«آقازادگی» برایم زیان داشتهاست/ به خاطر پدرم نتوانستم استخدام رسمی شوم
به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری آنا، «آقازادگی» در ادبیات اجتماعی ما با واژگانی چون ویژهخواری، ماشینهای لوکس، رانت اطلاعاتی و حتی این روزها با ژنخوب مترادف شده است. اصطلاحی که پیش از این به کسانی اطلاق میشد که علاوه بر انتساب به بزرگان از خصوصیاتی چون ساده زیستی، اخلاقمداری، مردمداری و ... برخوردار بودند. در هر حال «آقازادگی» به عنوان واژهای سیاسی در کشور جا افتاده و تعبیرات مختلفی نیز در این رابطه در جامعه وجود دارد. همین مسأله سببی شد تا برای تبیین «آفت آقازادگی» سلسله گفتوگوهایی را با فرزندان مسئولان کشور ترتیب دهیم. آنچه در ادامه میخوانید حاصل مصاحبت خبرنگار آنا با مهدی کمالوندی، فرزند دوم بهروز کمالوندی معاون بین الملل و سخنگوی سازمان انرژی اتمی است.
* ابتدا خودتان را برای مخاطبان معرفی کنید.
- اسمم مهدی است و متولد سال 1363 هستم. فرزند دوم خانواده کمالوندی؛ یک خواهر دارم که از خودم بزرگتر است و دو برادر که کوچکتر از من هستند. زمانی که پدرم در دور افتادهترین نقطه دنیا مأموریت داشت، در کشوری به نام سیرالئون و در شهر «فیریتاون» که از محرومترین نقاط دنیاست و طبق گفته پدر و مادرم در 24 ساعت چیزی حدود 18 ساعت آب و برق نداشت و امکانات امنیتی آن بسیار ضعیف بود به دنیا آمدم. پدرم آنجا سفیر بود و با سختی برای کشور فعالیت میکرد تا پرچم جمهوری اسلامی در آن کشور افراشته باشد.
* دوران کودکی را هم در سیرالئون سپری کردید؟
- خیر! بعد از تمام شدن مأموریت در سیرالئون پدر به سوئد اعزام شدند؛ بنابر این طفولیتم را در اروپا بودم و تحصیلات ابتدایی را در اسپانیا گذراندم؛ در اولین رفتوآمدها به ایران با افراد دیگری مانند پدر بزرگ و مادربزرگ آشنا شدم و تا آن زمان نمیدانستم عمو، خاله و اقوام دیگری هم دارم و تازه داشتم طعم ارتباطات فامیلی را میچشیدم! اقوامم را نمیشناختم چون آن زمان ابزار ارتباطاتی مانند تلگرام وجود نداشت تا بتوانیم عکسی از یکدیگر داشته باشیم.
* دبیرستان چطور؟
- کلاس چهارم بودم که به ایران برگشتم. خانهای در محله نارمک داشتیم و من کلاس چهارم دبستان را در مدرسه دولتی «شهید محمدی» گذراندم. تحصیلات راهنمایی را به طور کامل در ایران بودم؛ اما به دلیل مأموریت پدرم مجبور شدم دوره دبیرستان را در کشور زیمبابوه طی کنم. دوران دبیرستان را بسیار سخت گذراندم؛ چرا که زیمبابوه از کشورهای محروم آفریقایی است. معلمی که از ایران اعزام میشد فقط در یک رشته مسلط بود و درسهای دیگر را فیسبیلالله برایمان تدریس میکرد، نه با تخصصهای لازم! برای همین من از آمادگیهای لازم که بچهها قبل از کنکور در دبیرستانهای ایران فرا میگیرند، محروم بودم و این باعث شد در تحصیلاتم حقی از من ضایع شود؛ ولی به هر تقدیر از تحصیل جا نماندم.
* تحصیلات دانشگاهی را در چه رشتهای گذراندید؟
- در دولت آقای احمدینژاد پدرم سفیر اندونزی شد و من آنجا زبان و ادبیات ملایو (زبان اندونزیایی) که زبان نادری است را در مقطع کاردانی آموختم و زبان ادبیات انگلیسی را در مقطع کارشناسی؛ در حال حاضر نیز دانشجوی علوم سیاسی دانشگاه فراگیر پیامنور هستم. باید یک ترم بخوانیم که اگر قبول شدیم یک ترم برایمان محسوب میشود.
خواهر بزرگترم کارشناس ارشد رشته میکروب شناسی است و برادرانم هردو معماری خواندهاند و اکنون هم کار آزاد دارند و کار بازسازی ساختمان را به صورت پروژههای خصوصی انجام میدهند.
* مجردید؟
- خیر! ازدواج کردم
* همسرتان ایرانی است؟ چگونه با هم آشنا شدید؟
- بله؛ همسرم ایرانی است. پدر همسرم نفر دوم سفارت ایران در اندونزی بود و پدر من هم سفیر؛ همسرم را در مراسم مذهبی و فرهنگی سفارتخانه میدیدیم و به او علاقمند شدم. موضوع را با مادرم مطرح کردم تا برایم خواستگاری کند، اما ایشان برخی ملاحظات را مطرح کردند و از من خواستند تا پایان مأموریت پدرم صبر کنم. خانوادهها روابط صمیمیای با هم داشتند و مادرم نمیخواست آنان برای پاسخ دادن معذوریتی داشته باشند. اینگونه شد که زمانی که بلیت خانواده همسرم برای بازگشت به ایران کانفرم شد. ما همان شب به خواستگاری رفتیم و بله را گرفتیم و دو روز بعد از آن خانواده همسرم به ایران برگشتند.
نکته جالب اینجاست که با تمام ملاحظاتی که داشتیم؛ شایعاتی بود که اینها با هزینه بیتالمال برای فرزندشان عروسی گرفتند. در حالی که تاریخ عقد در شناسنامه من بعد از پایان ماموریت پدر و در ایران بوده است. عروسی سادهای داشتیم و الان هم در خانه اجارهای زندگی میکنیم. البته خانه دارم! ولی برای اینکه قدیمی بود و مناسب زندگی نبود. آن خانه را اجاره دادم و خانهای برای شروع زندگی اجاره کردم.
* چه سالی ازدواج کردید؛ فرزند هم دارید؟
- سال 89 ازدواج کردم و دختری به نام حدیثه دارم که یکسال و سه ماهش است.
* تحصیلات همسرتان چیست؟
- کارشناس مترجمی انگلیسی از دانشگاه آزاد است.
* منبع درآمدتان کجاست؟
- وقتی به ایران آمدم در شرف ازدواج و برای درآمدم بسیار نگران بودم! چون با هیچ ارگانی آشنا نبودم و اصلا ساختارهای اداری کشور را نمیشناختم. تخصص من زبان اندونزیایی است که نمیدانستم در ایران به چه کار میآید. در یک سفر عمره مسئول کاروانمان از اعضای بیت مقام معظم رهبری بودند در گفتوگوها متوجه تخصص من در زبان ملایو شدند و برای همکاری در سایت leader.ir از من دعوت کردند. خوشبختانه آنها کسی را میخواستند که به زبان اندونزیایی مسلط و قابل اطمینان باشد. این آغاز اولین همکاری من با سایت leader بود که مدتی به صورت پروژهای انجام شد. بعد از آن به صدا و سیما رفتم و در معاونت برون مرزی صدا و سیما در رادیو ملایو مشغول همکاری شدم.
جالب اینجاست که بعد متوجه شدم پدر همسرم موسس این رادیو بوده؛ ایشان حدود 26 سال پیش در اندونزی دیپلمات بودند و زمان بازگشت به ایران لازم دانستند که کار رسانهای در جنوب شرق آسیا انجام گیرد و اینطور شد که رادیو ملایو را تاسیس کردند. خلاصه هر کاری کردم در حوزه تخصصم بوده و اصلا فعالیت اقتصادی نداشتهام و تاکنون درآمدم فقط از طریق زبان ملایو بوده است که یا با صدا و سیما کار کردم و یا با ارگانهای خبری برون مرزی.
* چقدر آقازادگی را قبول دارید؟
- «آقازادگی» نه تنها برایم منفعتی نداشته؛ ضررهایی هم داشته است. من در صداوسیما که بودم دلم میخواست کارمند رسمی شوم، پیگیری هم کردم، اما به هر کدام از مسئولان مراجعه میکردم اول اشتیاق نشان میدادند؛ ولی درخواستهایی از پدرم داشتند و امضاهایی میخواستند تا برایم کاری کنند. من چون روحیه پدرم را میشناختم مجبور میشدم قید درخواست خودم را بزنم. بهروز کمالوندی اگر میخواست میتوانست من را وارد وزارتخارجه کند یا اینکه در سازمان انرژی اتمی من را استخدام رسمی کند؛ اما چنین کاری نکرد.
بسیاری از اقوام و آشنایان هستند که توقعاتی دارند و گمان می کنند پدر میتواند و انجام نمیدهد. از این بابت از پدر دلخورند. آنها باورشان نمیشود بهروز کمالوندی حتی برای فرزندان خودش هم کاری نکرده است.
مردم باید بدانند که همه آقازادهها وضعشان خوب نیست و ماشین خوب سوار نمیشوند من یک ماشین L90 دارم که به عنوان یک ماشین عادی زیر پای بسیاری از مردم است و از آن استفاده میکنند.
* فرمودید برای شغل نگران بودید؛ پدرتان برایتان کاری نمیکرد؟
- پدرم همیشه میگوید من هزینه تحصیلتان را دادهام حالا با توجه به علمتان ببینید چکار میتوانید انجام دهید! ایشان شعاری دارد و همیشه میگوید بروید ببینید مردم چگونه زندگی میکنند شما هم همان کار را بکنید. مثلا وقتی کار بانکی یا تقاضای وام داریم و از پدر راهنمایی میخواهیم میگویند ببنید مردم چکار میکنند شما هم همان روش را انجام دهید... دوستانمان هم گاهی توقع دارند ما به عنوان فرزندان بهروز کمالوندی برایشان کاری انجام دهیم اما واقعا نمیتوانیم و این آنها را دلچرکین میکند.
* بهروز کمالوندی به غیر از وزارتخارجه شغل دیگری هم داشته است؟
- تا آنجا که من اطلاع دارم پدر فقط در وزارتخارجه بوده؛ قبل از تولد من و خواهرم
* دوست دارید مانند پدر در وزارتخارجه کار میکردید؟
- آشنا شدن با کشورها و فرهنگهای دیگر را دوست دارم؛ ولی سختی دوری از کشور و اقوام، امکانات تحصیلی که در برخی کشورها وجود ندارد، چنین شرایطی را برای فرزندم نمیپسندم؛ دوگانگی که برایش ایجاد میشود که گاه مسیر زندگیش را تغییر میدهد و گاه او را سر دوراهی میگذارد.
* اگر فرصت داشته باشید دوست دارید برای کشورتان چکار کنید؟
- دوست دارم مدیریت یکی از بخشهای برون مرزی را بر عهده داشته باشم. متاسفانه در بخشهای برون مرزی نیروی خارجی را جایگزین نیروی داخلی میکنند و تنها دلیلشان هم این است که شما جوانید و نیروی خارجی با تجربه تر از شما و برای مدیریت مناسبتر از شما هستند. اگر مدیر شوم رادیو ملایو را بهترین فضای کاری برای خودم میدانم. چون تخصصش را دارم و میتوانم مسئولیتم را به خوبی انجام دهم و به کشورم خدمت کنم.
گلایهای نسبت به کشور دارم و آن اینکه مدیریت پیر به مدیریت جوان اجازه نمیدهد تا با توجه به شناختی که از تکنولوژی و وقایع روز دارد فعالیت کند. متأسفانه به جوان و کارش اعتماد نمیکنند. ولی جوانانی که تجربه کسب نکنند در آینده چگونه میخواهند کشور را اداره کنند؟
* جایگاه ایران را در جهان چگونه میبینید؟
- به کشورهای زیادی سفر کردهام و حدود 60 درصد از کشورهای دنیا اعم از اروپا، آسیا و آفریقا را دیدهام و با تعاریفی که از کشورهای دیگر شنیدهام برداشتم این است که مردم ما در ایران باید شکرگزار نعمتهایی باشند که در بسیاری از کشورهای دیگر وجود ندارد مثلا کشور اندونزی آن زمان هشت برابر صادرات نفتی ما فقط صادرات غیر نفتی داشتند کشوری سرمایهدار که با توجه به جمعیتشان، باید سه برابر مردم ایران از رفاه برخوردار باشند و این مسأله در مورد بسیاری از کشورهای دنیا صادق است. بیش از 50 درصد مردم در ایران وضعیت یکسانی دارند و از امکانات تقریبا مساوی برخوردارند. امنیتی که در کشور ما وجود دارد و عطوفت و رحمی که مردم نسبت به یکدیگر دارند در کمتر جای دنیا دیده میشود. البته نقایصی هست که باید برطرف شود؛ اما کشور خوبی داریم.
* اهل کدام تیم فوتبال هستید؟
- اصلا فوتبالی نیستم؛ حتی فوتبالهای ملی را هم نگاه نمیکنم. کمی به کشتی علاقه دارم و مسابقات بینالمللی که مقابل کشورهای مطرح دارند و قرار است پرچم ایران بالا برود را نگاه میکنم.
گفتوگو از معصومه رضاییان
پاتوق آقازادگی1 با مصطفی ذوالنوری را اینجا ببینید.
پاتوق آقازادگی 2 با دختران نقوی حسینی را اینجا ببینید.
انتهای پیام/