دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری

سعید نیک‌پور: ما مردان تاریخ را ماندگار می‌کنیم

استاد مهربان، هنرمند سرسخت و فرهیخته بدقلق، بهترین توصیف برای سعید نیک‌پور است که صریح‌‌تر از هر کسی درباره خودش حرف می‌زند و به اوج و فرودهای زندگی حرفه‌ای‌اش نگاهی واقع‌گرایانه دارد.
کد خبر : 259460

به گزارش گروه رسانه‌های دیگر آنا، او بیشتر از 20 سال است که از ایران مهاجرت کرده و بعد از آن، فقط گاهی به کشورش میآید، نقشی در فیلم یا سریالی بازی میکند و برمیگردد. طی این سالها او در سریالهایی چون پلیس جوان، امام علی (ع)، در چشم باد، عمارت فرنگی، شهریار، معمای شاه و سرزمین کهن بازی کرده و در قالب ملکالشعرای بهار و محمدعلی فروغی هم ظاهر شده است، اما همچنان برای مردم ایران، سعید نیکپور یادآور امیرکبیر است و بس.


این بازیگر و کارگردان پیشکسوت در سریال «ستارخان» که این شبها از شبکه یک پخش میشود، نقش سردار ملی را برعهده دارد. این سریال بخشی از سریال بزرگتری به نام «ایراندخت» است که فیلمنامهاش با مشاوره نیکپور نوشته شده و به گفته محمدرضا ورزی، بخش داستانی سریال به وجه تاریخی آن میچربد.


سریال ستارخان همان طرحی است که سالها پیش در ذهن داشتید؟


نه. اگر چه آن فیلمنامه سالها پیش نوشته شده اما طرح این سریال متعلق به محمدرضا ورزی است. من سالهاست که با ورزی کار میکنم و دوستی طولانی ما باعث شد او در جریان زندگی و وضعیتم قرار بگیرد. او میدانست من قصد داشتم سریالی درباره انقلاب مشروطه با محوریت ستارخان بسازم. بنابراین به محض آنکه توانست اجازه ساخت سریالی با همین مضمون را بگیرد با من تماس گرفت. از حدود هشت ماه پیش، شبها در فضای مجازی با هم حرف میزدیم تا به این نتیجه برسیم که زندگی ستارخان را با چه ساختاری بسازیم.


من قول همکاری به ورزی دادم و به عنوان مشاور فیلمنامه و حتی در اجرا یا انتخاب بازیگر، آهنگسازی یا هر کار دیگری که بتوانم، به او کمک میکنم.


چرا طرح خودتان را نساختید؟


فیلمنامه را نزدیک به 33 سال پیش نوشته بودم. ضمن اینکه ساخت آن فیلمنامه زور و قوتی میخواهد که نه در من هست و نه در تلویزیون. پروژه سنگینی است. خوشبختانه اگر قصه سریال ایراندخت را ببینید، با یکی از زیباترین قصههای ایرانی روبهرو خواهید شد. من به مردم مژده میدهم اگر ایراندخت را تماشا کنند، پیخواهند برد که با وجود مشکلات متعدد و موانع مختلف، میشود سریالهایی ساخت که بزند توی دهان همه آنهایی که از آن سوی آب و آن سوی کره زمین با تلویزیونها و رسانههایشان به ما حمله میکنند.


چرا قصد داشتید بعد از امیرکبیر به سراغ ستارخان بروید؟


برنامه داشتم؛ آدمهایی را در تاریخ معاصر ایران انتخاب کردم که سرنوشت مردم ایران را طی 150 سال تغییر دادهاند. قائم مقام فراهانی و بعد ستارخان، میرزاکوچک خان، دکتر مصدق و در نهایت میرسیدیم به انقلاب اسلامی ایران. سریال امیرکبیر را ساختم، اما به مشروطه که رسیدم، دیگر نشد ادامه بدهم. فیلمنامهای که با عنوان «ایران بیدار» در سه فصل به نامهای استبداد صغیر، نبرد تبریز و اولتیماتوم نوشته بودم به جمعی از آدمهای معروف و متخصص از گروههای مختلف فکری سپرده شد تا دربارهاش نظر بدهند، در حالی که از این جمع حتی دو نفرشان با هم به توافق نمیرسیدند! آنقدر با هم بحث کردند که رئیس وقت سازمان صدا و سیما قید کار را زد! البته در این مدت عدهای هم بودند که میگفتند با نیکپور نمیشود کار کرد، زیر بار نمیرود، کوتاه نمیآید، مگر خودمان نمیتوانیم سریال بسازیم و ... آرام آرام آدمهایی از اطراف و اکناف پیدا شدند و من به حاشیه رفتم.


به همین دلیل بعد از امیرکبیر فقط بازی کردید و دیگر سراغ کارگردانی نرفتید؟


برای من همیشه برنامهسازی اهمیت بیشتری داشت و ارزشمندتر بود، اما شرایط به طریق دیگری پیش رفت. سال 1372 در حالی که فقط 9 ماه مانده بود بازنشسته بشوم، بدون اجازه از تلویزیون رفتم و هر چه تماس گرفتند، حاضر نشدم برگردم. وقتی وارد هلند شدم با استقبال گرمی مواجه شدم. رفتم اما ده سال بعد با پای خودم برگشتم! (میخندد) بچهها بزرگ شده بودند و من هم دیگر حوصلهام سر رفته بود. وقتی برگشتم، صاف رفتم تلویزیون و از حق نگذریم خیلی از من استقبال کردند.


اگر شرایط مناسـب باشد و فتح بابی شود برای کارگردانی، چه سـریالی خواهید ساخت؟


ایدههایی دارم، ولی با شرایط امروز نمیتوانم کار کنم. تهیهکنندهها و کارگردانهای امروز را میبینم و حس میکنم نمیتوانم مثل این بچهها کار کنم، چون اخلاقم با آنها فرق دارد.


این همه سرسختی از کجا میآید؟ چرا کمی انعطاف به خرج نمیدهید که ایدههایتان عملی شود؟


چون من کارم نمایش است. کسی که از روی کتاب تاریخ برای شخصیتهای تاریخی دیالوگ مینویسد، معنای سریال تلویزیونی و اثر نمایشی را نمیفهمد و دلیلی نمیبینم به حرفش گوش بدهم.


برای شما قصه اهمیت بیشتری دارد یا وفاداری به تاریخ؟


قصه تاریخی مهمتر است. اگر قرار باشد فقط تاریخ را نمایش بدهیم، پس این همه کتاب تاریخی برای چه نوشته میشود؟ من شخصیتهای تاریخی را به عنوان شخصیت نمایشی دوست دارم. به همین دلیل ستارخان ما واقعی نیست، بلکه ستارخان نمایش و درام است. امیرکبیر هم همین طور. کجا میرزا تقیخان اینقدر شسته رفته بود؟ مهد علیا کی چنین شکوه و جبروتی داشت؟ عکس مهدعلیا را دیدهاید؟ نه لباسهای احمقانهاش و نه حتی چهره بدذاتش، شباهتی به خانم فخری خوروش نداشت. ولی خانم خوروش یک مهدعلیا دیدنی را به نمایش گذاشت، چون ما شخصیتهای تاریخی را آرتیستیک نمایش میدهیم. به من چه ارتباطی دارد اگر مثلا ستارخان زانویش را بالا میآورد و ستون دستش میکرد و قلیان میکشید! امکان ندارد چنین تصویری از ستارخان نشان بدهم. ستارخانی که من نشان میدهم چنان باوقار راه میرود و حرکت میکند که گویی با یک ژنرال تربیت شده روبهروییم!


این اسمش تحریف تاریخ نیست؟


اصلا. چون تمام وقایع، واقعی هستند. رخدادهای تاریخی عوض نمیشود، فقط شخصیتها وجه نمایشی پیدا میکند. شخصیتهای یک اثر نمایشی باید دلپسند و دلفریب باشند، مردم آنها را دوست داشته باشند ولی در چارچوب وقایع تاریخی عمل و عکسالعمل داشته باشند. نمیدانم شما عکس عزتالدوله، خواهر ناصرالدین شاه را دیدهاید یا نه! اگر خانواده ناصرالدین شاه به دست و پای من میافتاد به عنوان سعید نیکپور حاضر نبودم از او خواستگاری کنم! اما من این نقش را به ژیلا سهرابی سپردم، چون داشتم برای مردم نمایش میدادم و مردم قرار است قصه تاریخی ببینند و از دیدنش لذت ببرند!


ما کار هنرمندانه میکنیم. چه کسی گفته ما تاریخشناس یا محقق هستیم یا مثلا قصدمان این است که تاریخ را به مردم یاد بدهیم. به من هنرمند چه ارتباطی دارد؟ این وظیفه من نیست که تاریخ را به مردم یاد بدهم! این همه دانشمند و محقق هست که میتوانند تاریخ را در نظام آموزشی یا هر جای دیگری به مردم یاد بدهند.


پس چرا همیشه سراغ تاریخ رفتهاید و برنامه بلند مدت داشتید!؟


چون تاریخ دلفریب است و هیچ نمایشی زیباتر از نمایش تاریخ نیست! من اگر به تاریخ 150 ساله ایران فکر کردم، به بخش نمایشی آن توجه داشتم. من آرتیست، کارم نمایش است و دوست دارم داستانها را در قالب تاریخ نمایش بدهم. من مطالعات تاریخی دارم و اتفاقا در دانشگاه شاگرد مرحوم آقای باستانی پاریزی بودم اما وقتی درباره امیرکبیر یا ستارخان سریال میسازم از شم هنری و عشق به نمایش استفاده میکنم.


معتقدم این کار هنرمندان است که شخصیتهای تاریخی را ابدی کنند. اتللو یک سیاهپوست در ونیز بود و هملت شاهزاده دانمارکی ولی هر دو در دست شکسپیر به آدمهای ابدی بدل شدند. من اگر سراغ تاریخ میروم به این دلیل است که میخواهم مردم از آن لذت ببرند، با تماشای آن اشک بریزند، شاد شوند، فکر کنند و ببینند چگونه بر اثر اشتباهات ما، آدمهای بزرگ تاریخ از دست رفتهاند.


منبع: جام‌جم


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب