پدربزرگ، قربانی عشق پسر جوان به نوهاش
به گزارش گروه رسانه های دیگر خبرگزاری آنا از شرق، این پسر جوان که افشین نام دارد، پس از درگیری با خانواده دختری به نام فرشته که از چندی پیش با او ارتباط داشت، با ریختن بنزین روی خانواده این دختر و آتشزدن آنها، پدربزرگ فرشته را به قتل رساند و از محل متواری شد. بر اساس مستندات پرونده، دوم اردیبهشت سال ٩٣ در پی تماس تلفنی یکی از شهروندان با مأموران پلیس، آنها متوجه به آتش کشیدهشدن عمدی چند نفر در یک محله شدند.
با حضور مأموران در محل و آغاز تحقیقات اولیه، متوجه شدند مقتول پیرمرد ٧٠سالهای به نام اکبر است که به دست افشین به آتش کشیده شده است. درحالیکه تحقیقات ادامه داشت، به پلیس خبر دادند که مرد سوخته به دلیل شدت سوختگی و کهولت سن، در بیمارستان فوت کرد. احمد، دایی فرشته، به مأموران گفت: آن روز در خانه خواب بودم که ناگهان صدای فردی را در محل شنیدم. نام من را صدا میزد و فحش میداد. از خانه بیرون رفتم. افشین را دیدم که جلوی خانه ایستاده و به من فحش میدهد. با او درگیر شدم. کمی بعد برادرم امیر و پدرم آمدند. پدرم از من خواست با افشین دعوا نکنم و با پلیس تماس بگیرم. در همین حین، ناگهان افشین به خانهشان رفت و با یک بطری بنزین که رویش شعله آتش روشن بود، آمد و بنزین را به طرف ما پرت کرد. فکر کردم بنزین فقط روی من ریخته است. به سرعت لباسهایم را از تن درآوردم و آتش را خاموش کردم. پشت سرم را که نگاه کردم، پدرم را دیدم که در آتش میسوزد. به طرف او رفتم و سعی کردم آتش را خاموش کنم. پس از آن با آمبولانس تماس گرفتیم و او را به بیمارستان انتقال دادیم.
مأموران در ادامه تحقیقات، کار خود را برای دستگیری افشین آغاز کردند و توانستند او را در یک عملیات پیچیده پلیسی بازداشت کرده و از او بازجویی کنند. افشین که در همان ابتدا به جرم خود اعتراف کرد، به مأموران گفت: فرشته همسایه ما بود. مدتها بود عاشقش بودم؛ حتی چند باری هم به خاطر فرشته با پسرهای محل دعوا کردم. آن روز مادر فرشته با من تماس گرفت و گفت مادرت به برادرانم چه گفته است که آنها ناراحت شدهاند. اظهار بیاطلاعی کردم. ماجرا را از مادرم جویا شدم و از او خواستم با داییهای فرشته حرف بزند. مادرم به خانه فرشته رفت تا با آنها حرف بزند. مدتی بود به دلیل مرگ برادرم، عصبانی بودم و نمیتوانستم در جایی آرام بگیرم؛ برای همین به خانه فرشته رفتم تا مادرم را صدا بزنم. در همان حین با داییهای فرشته درگیر شدم. با مادرم به خانه برگشتیم و بار دیگر با قمه به در خانه فرشته آمدم. احمد، دایی کوچک فرشته، از خانه بیرون آمد. کمی با او درگیر شدم، پس از آن اکبر، پدربزرگ فرشته و امیر، دایی بزرگش، از خانه بیرون آمدند. قمه را زمین گذاشتم. میخواستم آنها را بترسانم؛ برای همین به خانه برگشتم تا چیزی مانند چوب پیدا کنم که بطری کوچک بنزین را دیدم. آن را برداشتم و با فندک روشن کردم. هنگامی که از خانه بیرون آمدم، بطری را به سمت پدربزرگ و داییهای فرشته پرت کردم. ناگهان دیدم آنها آتش گرفتند. خیلی ترسیده بودم برای همین از محل فرار کردم.
بهاینترتیب، با توجه به گفتههای افشین و سایر مدارک موجود، پرونده برای رسیدگی به شعبه دهم دادگاه کیفری استان تهران ارسال و افشین روز گذشته پای میز محاکمه رفت. بعد از اینکه کیفرخواست خوانده شد، اولیای دم در جایگاه حاضر و خواستار صدور حکم قصاص شدند. سپس افشین در جایگاه حاضر شد و گفت: قصد دعوا نداشتم و نمیخواستم اکبر را به قتل برسانم. آن روز احمد سعی داشت با من دعوا کند و به من فحش داد. فکر نمیکنم هیچ آدم ظالمی هم حاضر باشد یک پیرمرد ٧٠ساله را به قتل برساند. نمیدانم چه اتفاقی افتاد که اکبر آتش گرفت و جان خود را از دست داد. در پایان جلسه، قضات برای تصمیمگیری درباره این پرونده وارد شور شدند.
انتهای پیام/