دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری

بی‌رودربایستی با آنان‌که رای نمی‌دهند!

نادرست است که «حاشیه‌نشینی» را مترادف با فقر، کم‌سوادی یا بی‌اطلاعی شخص از اوضاع پیرامونش بدانیم. حاشیه‌نشینی معنایی بسیط‌تر از این دارد. حاشیه‌نشینی بیشتر به معنی «انفعال» است؛ یعنی بسنده کردن به شرایط نامطلوبی که از آن راضی نیستیم ولی عزمی در جهت تغییر آن نمی‌کنیم. به این اعتبار، ای‌بسا کم‌بضاعتان یا بی‌سوادانی که چون خود را صاحب‌نقش در سرنوشت‌شان می‌دانند، موفق می‌شوند از تاریکی حاشیه‌نشینی خلاص شده و به متن بیایند و به‌عکس چه‌بسیار متمکنینی که از روی انفعال، نقشی موثر در سرنوشت خود و جامعه ایفا نمی‌کنند و از تمکن‌شان بهره‌ای نمی‌برند.
کد خبر : 180212
به گزارش گروه رسانه های دیگر آنا، روزنامه اعتماد با این مقدمه نوشت: برخی تبعیدیان خودخواسته به حاشیه‌، شاید یگانه کار فاعلانه‌شان، انصراف دادن از فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی و رفتن به زندان تاریک حاشیه‌نشینی باشد؛ آنان روزگاری یک قدم فاعلانه به سمت انفعال برداشته‌‌اند و به خاطر همین یک تصمیم تا آخر عمر خود را فاعل می‌پندارند و متوجه ابتلای درازمدت‌شان به انفعال نیستند. طبیعتا هرقدر مدت‌زمان بیشتری گرفتار زندان تاریک حاشیه بوده باشند، بیشتر نسبت به فضای بیرون دچار سوءتفاهم‌اند و کمتر شجاعت و تحمل بیرون آمدن از این پیله و مواجهه با روشنایی روز را دارند. جالب آنکه با وجود تحولات دایمی حیات سیاسی و اجتماعی در ایران، آنان بیش از چند دهه است که علل مشابهی را برای عدم مشارکت خود برمی‌شمرند و همین حکایت از بی‌خبری‌ و رکود حیات ذهنی‌شان دارد؛ مثلا اینکه نمی‌خواهند میان بد و بدتر انتخاب کنند، یا انتخابات را فاقد نقش و تاثیری در وضعیت جامعه می‌دانند یا این کشتی را دیر یا زود مستغرق می‌دانند که بهتر است کارش را یکسره کنیم، یا اینکه کسی را که نماینده عقیده‌شان باشد در میان کاندیداها نمی‌یابند؛ برخی همین‌که شناسنامه‌شان پاک باشد را سندی بر اراده خود می‌دانند. در نهایت همه‌ این گروه‌ها می‌خواهند به ترتیبی زیربار مسوولیت بدتر شدن اوضاع نروند اما معمولا راهکار و برنامه‌ای برای بهتر شدن اوضاع نیز ندارند. جالب است که غالب‌شان «بهبود» را نه امری تدریجی که هر کسی در آن سهم و نقشی دارد، بلکه موفقیت و رضایت را امری «یک‌باره» و وابسته به شرایط «بیرون از خودشان» می‌دانند. پنداری همیشه منتظرند که تغییراتی در بیرون روی دهد و از آنان درخواست شود که در این شرایط بهتر، نزول اجلال کنند. برای این گروه اصلاحات نه حرکت در مسیری دشوار و البته امیدوارکننده، بلکه همچون ایستادن در ایستگاهی است که قطار رویاها بالاخره روزی در آن توقف خواهد کرد، بنابراین تنها کاری که باید بکنند این است که از این ایستگاه تکان نخورند. رویایی که حاشیه‌نشینان از وضعیت جامعه و کاندیدای مورد علاقه‌شان در سر می‌پرورانند، رویایی از دموکراسی، حقوق بشر، رفاه و عدالت است که تقریبا در هیچ‌کجای جهان، حتی آن جوامعی که سردمدار دموکراسی‌اند و در وجود هیچ سیاستمداری در طول تاریخ، به‌طور کامل محقق نشده است. حاشیه‌نشینان به تدریج باورشان می‌شود که رویایی از دموکراسی و عدالت که ترسیم می‌کنند، در منش خودشان ظهور کامل دارد. پنداری خودشان بیش از هر کس دیگری مصداق کاندیدای ایده‌آل‌شان هستند، در حالی که به سکنات‌شان که نگاه می‌کنیم خبری از عدالت و برخورد دموکراتیک و تحمل حرف مخالف نمی‌بینیم. آنان در حالی دم از دموکراسی می‌زنند که به این اصل بنیادین دموکراسی که همه آحاد جامعه را سهیم در سرنوشت کل جامعه می‌داند، پایبند نیستند. فهم این موضوع از درک چهار عمل اصلی حساب هم ساده‌تر است که به قولی «بدترین سیاستمداران توسط بهترین مردمی انتخاب می‌شوند که رای نمی‌دهند» و از این نظر آنان با اجتناب از رای دادن خود ناقض دموکراسی و حقوق بشرند. در حالی صحبت از حق و عدالت می‌کنند که در وهله نخست به حقوق خودشان ظلم می‌کنند و طبیعتا نمی‌توان انتظار داشت در حق دیگران جانب عدالت را مراعات کنند. به همین ترتیب یکایک چیزهایی که از آن دم می‌زنند، در رفتار خودشان نقض می‌شود.

حاشیه‌نشینان اوقات‌شان از چیزی، کسی یا اتفاقی در گذشته تلخ است و این اوقات ‌تلخ را در پس بهانه‌هایی پنهان می‌کنند. احتمالا زخمی از گذشته بر دل دارند؛ چیزی که عواطف آنان را جریحه‌دار کرده یا غرورشان را شکسته و حق‌شان را ضایع کرده است. برخی دیگر چند دهه است که پیش‌بینی کرده‌اند که این کشتی به زودی غرق خواهد شد و گویی روا می‌دانند که ایران نابود شود که حرف آنان اثبات شود. هرچه هست
بد نیست کمی به دلبندان و آیندگان‌شان بیندیشند؛ به بچه‌ها و نوه‌ها و نتیجه‌های‌شان. آنان روزی خواهند پرسید که شما برای نجات این کشتی چه کردید؟ مسلما گفتن «هیچ» به آنان، از کوتاه‌آمدن امروز و رای دادن، تلخ‌تر است. باید در حیات اجتماعی نیز همچون حیات شخصی اندکی گذشت و ایثار داشت؛ چند نسل باید بهای اوقات تلخ یک نسل را بپردازد؛ آیا رواست که برای گم شدن دستمالی، قیصریه‌ای را به آتش کشیم؟! آیا کسی که گذشته را نبخشیده می‌تواند آینده‌ای رضایتبخش بسازد؟ واقعیت این است که کار فاعلانه، نه پافشاری بر عقایدمان، بلکه شکستن این حبس و بیرون آمدن از این زندان است؛ مسلما چشم‌اندازی که خواهیم دید ارزشش را دارد یا دست‌کم پس از اعلام نتایج این کارزار، افسوس عدم مشارکت کام‌مان را تلخ نخواهد کرد.


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب