باید «نابغه» باشی!
به گزارش گروه رسانههای دیگر آنا، داستان این پسربچه ده ساله که حداقل بعید است بعد از شوی تلویزیونی اخیرش روزهای راحتی را پشت سر گذاشته باشد، تنها یکی از هزاران داستان پدر و مادرهایی است که میخواهند از بچههایشان «نابغه» بسازند! از طرفی تصمیم آموزش و پرورش برای انحلال مدارس خاص نظیر تیزهوشان نشان داد که سیاستها برای جداسازی دانشآموزان ظاهرا دستخوش تغییراتی شده و قرار نیست «نابغهسازی» لااقل از جانب دستگاههای رسمی به عنوان یک سیاست تربیتی پیگیری شود.
حتما شما هم با پدر و مادرهایی روبهرو شدهاید که مدعیاند فرزندانشان فوقالعاده باهوش و تیزهوش و نخبه و نابغه هستند. بعضیها برای این استدلال به شکل گوش بچهها اشاره میکنند، بعضیها موبایلشان را دست بچه میدهند تا نشان دهند او با چه سرعتی میتواند دل و جگر یک دستگاه الکترونیکی پیچیده را بیرون بکشد و بعضیها هم به تعداد کلمات انگلیسی و فرانسه و آلمانی و سواحیلی که بچههایشان میدانند افتخار میکنند!
سوای اینکه پدر و مادرها این روزها اصرار دارند به همه ثابت کنند که بچههایشان نابغه هستند، تب برطرفنشدنی «نابغهکردن بچهها» هم هر روز تندتر میشود.
تنها یک جست و جوی ساده در اینترنت کافی است تا برای پیش از بارداری تا 18 و 20 سالگی بچهها دستورالعملهایی برای «ساختن» کودک نابغه پیدا کنید؛ از عنوانهایی مثل «اسپرم و تخمک در چه سنی بچهای باهوشتر به وجود میآورند» گرفته تا دستورهای غذایی برای پدران و مادران برای داشتن بچههای باهوشتر، کلاسهای آمادگی برای تربیت بچههای نابغه، چگونه نوزاد خود را باهوشتر کنید، چگونه کودک خود را چندزبانه بار بیاورید، چگونه آینده بچهها را با شرکت در کلاس لگو و پازل و فلسفه کودکان و حل مساله و ... تضمین کنید! کودکستانها و دبستانها و دبیرستانهایی هم هستند که از شما میخواهند با پرداخت شهریه چند ده میلیونی و خرید خروار خروار کتاب و جزوه کمک کنید آینده بچههایتان تضمین شود. اینها همه بخشی از «تجارت نخبهپروری» در ایران هستند!
نتایج تحقیقات مفصلی که به اثرفلین معروف است نشان میدهد که رشد آیکیو در نسلهای پی در پی به صورت خطی اتفاق میافتد، نه به صورت جهشی؛ یعنی ممکن است بچههای ما نهایتا کمی از ما باهوشتر باشند اما بسیار بعید است که یک «نسل» از بچهها به صورت جهشی، از پدر و مادرهایشان بسیار بسیار باهوشتر باشند. البته حتی همین افزایش خطی هوش در طول نسلهای پی در پی از طرف برخی محققان مورد پرسش قرار گرفته است و استدلال این است که با طولانیشدن مدت آموزش و کلاسها و اطلاعات بیشتری که بچههای هر نسل نسبت به نسل قبلی دریافت میکنند، عملکرد بهتر آنها در آزمونهای هوش الزاما ناشی از افزایش هوش بچهها در هر نسل نیست! با این حال، توضیح دادن نتایج علمی تحقیقات دانشگاهی برای پدر و مادرهایی که همچنان اصرار دارند بچههایشان نابغه هستند یا نابغه خواهند شد، چندان مفید نیست. دکتر سعید رضایی استادیار دانشگاه علامه طباطبایی در رشته کودکان استثنایی در اینباره میگوید: «خیلی وقتها پدر و مادرها میخواهند با تاکید بر اینکه بچههایشان فوقالعاده هستند در واقع ضعفهای خودشان را بپوشانند. گاهی بچهها ابزار چشم و همچشمی خانوادهها میشوند. گاهی والدین به هر ابزاری متوسل میشوند که مثلا بچهشان در مدرسه علامه حلی درس بخواند، در صورتی که وقتی در مدرسه کار میکنید میبینید که شاید ده دوازده درصد بچهها آن مایه اولیه را دارند و باقی با مسائلی که در پشت پرده در جریان است، وارد این مدرسه شدهاند.»
«اصرار بر اینکه بچههای ما بسیار باهوش هستند و به آب و آتش زدن پدر و مادر برای اینکه از بچهها نابغه بسازند، بیشتر ناشی از ضعف شخصیتی خود پدر و مادر است، چون پدر و مادری که سلامت روان خوبی دارند، فرزندشان را در معرض چنین استرسهایی قرار نمیدهند.»
دکتر مانی رفیعی، مدرس دانشگاه در اینباره میگوید: «اگر بخواهیم به صورت آسیبشناسانه به مساله پدر و مادرهایی که میخواهند هر طور شده بچههایشان را نابغه جا بزنند بپردازیم، میرسیم به سندوم مونشه هاوزن نیابتی. پدر یا مادری که دچار این اختلال است برای جلب توجه به خودش، گاهی بچهاش را مثلا عمدا مسموم میکند و به بیمارستان میبرد. این میتواند در سوی دیگر هم رخ دهد و مبتلایان به این اختلال میتوانند فرزندشان را عمدا در موقعیت آسیبزا قرار دهند تا جلب توجه کنند.»
