقه دارد، به دلیل این است که به اسلام علاقه دارد و برای این است که رهبری اسلام و مرجعیت اسلام را قبول دارد، به همین دلیل بعد از رحلت پدرش نسبت به مقام معظم رهبری، به همان اندازه که به پدرش عشق می ورزید و ایمان و علاقه داشت، نسبت به حفظ آن مقام و جایگاه نیز اهتمام می‌ورزید و ابراز ارادت، علاقه و فداکاری می کرد و از هر کاری که از او برمی‌آمد دریغ نمی‌کرد، البته این امر به دلیل پایبندی ایشان به مبانی آرمانی و عقیدتی بود، یعنی این گونه نبود که ایشان بگوید چون پدرم بود و من به او عشق می ورزیدم در خدمتش بودم. الان چون پدرم نیست، بیگانه هستم.


تا جایی که به یاد دارم حاج سید احمد آقا هرگز به کسانی که کوچکترین شکی نسبت به مقام معظم رهبری داشتند، اجازه نمی داد تا در محضر او لب به سخن بگشایند. اگر هم مطالبی از سوی کسی جسته و گریخته می‌شنید با تلخی و قاطعیت آن را منع می کرد‌.


آیا صحبت دیگری درباره حاج احمد آقا دارید؟


حاج احمدآقا برای ما الگو و عبرت بود و نقش خود را در عرصه های مختلف به خوبی و شایستگی ایفا کرد و سرانجام هم خداوند پاداش او را در این دنیا داد و شاهد انقلاب اسلامی و به ثمر رسیدن آرمانهایش بود، البته ان‌شاءالله پاداش اصلی را ایشان در آن دنیا خواهد گرفت. وی با نیکنامی و سرافرازی زندگی کرد و در قلوب مردم ایران جاودانه شد. بسیار ساده زیست و به سادگی دار فانی را وداع گفت. تنها چیزی که در این دنیا برای او مهم بود اسلام و آرمانهای پدرش بود و بس. او همه چیز را به ولی فقیه واگذار کرد. بی شک حاج احمدآقا یکی از برجسته ترین شخصیتهای تاریخی عصر بود. اینکه بعد از انقلاب اسلامی و آن امکانات، مثل امام باشی و ساده زندگی کنی و هیچ مالکیتی نداشته باشی، به بچه‌هایت تکلیف کنی که از مسیر حق و اسلام و قرآن جدا مشوند، الحق امر کوچکی نیست. این استقامت و پایمردی در آرمانهای اسلامی بزرگ‌ترین و ارزنده‌ترین پاداش این دنیا و آن دنیا و رضایت و همنشینی و همجواری با پدرش بود و خواهد بود که به دست آورد.


به نظر من حق شناسی مردم در تجلیل از او و تشییع جنازه باشکوهش نتیجه آن همه فداکاری و از خودگذشتگی و خدمتی بود که او به اسلام و جهان اسلام کرد.


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب