دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
حامد حاجی‌حیدری*

قدرشناسی از پویش ”خبر خوب“

دو دهه است که «منش روزنامه‌نگاری» به فرهنگ حاکم بر کلان‌شهرهای ما تبدیل شده است، و اندوه ناشی از «منفی‌بافی» و «سیاه‌نمایی» احوال ما، حسی از ناتوانی و بی‌امیدی را بر گروه‌های مهمی از اقشار متوسط شهری مسلط ساخته است.
کد خبر : 252898

به گزارش گروه رسانه‌های دیگر آنا، قضیه: دو دهه است که «منش روزنامه‌نگاری» به فرهنگ حاکم بر کلان‌شهرهای ما تبدیل شده است، و اندوه ناشی از «منفی‌بافی» و «سیاه‌نمایی» احوال ما، حسی از ناتوانی و بی‌امیدی را بر گروه‌های مهمی از اقشار متوسط شهری مسلط ساخته است. منش روزنامه‌نگاری، در جستجوی خواننده است، و فرض‌هایی را در مورد «ارزش خبری» در ذهن می‌پرورد که با فاجعه یکی است. انگار تا خبر از «فاجعه» ندهید، کسی خبر شما را نمی‌خواند. از همان ابتدا، اغلب، روشنفکران و فعالان سیاسی اصلاح‌طلب که بنیان‌گذاران «منش روزنامه‌نگاری» بودند، در ارتباطات خود، به احساسات مردم دقت کافی نمی‌ورزیدند و «سیاه‌نمایی» را تا حد «بی‌امیدی» شور می‌کردند. آن‌ها مدام مدعی «افشاگری حقیقت» بوده‌اند، و به استناد «افشای حقیقت» از سه مقوله مهم دیگر، یعنی «بیان احساسات» و «مراعات اخلاقیات» و «قدرشناسی از سنت‌ها» غفلت یا تغافل ورزیده‌اند؛ آن‌ها مدعی «حقیقتی» بودند و هستند که زمانی دوشادوش «سروش» باور داشتند که قرائت شخصی از «حقیقت» است نه «حقیقت» آن طور که واقعاً هست. جداً اگر روشنفکری اصلاح‌طلب به تبعیت از «سروش» معتقد است که «حقیقت»، نسبی و منسوب به قرائت خاص است، چرا تا این اندازه قصد تعمیم و اعمال مجدانه آن بر سایرین را دارد؟ و چرا می‌کوشد تا سیطره آن را بر «احساسات» و «اخلاق» و «سنت‌ها»ی مردم تضمین کند؟ وقت آن است که روشنفکران و فعالان سیاسی اصلاح‌طلب که ید طولایی در «عبور کردن از... یه چیزی» دارند، از این تناقض درونی خودشان هم عبور کنند، و تکلیف خود را با مقوله «حقیقت» و «خلق و خوی جامع انسانی» روشن نمایند. «حقیقت‌گویی قرائت‌محور سیاه‌نما»ی آن‌ها منجر به شکل‌گیری یک قشر متوسط شهری افسرده شده است، تا حدی که مصرف قرص‌های ضدافسردگی در میان این قشر متوسط روشنفکرزده، بسیار بیش از شمار اشک‌های سنتی‌های بالنسبه فقیرتری است که پیوسته در رثای بزرگان تشیع می‌گریند و برای زندگی حق‌طلبانه «به وجد می‌آیند». مسئله این است: باید توازنی میان «افشای حقیقت»، «بیان احساسات»، «مراعات اخلاقیات»، و «قدرشناسی از سنت‌ها» وجود داشته باشد.


کاوش در قضیه: یک وجه مهم اهتمام اخیر موسوم به «پویش خبر خوب» همین است؛ باید به دو دهه منفی‌بافی گسترده روشنفکری در مورد ایرانی و تاریخ ایرانی خاتمه داده شود، و «نقادی مثبت» احیاء گردد. نقد و ارزیابی عیبی ندارد. روزنامه‌نگار و مصلح اجتماعی، وظیفه دارد به «نقد» کردن به معنای واقعی کلمه؛ وظیفه دارد به «عیارسنجی»؛ «منتقد» که در لغت به مفهوم «عیارسنج» است، باید در یک مواجهه سازنده با مسائل اجتماع، مانند زرگر متبحری عمل کند که «قدر» زر و «قدر» مس به کار رفته در یک زیور را معلوم نماید و با ملاحظه هر دو وجه، قیمت بگذارد. دقت کنید؛ هم «قدر» زر را معلوم کند، هم «قدر» مس را، و شاید هم بیشتر، «قدر» زر را معلوم کند تا «قدر» مس را. «منتقد»، قیمت می‌گذارد، نه آن که کلاً از قیمت بیندازد. و پرسش این است که آیا تیپ منتقد سیاسی و فرهنگی و اجتماعی امروز که همه‌گیر گردیده، براستی «منتقد» و «عیارسنج» است؟ دیگر بس است ساختن فیلم‌هایی که به استناد نگون‌بختی دروغین و تحقیرآمیز ما، داوران خارجی را دل‌خوش کند که هنوز در خط مقدم تمدن هستند، در حالی که نیستند. دیگر بس است گفتار سیاسی که روشنفکری فرانسه و انگلستان را خوش آید و تاریخ درخشان ما را نحیف و حقیر جلوه دهد.


روشنفکر، باید در بیان ذهنیت‌های خود، احساسات مردم را و «خلق و خوی جامع انسانی» آن‌ها را ملاحظه کند و با قبول مسئولیت در قبال آن سخن بگوید. روشنفکری اصلاح‌طلب، در سال 1376، روزنامه‌نگاری اصلاح‌طلب را به عنوان نسخه شفابخش مسائل جامعه ایران معرفی کرد، ولی در واقع، اعتماد به نفس ملی را هدف گرفت.


روشنفکری اصلاح‌طلب باید بداند که دقیقاً همان چیزی را از مردم دریافت می‌دارد که به ایشان اعطا می‌کند. پس، نباید گلایه کند که مردم، مکرراً آن‌ها را پس زده‌اند، و حمایت لازم را از افکار منفی‌باف ایشان مبذول نداشته‌اند. روشنفکری اصلاح‌طلب، خود را به آب و آتش زده است، ولی در تراکم بالای دروغ هم، رأی چندانی از مردم نگرفته است؛ بله؛ یک بار در سال هفتاد و شش، مردم، روشنفکری اصلاح‌طلب را با خط امام و قانون‌گرایی معادل گرفتند، ولی پس از آن که مغز ماجرا روشن شد، رویگردانی و بی‌اعتمادی هم آغاز گردید، و از آن پس، خط روشنفکری اصلاح‌طلب، در بهترین حالت موفقیت‌های «ناپلئونی» به دست آورد؛ موفقیت‌هایی که بیش از چهار/پنج ماه تاب نیاورد و به سرعت معلوم شد که موفقیت‌ها چیزی بیش از «جنگ روانی» نبوده است، چرا که پیش‌تر گفته بودند که «ما جنگ روانی بلدیم».


توصیه‌هایی برای آینده بهتر: تحلیلگر اجتماعی، توصیه‌هایی به روشنفکران اصلاح‌طلب که نه، به همه فعالان سیاسی کشور دارد؛ این که وقتی مردم می‌دانند که ما به خود خود خود خود ایشان و به زندگی شخیص آن‌ها به عنوان یک کل یکپارچه مرکب از احساسات و اخلاقیات و سنت‌ها و عقلانیت‌ها توجه داریم، آن‌گاه، احساس ارزشمندی نسبت به ما خواهند داشت. مخاطبان به نوبه خود، این توجه ما را به فرم یک التفات اختصاصی جبران می‌کنند و به ما احترام می‌گذارند، ولی اگر ما با منفی‌بافی، مردم و ملت خود را کم‌قدر جلوه دهیم، اگر به طعنه بگوییم «اینجا ایران است و هیچ چیز سر جایش نیست»، هر چند که شاید یکی دو جوان خام و کم‌اطلاع برای ما هورا بکشند، ولی در بلندمدت همین جوانان ما را نکوهش خواهند کرد. باید به احساسات مردم توجه داشت، و تنها خود را مصروف «افشاگری حقیقت»، آن هم حقیقت موهوم سروشیستی معطوف نکرد. توصیه تحلیل‌گر اجتماعی، برای یک فعالیت سیاسی موفق این است که «مردمی باشید». طوری در مورد جامعه سخن نگویید که انگار خودتان از دماغ فیل افتاده‌اید؛ شما بخشی از همین مردم هستید و به سرمایه همان‌ها درس خوانده‌اید و الآن «روشنفکر» شده‌اید.


توصیه دیگر این است که «فروتن باشید»؛ متفکران و سیاستمداران بزرگ و الهام‌بخش می‌دانند که نباید خود را بهتر از سایرین بداند. چه کسی فرجام امور را می‌داند؟ پس بهتر است از برج عاج پایین بیاییم و ارزش‌های مردم را کشف و اقتباس کنیم. هر کس ارزش خاص خودش را دارد و مهارت‌های ارزشمند زندگی، در میان مردم توزیع شده است. متفکران و سیاستمداران بزرگ، طوری مرتبه و موضع خودشان را آمیخته با مردم تعیین می‌کنند که اگر روزی زندگی را ترک گویند، مفهوم تاریخی حضور آن‌ها، استمرار اجتماعی ایشان یا همان «باقیات الصالحات» را تضمین کند. حکیمان و مصلحان اجتماعی بزرگ، میلی به آن ندارند که جامعه وابسته و طفیلی آن‌ها باشد، و از این رو مدام برتری خود را گوشزد نمی‌کنند، و به این ترتیب، نیرومندی را در ملت افزایش می‌دهند.


توصیه دیگر برای تبدیل شدن به یک مصلح اجتماعی مثبت و مؤثر این است که «ساده و بی‌تکلف باشید». برای این که یک مصلح اجتماعی بزرگ شوید از سخن گفتن و ارتباط گرفتن با مردم، به نحوی که از شیوه درک و استنباط آن‌ها بسیار متفاوت باشد، پرهیز کنید و در عوض، در همان کانال ارتباطی، فعالیت کنید که مورد اقبال متوسط مردم است. این رویکرد تا حدی، شما را به هر یک از نفوس مردم نزدیک می‌کند و تأثیرگذاری‌های مثبت دوجانبه را فعال می‌سازد. وانگهی، وقتی با مردم صحبت می‌کنید، احترام خود را حتی به کسانی که مورد انتقاد شما هستند نشان دهید. این کار به نوبه خود، احترام دیگران را نسبت به شما جلب خواهد کرد.


نهایتاً، توصیه آن است که «به ملت باور داشته باشید»؛ خیلی تلاش نکنید که مردم شما را باور بیابند؛ در عوض، کاری کنید که مردم نسبت به «سنت‌ها و رویه‌های درست و ارزشمند» یا همان «ملت» اتکال داشته باشند. باید «از کیان ملت حمایت کنید». مصلحان اجتماعی مؤثر، می‌دانند که آن‌ها برای «مطرح کردن خود» به قیمت از کار انداختن «ظرفیت‌ها» و «اعتماد به نفس‌ها» نیامده‌اند. همه تلاش‌ها برای آن است که «ظرفیت»های موفقیت در «ملت» تقویت شوند، و اگر بیان آن‌چه حقیقت می‌پنداریم، «ملت» را سرد کند، چه فایده‌ای در این دلسردی‌ها می‌تواند وجود داشته باشد؟ مصلحان اجتماعی نابغه و الگویی، با شعف و گرمی، معمولی‌ترین کارها را دوشادوش مردم انجام می‌دهند، تا با پیدا کردن ظرفیت‌های بهبود در هر موقعیتی آن را تقویت کنند. برای این مصلحان مهم است که مستمراً در میان مردم باشند تا بتوانند «ظرفیت»ها را بموقع شناسایی و شکوفا نمایند. این است راه درست (توأم با اقتباس‌های آزاد از مایک میکالوویچ).


منبع: رسالت


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب