دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری

صیاد آزاد شده ایرانی: 13 ماه در زندان‌های عربستان بلاتکلیف بودیم/ فشار روانی زیادی به ما وارد کردند

«وحید خسروی» یکی از سه نفری است که بیست‌و‌ششم خرداد ‌سال گذشته، روی موج‌های پرتلاطم خلیج‌فارس گرفتار نیروهای مرزبانی عربستان شد. پایش ضربه دید، سه روز در بیمارستان عربستان بستری شد و ١٣ ماه در «دمام» و «الخفجی» همراه سعید برادرش و مجید ماهینی، زندانی بود.
کد خبر : 191163

به گزارش گروه رسانه های دیگر خبرگزاری آنا از شهروند، او چند ساعت پس از آزادی ماجرای دستگیری و انتقال‌شان به زندان عربستان و آزادی‌شان را شرح داد. وحید ناخدای ٣٦ ساله‌ای است که از ١٣ سالگی صیادی می‌کند. او یک دختر هفت ساله دارد.


بیست‌و‌ششم خرداد ‌سال گذشته چه اتفاقی افتاد؟
ما مثل همیشه عصر، برای صیادی به دریا رفتیم. سه نفر بودیم، من و برادرم سعید و مجید ماهینی که با ما کار می‌کند. آن روز از بندر فاصله گرفته بودیم که موتور قایق‌مان خراب شد، نزدیک مرز ایران و عربستان بودیم؛ همان‌جا بود که موتور خاموش شد، آمدیم لنگر بیندازیم که دیدیم لنگرمان نیست. سرعت قایق خیلی کم شده بود اما متوقف نشد. حدود سه کیلومتر از بندر فاصله داشتیم که از آن دور دیدیم یک لنج به سمت ما می‌آید، فکر کردیم نیروهای سپاه است، اعتنایی نکردیم، نزدیک که شدند متوجه شدیم ایرانی نیستند و به زبان عربی به ما گفتند بایستیم. در همان گیر و دار که ما بلاتکلیف ایستاده بودیم، آنها با قایق‌شان به ما نزدیک شدند و با همان وضع سوار قایق ما شدند، ما وحشت‌زده به داخل آب سقوط کردیم و نمی‌دانستیم چه اتفاقی دارد می‌افتد. همه ترسیده بودیم، رفتارشان با ما خیلی تند بود، طوری که قایق خرد شد و ما به زیر قایق رفتیم.
واکنش شما در آن لحظه چه بود؟
ما فقط وحشت کرده بودیم، نمی‌دانستیم چه اتفاقی دارد می‌افتد. قایق آنها نظامی بود و رفتار بدی می‌کردند. پایم به خاطر افتادن در آب و شکستن قایق ضربه بدی دید.
چند نفر بودند؟
هشت نفر. ما را سوار قایق‌شان کرده و با خود به یک کشتی آهنی منتقل کردند. هر چه با آنها حرف می‌زدیم که قایق ما خراب شده بود و شما آن را خرد کردید، اعتنایی نمی‌کردند تا شب ما را به شهر الخفجی عربستان رساندند، تا رسیدیم به ساحل کلی عکاس و فیلمبردار آمده بودند؛ از ما فیلم و عکس می‌گرفتند، نمونه‌ای از ناخن و خون‌مان گرفتند، اسم‌مان را روی کاغذ نوشتند، چسباندند به سینه‌مان و از ما عکس گرفتند.
در آن فاصله از شما بازجویی نکردند؟
نه آن شب چیزی به ما نگفتند. ما در شوک بودیم، تا به حال چنین اتفاقی برای ما نیفتاده بود. بعد سوار ماشین‌مان کردند و بردند زندان دمام. دمام حدود ٤ ساعت با الخفجی فاصله داشت. آنجا ما را به بازداشتگاه منتقل کردند و چون از ناحیه پا آسیب دیده بودم، من را به بیمارستان بردند. سه روز آنجا بستری بودم.
در این مدت رفتار آنها چطور بود؟
در زندان رفتار بدی با ما نکردند. بعد از مرخص‌شدن از بیمارستان، بازجویی از ما شروع شد، یک مترجم ایرانی آورده بودند و با ما حرف زدند. ما گفتیم که صیاد هستیم، روزی ١٥، ١٦ ساعت کار می‌کنیم؛ قبلا با لنج باربری به دوبی رفتیم و... بعد ما را به بند زندان دمام منتقل کردند. آنجا هشت نفر بودیم، سه نفر خودمان و پنج نفر هم زندانیان عربستانی.
وضع زندان چطور بود؟
آنجا بد نبود. غذای زیادی به ما می‌دادند و با ما بدرفتاری نکردند. در زندان غیر از ما ایرانی دیگری نبود، بیشتر عربستانی و تعدادی زندانی سوری و بحرینی و... بودند.
برای شما دادگاهی برگزار نشد؟
نه، ما اصلا نمی‌دانستیم چه وقت قرار است آزاد شویم. اول گفتند یکی دو ماه دیگر. آن مدت گذشت، خبری نشد، تا ١٠ ماه دیگر هم نمی‌دانستیم تکلیف‌مان چیست.
در این مدت از خانواده‌تان خبری نداشتید؟
هیچ خبری؛ به ما اجازه نمی‌دادند با آنها تماس بگیریم. به ما می‌گفتند ما با ایران ارتباط نداریم، خط خراب است.
بعد از ١٠ ماه چه شد؟
یک روز آمدند و گفتند شما آزاد هستید. ما را سوار ماشین کردند و به بازداشتگاه دمام بردند، از آنجا هم ما را به الخفجی برگرداندند. یک برگه‌ای هم به ما دادند و انگشت زدیم. باز هم از ما بازجویی کردند، اسم پدر و مادر و... را پرسیدند. ٤ روز در بازداشتگاه الخفجی بودیم که به ما گفتند سه ماه دیگر هم باید زندانی شوید.
چرا؟
به ما گفتند آن ١٠ ماه به این دلیل که زندانی حکومتی بودیم بازداشتمان کرده‌اند و حالا سه ماه به این دلیل که وارد مرز عربستان شدیم. همین هم شد تا ما را به زندان الخفجی منتقل کردند. آنجا زندان کوچکی بود. ٥٠ نفر زندانی بیشتر نداشت. بیشترشان عرب بودند. همان‌جا متوجه شدیم که یک پدر و پسر گناوه‌ای که صیاد هم هستند، در طبقه بالا زندانی هستند.
آنها هم مثل شما دستگیر شده بودند؟
بله؛ برای آنها هم اتفاق مشابهی افتاده بود، آنها یک‌ سال در زندان الخفجی بودند. آنها را به دمام نیاوردند.
بعد از سه ماه چه اتفاقی افتاد؟
آمدند گفتند دوره محکومیت شما تمام شده. باز هم از ما فیلم و عکس گرفتند و بردند دم ساحل؛ اما ما قایق نداشتیم، قایق‌مان شکسته بود و لاشه‌اش همان‌جا بود. نیروهای عربستان هیچ کمکی به ما نکردند، حتی قایق ما را درست نکرده بودند. همزمان با ما آن پدر و پسر گناوه‌ای هم آزاد شده بودند، آنها قایق‌شان سالم بود، ما را سوار کردند و برگشتیم ایران. قایق شکسته‌مان را هم بکسل کردند. حتی نیروهای دریابانی ما را همراهی نکردند. از آنجا تا ایران، ٥٥ مایل فاصله است. ما ساعت ٧ صبح راه افتادیم، حدود ١١ ظهر به آب ایران رسیدیم. اگر صیادان گناوه‌ای نبودند ما نمی‌دانستیم چطور باید به ایران برگردیم.
وقتی وارد آب ایران شدید، صیادان ایرانی شما را دیدند؟
بله؛ همین که وارد آب ایران شدیم، ما را دیدند؛ اصلا باورشان نمی‌شد که ما زنده هستیم و وارد ایران شدیم. بلافاصله به کمک‌مان آمدند. سه قایق بوشهری با ما آمدند. حدود ساعت ٥ بعد از ظهر به سمت بوشهر حرکت کردیم و ساعت ٣٠: ١١ شب به بوشهر رسیدیم.
در این مدت با خانواده‌تان تماس نداشتید؟
زندان الخفجی که بودیم با آنها تماس گرفتیم و گفتیم که زنده هستیم. آنها هیچ خبری از ما نداشتند، حتی شایعه‌هایی در شهر پیچیده بود که ما را کشته‌اند و.... آنها فقط می‌دانستند که ما در عربستان هستیم. وارد آب ایران که شدیم از طریق تلفن صیادانی که به کمک ما آمدند، تماس گرفتیم و گفتیم که در حال بازگشتیم.
واکنش آنها چه بود؟
خیلی خوشحال شدند، همه‌شان آمده بودند اسکله برای استقبال از ما. برایمان مراسم برگزار کردند.
در این مدت بر شما چه گذشت؟
خیلی سخت بود از همه بدتر بلاتکلیفی آن بود. واقعا باورمان نمی‌شد که آزادمان کنند. هر وقت از آنها می‌پرسیدیم چه وقت آزادمان می‌کنند، جواب نمی‌دادند.



«مجید ماهینی» یکی از صیادان آزاد‌شده ایرانی: فکر نمی‌کردیم دوباره به ایران برگردیم


«مجید ماهینی» یکی دیگر از صیادانی است که اواخر خرداد‌ سال گذشته روی قایق مشغول صید ماهی بود که گرفتار نیروهای دریابانی عربستان شد. او که ١٣ ماه در زندان عربستان بود، در گفت‌وگو با «شهروند» از شرایط سخت و ناامیدکننده‌ای که در این مدت داشته می‌گوید. مجید ١٨‌سال سابقه صیادی دارد و با وحید و سعید خسروی چند سالی است روی یک قایق کار می‌کنند.
این ١٣ ماه چطور به شما گذشت؟
خیلی سخت بود، اصلا فکر نمی‌کردیم ما را آزاد کنند، هر وقت به آنها می‌گفتیم کِی ما را آزاد می‌کنید، می‌گفتند به همین زودی. می‌گفتند یک ماه دیگر. ما روزها را می‌شمردیم، یک ماه که می‌شد، می‌دیدیم خبری نیست. اینطوری خیلی با روان ما بازی می‌کردند.
روزی که آنها به قایق شما حمله کردند، چه اتفاقی افتاد؟
ما اصلا نمی‌دانستیم قایق سعودی است. قایق ما خراب شده بود، وحید خسروی که صاحب قایق و ناخداست، بعد از این‌که فهمید موتور خراب شده، مشغول تعمیر آن شد، غافل از این‌که جزر و مد ما را به سمت آب‌های عربستان برده بود. ما اصلا متوجه نبودیم که وارد مرز آنها شدیم.
چرا این‌قدر نزدیک شده بودید؟
کلا مرز خیلی به ما نزدیک است. حدود یک مایل دریایی یعنی سه کیلومتر فاصله است. تابستان آب گرم که می‌شود ماهی‌ها دورتر می‌شوند، ما هم مجبور شدیم برای این‌که صید کنیم، به نزدیکی‌های مرز برویم، اما آن اتفاق برایمان افتاد. وحید خسروی شمع موتور را عوض کرد که از دور دیدیم قایقی به ما نزدیک می‌شود، فکر کردیم قایق سپاه است، آنها به سمت ما می‌آمدند که موتور روشن شد، آنها که از دور می‌آمدند فکر کردند ما می‌خواهیم فرار کنیم، به همین خاطر با سرعت به سمت ما آمدند و سوار قایق شدند. همان لحظه سرم خورد به گوشه قایق و از حال رفتم. وقتی به هوش آمدم دیدم روی کشتی سعودی هستیم.
رفتارشان چطور بود؟
همان اول روی ما اسلحه کشیدند و مرتب می‌پرسیدند که چرا می‌خواستید، فرار کنید. ما هم توضیح می‌دادیم، بعد دست‌های‌مان را با طناب بستند، قایق را بکسل کردند و پیش رفتند. جلوتر ما را به کشتی بزرگی منتقل کردند و از آنجا ما را بردند به الخفجی.
از روی لباس‌هایتان می‌توانستند بفهمند که صیاد هستید؟
بله؛ اما وقتی به قایق ما حمله کردند و قایق رفت زیر آب، تمام مدارک ما هم افتاد داخل دریا. هیچ مدرکی نداشتیم که ثابت کنیم صیاد هستیم.
بعد که شما را به زندان دمام منتقل کردند، چه اتفاقی افتاد؟
آنجا کاری به ما نداشتند اما از نظر روانی فشار زیادی به ما وارد می‌کردند، مرتب تاریخ آزادی اعلام می‌کردند و بعد خبری نمی‌شد. حتی یک بار بعد از ١٠ ماه، ما را از زندان دمام خارج کردند و گفتند بروید که آزادید. وقتی رسیدیم الخفجی، گفتند سه ماه دیگر باید بروید زندان. زندان الخفجی از دمام بهتر بود؛ اما بلاتکلیفی‌اش بد بود. ما اصلا نمی‌دانستیم که آزادمان می‌کنند یا نه.
از صیادان گناوه‌ای چطور خبر گرفتید؟
آنها را موقع آزادی دیدیم. عبدالغنی رحیمی و اکبر رحیمی، پدر و پسر صیادی بودند که یک ماه بعد از ما دستگیر شده بودند. آنها هم در شرایطی شبیه ما دستگیر شدند؛ اما قایق‌شان سالم بود. بعد از سه ماه که به ما گفتند آزادیم، متوجه شدیم که این پدر و پسر هم آزاد شده‌اند. ما هم با آنها برگشتیم. اگر آنها نبودند نمی‌دانیم چه اتفاقی برای ما می‌افتاد. خواست خدا بود که آنها را دیدیم.
قایق کامل از بین رفت؟
نه اما شکست و خسارت زیادی دید. خود قایق نزدیک ٩‌میلیون تومان است اما موتورش ٣٣‌میلیون تومانی می‌شود. حالا باید تعمیرش کرد. ما سه نفری روی این قایق کار می‌کردیم.
دریابان‌های سعودی بعد از آزادی دیگر کاری به کارتان نداشتند؟
نه؛ تا ٢٥ مایلی همراه‌مان آمدند، قایق ما را هم بکسل کردند. بعد طناب را باز کردند و گفتند بروید. البته قبلش هم کلی از ما فیلم گرفتند و نشان دادند که آزاد شده‌ایم .
آن روز که شما را دستگیر می‌کردند، فکرش را می‌کردید که ١٣ ماه بعد دوباره به همان آب برگردید؟
اصلا؛ همه‌اش فکر می‌کردیم چه سرانجام نامعلومی منتظر ماست. خیلی شرایط وحشتناکی بود. همه‌اش ناامید بودیم، دعا می‌کردیم. فکر نمی‌کردیم که یک روزی برگردیم.


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب