این روزها اتفاقات تلخی مانند مرگ دلخراش آتنا و بنیتا، آزار جنسی و جسمی کیمیا توسط ناپدریاش، ربوده شدن یوسف سهساله توسط یک زن و ... جامعه ما را ملتهب کرده است؛ اما مگر این اتفاقات قبلاً نمیافتاده؟ شاید خبرش را در این وسعت در سطح کل کشور دریافت نمیکردیم تا قلب همه ما به درد آید و احساساتمان جریحهدار شود؛ اما آیا آنقدر ملتهب شدهایم که آتناها و بتیناهای دیگر، چنین دردناک و معصومانه طعمه بیماران نشوند؟
مثل همیشه نوک پیکان خشم و اعتراض مردم تنها بهسوی پلیس، نیروی انتظامی، قانون و دولت است. شاید چون قبول مسئولیت سخت است و تفکر، تعقل، مطالعه و تلاش در پی دارد که ظاهراً در فرهنگ جامعه ایرانی تکلیف سختی است.
جای آموزش مهارتهای فرزندپروری و والدگری برای مراقبت از دلبندان و نوردیدگانمان خالی است و والدین موظفاند قبل از تولد کودک، آموزشهای لازم را برای مراقبت فیزیکی و روانی از کودکان ببینند و شرایط را از هر نظر برای کودک ضعیفی که نمیتواند از خودش مراقبت کند، امن و قابلاعتماد کنند. اینکه پدر یا مادری کودک هشتماهه را در یک ماشین روشن برای لحظاتی تنها بگذارد بیاحتیاطی محض است و ما باید در قبال حفظ جان و سلامت روان خود، خانواده و افراد جامعهمان بیشتر احساس مسئولیت کنیم. از سویی دیگر، اینکه بگوییم مجرم آدم قسیالقلب و بیرحمی بوده نیز دردی از جامعه مصیبتزده ما دوا نخواهد کرد. آنچه مسلم است کسی که سابقه زندانی شدن، مصرف مواد، قتل و ... دارد و همچنان به رفتارهای غیرعادیاش ادامه میدهد، درحالیکه ممکن است عمل خلاف دیگری که انجام میدهد پروندهاش را سنگینتر کند، ازنظر روانی سالم نیست؛ غالباً وقتی محیط و خانوادهای که این افراد در آن رشد کردهاند بررسی میشود با انبوهی از مشکلات تربیتی، عاطفی و خانوادگی مواجه میشویم که جایی برای شُبهه سالم بودن آنها نمیگذارد؛ آنهم برمیگردد به مهارتهای فرزندپروری و والدگری که نداریم.
بیشک اینکه مجرم بیرحمانه یک کودک بیگناه را در بدترین شرایط رها کرده، دلیلی بر عدم توانایی همدلی با آن کودک است و پای یک «اختلال شخصیتی» در میان است. آسیبهایی که در همین خانوادهها و همین اجتماع به وجود میآیند و رشد میکنند. وقتی وزارت بهداشت اعلام میکند که شیوع اختلالات روانی در کشور به بیش از ۲۳ درصد رسیده است، زنگ خطری است که باید به آن توجه جدی کرد. اکثر مردم کشور در گروههای سنی مختلف از ناراحتیهای اعصاب و روان رنج میبرند، مهارت فرزندپروری ندارند، رابطه با دوست و همکلاسی و همکار را بلد نیستند، در روابط زناشویی و ازدواج و تشکیل خانواده مشکل دارند، در انتخاب شغل و رشته تحصیلی سردرگماند؛ اما تابوی مراجعه به رواندرمانگر و متخصصین حوزه سلامت روان همچنان بین افراد جامعه در هر قشری، غنی و فقیر، باسواد و بیسواد، پیر و جوان و زن و مرد قدرتمند است.
امروزه زندگی و حیات، نیاز به آموختن مهارتهایی حرفهای دارد و توانایی شناختِ عواطف، احساسات و رفتار و مدیریت آنها باید از اهم موارد آموزشی به کودکانمان باشد و در محور آموزش کلان کشور قرار گیرد؛ اگرچه همچنان برای والدین، فرزند دکتر و مهندس داشتن مهمتر از فرزند سالم و شاد داشتن است.
*روانشناس و رواندرمانگر
منبع: بهاندیشان
انتهای پیام/