اگر شما هم در این سالها تلاش کردهاید از بچههایتان نابغه بسازید یا در حالی که میدانید نمره آنها از 17 بیشتر نمیشود اینجا و آنجا اصرار کردهاید که اگر به مدرسه دیگری میرفت نابغه میشد و در این مدرسه که هست همه با او لج هستند و معلمهایش او را دوست ندارند و ...، نگران سلامت خودتان نشوید. علاوه بر مونشه هاوزن نیابتی یک دو جین دلیل دیگر هم وجود دارد که باعث میشود پدر و مادرها بخواهند به اصرار، بچههایشان را نابغه کنند. یکی از آن دلایل همان طور که دکتر رضایی هم به آن اشاره کرد، خودنمایی با استفاده از بچههاست. وقتی فضای کمی برای نمایش «خود» وجود داشته باشد و عرصههای رقابت در مادیاتی مانند خانه و ماشین خلاصه شود، بچهها یکی از عرصههای نمایش «طبقه» و «مصرف» میشوند. پدر و مادرها همان طور که با لباسها و ماشینهای جدید و بازیگرهای تئاتر عکس سلفی میگیرند، با سردر مدارس و جشن آخر سال مهدکودکها هم سلفی میگیرند و علاوه بر ثبت یک لحظه خوب خانوادگی، تاکید کنند که «ما» خانوادهای هستیم که بچهای باهوش داریم، «ما» میتوانیم هزینه چند میلیوینی یک مدرسه خاص را بپردازیم و «ما» با «دیگران» فرق داریم!
علاوه بر این باید به این مساله هم توجه کرد که در سالها و دهههای اخیر، یکی از عمدهترین راههای تغییر وضعیت زندگی همه ما «درسخواندن» بوده است و این درسخواندن از گلوگاه تنگی به نام «کنکور» گذشته است و پدر و مادرهایی که خودشان با استرس آسیبزای کنکور رو به رو بودهاند و شاید حتی در این امتحان چیزی که میخواستند را به دست نیاوردهاند، حالا میخواهند تمام توانشان را روی بچههایشان سرمایهگذاری کنند تا بچهها بتوانند از این سد راحتتر بگذرند و به انگشتشمار دانشگاههای تراز اول کشور راه پیدا کنند. آقای رفیعی در اینباره میگوید: «در یک بررسی کلینیکال روی بیش از 20 نفر متولدان اواخر دهه 60 و 70، به این نتیجه رسیدیم که تقریبا هیچ کدام از کنکور بدون بحران نگذشتهاند. در اینجا من یک وضعیت آسیبزا میبینم. پدر و مادرهایی که خودشان از این ماجرا آسیب دیدهاند، حالا همه تلاششان را میکنند که بچهها برای این رقابت آمادهتر باشند. تلاش برای وارد کردن بچهها به مدارس خاص تا حدودی ناشی از همین است که در این مدرسهها آینده و دانشگاه بچهها تضمین میشود. من اطمینان دارم که اگر آزمایشی طراحی شود که به پدر و مادرها بگوییم مصرف یک داروی خاص در دوران جنینی باعث میشود بچه شما عملکرد بهتری در کنکور داشته باشد، عده زیادی طالب آن دارو خواهند بود.»
خیلی وقتها البته پدر و مادرها نه بیمار هستند، نه به دنبال خودنمایی و نه نگرانیهای غیرمنطقی درباره آینده بچهها دارند بلکه تنها نگرانند که وقتی بچهشان بزرگ شد، گله و شکایتی بکند، خودش را با بچههای دیگر مقایسه کند و بگوید اگر فلان امکان و فلان مدرسه و فلان کلاس را برایش فراهم میکردند موفقیت بییشتری به دست میآورد.
وینی کات، روانشناس انگلیسی وقتی با نگرانیهای فراگیر پدرها و مادرها در مورد بزرگکردن فرزندانش رو به رو شد، ایده تازهای برای آرام کردن والدین ابداع کرد: «پدر و مادرِ به اندازه کافی خوب»! این چارهای برای اضطراب آن دسته از والدین است که فکر میکنند در مراقبت از فرزندانشان کم میگذارند و به همین دلیل دچار وسواس و استرسهای اضافه میشوند. وینی کات پیشنهاد داد که پدران و مادران بپذیرند که آنچه در توان دارند برای بزرگکردن بچههایشان کافی است و نباید نگرانیهای اضافه به خودشان راه بدهند یا تلاش کنند مثل پدر و مادرهای دیگر باشند و همه امکاناتی که همه بچههای دیگر دارند را یکجا برای فرزندشان فراهم کنند.
دکتر رضایی معتقد است اگر بچهای داشته باشید که نمره 15 میگیرد اما تفریح و بازیاش را کرده، وقت خوبی با خانواده گذرانده و در یک کلام شاد زندگی کرده است، موفقتر هستید تا اینکه بچهای افسرده و تحت استرس بار بیاورید که از بهترین دبیرستان ایران فارغالتحصیل شده و به بهترین دانشگاه کشور میرود. شاید وقت آن رسیده باشد که به جای اصرار بر کسب موفقیت پشت موفقیت و آویزان کردن مدارک و مدارجمان از دیوار اتاق پذیرایی، فقط به داشتن یک زندگی شادتر فکر کنیم!
منبع: ایسنا
انتهای پیام/