با فرق نیمه، گفت علی: مرحبا پسر!/ پهلو شکسته، فاطمه گفت: آفرین حسین!
به گزارش گروه فرهنگی آنا، افشین علاء در این شعر با عنوان «این برگ سرخ» سروده است:
افکند، از عطش چو به رخساره، چین، حسین
خشکاند هرچه آب به روی زمین، حسین
با یاد دستهای اباالفضل میگریست
وقتی که حصر شد ز یسار و یمین، حسین
زخمی اگرچه شد، عرق شرم سنگ بود
خونی که برجهید و زدود از جبین، حسین
تعداد نیزهها به تنش چون ز حد گذشت
افتاد با ملائکه از روی زین، حسین
"راه نظر ببند به زینب" همین و بس
در قتلگاه گفت به روح الامین، حسین
وقتی رسید، از پس سر، تیغ بر گلوش
جز این نخواست در نفس واپسین، حسین:
"آزاده باش، گرچه نباشی ز اهل دین"
در خون تپیده گفت به عالم چنین، حسین
زاری کنان رسید به بالین او رسول
تا گیرد التیام، دم آخرین، حسین
گیرم پیمبر از ستم امتش خجل
اما چرا ز حضرت او شرمگین، حسین
چون سر نداشت تا که به جدش کند سلام
زانو نداشت تا بزند بر زمین، حسین
آه از جواهری که شکستند و خاتمش
در بر گرفت و رفت به عرش برین، حسین
با فرق نیمه، گفت علی: مرحبا پسر!
پهلو شکسته، فاطمه گفت: آفرین حسین!
دیگر توان شرح ندارم چه جای شعر؟
شاید اجازتم ندهد بیش از این، حسین
این برگ سرخ، تحفه درویشی من است
شاید کند قبول در این اربعین، حسین
انتهای پیام/