تخته گاز دلالان روی پیست قانون/ اگر غریبهای سند نداریم
به گزارش گروه رسانه های دیگر آنا، در حاشیه شهرهای بزرگ، در کنار جاده های بین شهری، محل هایی وجود دارد که در آن ها خودروهای خارج از رده را اسقاط می کنند، فضاهایی دور از شهر و محل های سکونت که گذر کمتر کسی به آن جا می افتد. اهل خودش را دارد و غریبه ها مشتری محسوب نمی شوند و در بعضی موارد ورودشان ممنوع است. بنابراین دور از انتظار نیست که چنین فضاهایی را بیشترمان در فیلم ها و اخبار دیده و تصویری واقعی از یک پارکینگ خودروهای اسقاطی ندیده باشیم.
چاردیواری است؛ اما برج لاشه ماشین ها از دیوارهایش بالا زده است. تا چشم کار می کند ماشین است و بیابان. ماشین های رنگ به رنگی که خاطرات زیادی را از سال های دور با خود به دل تاریخ برده اند و هر کدام در روزگار خودشان برو بیایی داشته اند. بوی آسفالت، خاک، دود و آهن می آید. این بوها آنقدر غالب است که به نظر می آید به خورد زمین و هوا رفته باشد. جای غریبی است. نام قبرستان کار خودش را کرده و همان حس و حال قبرستان اموات را به فضا داده. گویی سایه سنگین مرگ فقط موجودات زنده را تهدید نمی کند و حتی ماشین ها هم روزی قرار است اجلشان برسد و به قول معروف خیاط هم در کوزه بیفتد. دیگر باید به سراغ آقای احمدی می رفتیم. صاحب یکی از محل های نگهداری خودروهای خارج از رده و یکی از معدود پارکینگ هایی که مجوز اسقاط خودروها را دارند. از قبل به او اطلاع داده ایم که برای چه کاری به آنجا می رویم و او هم بعد از اینکه فهمید از طرف یکی از همکارانش هستیم از ما استقبال کرد. به در بزرگی رسیدیم که احتمالا قبلا به رنگ آبی آسمانی بوده. زنگ زدیم. چند دقیقه ای طول کشید تا در را به رویمان باز کنند. از سر و صدای سگ نگهبان معلوم بود او هم فهمیده که غریبه ای به دیدنشان آمده. بالاخره پسر نوجوانی که معلوم بود شاگرد صاحب پارکینگ است، در را باز می کند. از نگاهش فهمیدیم که در جریان آمدن ما نیست. در را کامل باز نمی کرد تا داخل معلوم نشویم. به او گفتیم از طرف آقای.... آمده ایم. شاگرد جوان که حالا خیالش راحت شده ما را تا اتاق مهمان همراهی می کند و داستان ما اینطور شروع می شود. طبق یکی از طرح های دولت برای جمع آوری خودروهای فرسوده، اگر فردی بتواند تعداد مشخصی سند مربوط به خودروهای خارج از رده را به مراکز مربوطه ارائه دهد می تواند مجوز ورود یک خودرو خارجی را بدون عوارض و گمرکی به داخل کشور دریافت کند. ارائه این سند ها نشان می دهد که این فرد خودروهای مربوط به این اسناد را از سطح شهر جمع کرده و به مراکز اسقاط ماشین تحویل داده است. در این گزارش به روند انجام غیر قانونی این کار پرداخته ایم تا ببینیم این روند چطور در قبرستان های ماشین پیش می رود.
ظهر است و خورشید در وسط آسمان قدرت نمایی می کند. طوری که انگار اینجا در هیچ ساعتی از روز قرار نیست سایه ای وجود داشته باشد. انگار هر روز سال فقط ظهر است. با ورود ما به اتاق آقای احمدی تعدادی از شاگردانش که به احتمال زیاد جلسه توجیهی داشتند از اتاق خارج می شوند. چهره هاشان آفتاب سوخته است، صورت آقای احمدی هم دست کمی از آنها ندارد. مو، سبیل و ریش هایش را گویی آفتاب سفید کرده مثل رنگ بعضی از ماشین های قدیمی پارکینگش که حالا بعد از سال ها در آفتاب ماندن دیگر رنگی به رخسار ندارند؛ از رنگ و رو افتاده. حالا دیگر بعد از گذشت چند دقیقه صحبت هایمان گل انداخته و به نظر می رسد باید سر اصل مطلب برویم؛ اما از سکنات آقای احمدی معلوم است که خیلی مایل به این کار نیست.
کارخرابی تکنولوژِی
«در زمان قدیم نگه داشتن سند یک خودرو برای روز مبادا کار راحتی بود. خودرو اصلی را اسقاط می کردند. پلاک و سندش را نگه می داشتند و به کسانی که می خواستند می فروختند. البته الزامی برای اسقاط خودرو مورد نظر وجود نداشت و مواردی هم بود که خودرو را هم نگه می داشتند و تکه های قابل فروش اش را می فروختند و خلاصه از همه چیز یک ماشین درآمد کسب می کردند؛ اما الان این کار خیلی سخت شده است. خودروهایی که برای اسقاط می آیند در وهله اول باید کامل باشند. همچنین باید وارد فضایی شوند که از همه قسمت های خودرو عکس و فیلم گرفته شود. در نهایت همه اطلاعات خودرو به طور دقیق در سامانه ای که کاملا کامپیوتری است ثبت و باطل شدن سند و از بین بردن پلاک خودرو به شدت کنترل می شود. برای همین دیگر به این راحتی ها نمی توان این کار را انجام داد.» اینها صحبت های آقای احمدی است که مدت ها طول کشید تا لب به سخن باز کند. همزمان با کاغذهای روی میزش بازی می کرد و در بین صحبت هایش مدام از ما می خواست تا چای بخوریم و سعی می کرد بحث را به حاشیه بکشاند. از حال و روزش پیدا بود که هنوز هم تردید داشت گفتن این حرف ها به ما کار درستی است یا خیر؟
همیشه یک راه فراری هست
تردیدش باعث می شد خیلی سخت صحبت کند. احتمالا ما اولین خریداران سند بودیم که این قدر اطلاعات می خواستیم. اصرار بیش از حدش برای پاسخ ندادن به سوالات ما کار را برای خودش هم سخت کرده بود بنابراین به مرور تصمیم گرفت تا جایی که لطمه ای به خودش و همکارانش نزند به سوالاتمان پاسخ دهد، بنابراین از استثنائات این روند گفت: «الان دیگر این اتفاقات به ندرت می افتد. ممکن است سند و پلاک خودرویی نگه داشته شود؛ اما دیگر به راحتی قدیم نیست مثلا خودرویی که به هر دلیلی اطلاعات و عکس و فیلمش در سامانه ای که گفتم ثبت نشده باشد.» چند ثانیه سکوت کرد، ما با نگاهمان از او خواستیم تا راحت و بدون نگرانی صحبت کند چرا که ما هم برای خرید همان اسناد رفته بودیم و جای نگرانی نبود به همین دلیل اینطور ادامه می دهد :«می توان سند آن را به قیمت خودروهای اسقاطی به کسانی که مثل شما به دنبال آن هستند فروخت. بنابراین گاهی اوقات اگر بشود سند خودرویی را نگه داشت این کار را می کنند. مثل سند خودرو سرقتی که اعلام سرقتی نشده و هیچ وقت هم پیدا نشده است. اما سندش دست صاحبش مانده یا خودرو هایی که به هر دلیلی مثل آتش سوزی و... جسم و لاشه شان وجود ندارد و از بین رفته اند ولی سندشان هنوز دست صاحب خودرو است و این سند هنوز باطل نشده پس می توان از آنها استفاده کرد.» تلاش کردیم تا اطلاعاتی درباره جزییات این ماجرا از او بگیریم اما گویی خط قرمزی بود که نمی توانست درباره اش هیچ توضیحی بدهد. در نگاهش همچنان اثراتی هرچند محدود از بی اعتمادی دیده می شد. دیگر از ما اصرار بود و از او انکار.
روزهایی که با هم فرق دارند
هر از چند گاهی صدای بلند خنده کسانی که در بین راه رسیدن به اتاقک گاراژ چشم مان به آنها خورده بود به گوش می رسید. سرشان را به هر نحوی شده بود در این قبرستان دور افتاده گرم می کردند. صدای آهن هایی که به هم می خورد ریتم خاصی نداشت ولی می توانستی با صدای یکی از موزیک های آشنای ذهنت همراهش کنی تا دیگر روی اعصابت نباشد. بوی روغن، زنگ آهن و قیر قبل از همه چیز یادت می آورد که کجا هستی و به کجا آمده ای. فکر می کنم از این بعد کارگر یک پارکینگ ماشین های اسقاطی را از دور تشخیص دهم. داشتن شغلی که در آن مجبور باشی فقط با ماشین و ماشین بازها سر و کله بزنی در آغاز روزمرگی محض به نظر می رسد؛ اما سرزندگی و هیجان آن صداهای بیرون و مردی که در مقابلمان نشسته چیزی خلاف آن را نشان می داد. شاید هر روز منتظر یک اتفاق تازه و یک فرد تازه هستند و هیچ روزی را مثل روز قبل به پایان نمی رسانند. شاید آنطور که به نظر می رسد شغل سخت و یک نواختی نباشد و فقط صدای پرس ماشین ها و دستگاه پرس زنگ زده ای که احتیاج به روغن کاری دارد نیاید. تصویر و ذهنیتی که اغلب ما از یک پارکینگ ماشین های اسقاطی داریم. فرصت نشد آنقدرها چشم تیز کنم و این طرف و آنطرف را نگاه کنم اما همین زمان کوتاه کافی بود تا در میان این همه ماشین مختلف چشمم به چند ماشین آنتیک بیفتد که در گوشه ای از این پارکینگ به خوبی تیمار می شوند تا روزی عاشق دل باخته شان به سراغ آن ها بیایند.
مواظب سندهای بی اعتبار باشید
حالا بعد از گفت و گوهای فراوان و گرفتن اطلاعاتی که بعد از سوال و جواب های زیاد ما به دست آمده به نظر می رسد اعتماد لازم جلب شده باشد. او که خیال می کند ما برای گرفتن سند از طرف آقای... دوست وهمکارش آمده ایم از ما می پرسد که به چند سند دیگر نیاز داریم؟ به او گفتیم که تا الان 4 سند جور کرده ایم و فعلا توان خرید چهار سند دیگر را داریم. لبخندی زد که معلوم نبود از سر تعجب است یا از حرفه ای بودن ما خوشش آمده. سوالی پرسید نگاهش طوری بود که احساس کردم بعد از گرفتن جوابش احتمالا قرار است دستمان رو بشود و بفهمد همه این ها داستان است و لو می رویم. از ما پرسید که مطمئن هستیم سندها باطل نشده اند و تا زمانی که همه سندها را جمع کنیم هنوز اعتبار دارند؟ ما هم که جا خورده بودیم نتوانستیم بی اطلاعی مان را از موضوع اعتبار اسناد مخفی کنیم. لازم بود بیشتر توضیح دهد بنابراین از او خواستیم تا دراین باره اطلاعات بیشتری بدهد، شاید همکارانش از این بی خبری ما سواستفاده کرده و سند بی اعتبارشان را به ما فروخته باشند و می گوید: «اگر سن سندهایتان از یک مقداری بیشتر باشد اعتبار لازم برای این کار را ندارد. مثل کپن هایی که در زمان قدیم تاریخ انقضا داشت این سندها هم اگر مربوط به خودروهای خیلی پیر باشند مورد قبول نیستند.» دقیق یادش نبود اما باز ادامه داد: «فکر می کنم الان خودروهایی که متعلق به سال 73 به قبل هستند مشمول این بی اعتباری می شوند. یعنی سندهایتان اگر مربوط به خودروهای سال 70 ، 71،72 یا حتی قبل تر باشد دیگر معتبر نیستند.»
سندهای دو میلیون تومانی
به او گفتیم که سندها الان همراهمان نیست تا از این موضوع مطمئن شویم. نگاهش مثل کسی بود یک بار دیگر تلاشش برای رو کردن دست ما بی نتیجه مانده است. لبخند تصنعی روی لب دارد و نگاهی که نمی توانست مثل لبخندش ما را فریب دهد؛ اما ما اولین کسانی نبودیم که برای این کار به او مراجعه می کردیم و او اولین بار نبود که با چنین مشتریهایی رو به رو می شد. بی گدار به آب نمی زد و به راحتی خودش را لو نمی داد. با لحنی که انگار راه تازه ای به ذهنش رسیده گفت خودش سند ندارد و باید با همکارانش تماس بگیرد و از آنها بپرسد. وقتی از او خواستیم که الان این کار را کند زیر بار نرفت و شماره تماس ما را گرفت تا بعدا با ما تماس بگیرد. ناامیدانه از او درباره قیمت اسناد پرسیدیم؛ اما این بار با کمال تعجب تلاشی برای مخفی کاری نکرد و به سرعت پاسخ داد: «قیمت ماشین سواری و سندش در حال حاضر 2 میلیون و 300 هزار تومان است. البته لاشه ماشین که به درد شما نمی خورد معمولا از خیرش می گذرند. یا اینجا اسقاط می شود یا برای روز مبادا نگه اش می دارند...»
کدام روز مبادا؟
با تعلل جواب داد، اما دیگر خودش هم حس کرده بود که سوال های زیادی را بی جواب گذاشته است. پس جواب این سوالمان را هم داد: «همه بخش های لاشه ماشینی که سندش فروخته شده بلااستفاده نیست. این ماشین هم تا چند وقت پیش در همین خیابان ها حرکت می کرده. قطعا بخش هایی از آن را می توان روی خودروهای مشابه اش بست و این کار رایگان انجام نمی شود. بنابراین اگر لاشه یک ماشین به درد کسی که سندش را می خرد نخورد قطعا به درد من و همکارانم خواهد خورد.» از او تشکر کردم و خواستم صحبت هایش را درباره قیمت خودروها ادامه دهد: «قیمت وانت معمولی 3 میلیون تومان است. به قیمت اتوبوس و مینی بوس هم به ازای هر 4 نفر، 2 میلیون و 300 هزار تومان اضافه می شود. قیمت ماشین های سنگین هم وزنی حساب می کنیم.»
به نظر می آمد سوالی باقی نمانده. سندی هم که در کار نبود. باید منتظر تماس آقای احمدی می ماندیم. دیگر صدایی از بیرون نمی آمد. از اتاقک که خارج شدیم در قسمت هایی از زمین پارکینگ سایه افتاده بود. سگ نگهبان دیگر سر و صدا نمی کرد؛ اما هنوز بوی آسفالت، خاک و آهن می آمد...
منبع: فارس
انتهای پیام/