محمد اصفهانی: افسرده و بیانگیزه شده بودم
به گزارش گروه رسانه های دیگر خبرگزاری آنا از شرق، این گفتوگو درباره رفتن و آمدن اوست و محمد اصفهانی که به ٥٠ سالگی رسیده و سالهای سکوت را سپری کرده است.
شما از ستونهای اصلی موسیقی پاپ بعد از انقلاب هستید. دلیل اینکه اینقدر کمکار شدهاید چیست؟
به من لطف دارید، اما من هم یکی از علاقهمندان موسیقیام که در حال کار هستم. فرقم با بقیه علاقهمندانی که در این زمینه مشغول به کار هستند این است که آنها هنوز شناخته نشدهاند و هنوز در مراحل تحصیل یا تکمیل کار هنریشان هستند و من این شانس را داشتهام که با اقبال مردم روبهرو شوم. علت این کمکاری، حال غیرخوبم است. موسیقی برایم یک کار دلی است. انرژی لازم برای این کار را نداشتم. خدا را شکر الان حالم بهتر است و مشغول کار هستم.
دلیل اینکه حالتان بد بود چه بود؟
عوامل زیادی دخیل بود که طولانی است، اما مهمترینشان دلایل اجتماعی است. سالها در جامعه فضایی حاکم بود که بهعنوان یک ایرانی مورد پسندم نبود. حتی اگر نجار بودم و این کار را دلی انجام میدادم، دستم به کار چوب هم نمیرفت. موسیقی با عوالم روحی آدم خیلی سروکار دارد و تأثیر بیشتری میپذیرد. من هم مثل خیلی از ایرانیهایی که در آن سالها افسرده شدند، بیانگیزه شدم، اما حالا حالم بهتر است.
پس دلیل بازگشتتان، بهترشدن فعلی شرایط اجتماعی و فرهنگی است؟
بله. گرچه میدانم شاید بعضیها با این حرف موافق نباشند.
بااینحال در زمینه انتشار آلبوم یا تکترک که این سالها خیلی مد شده فعالیتی نداشتید.
اعتقاد به تکترک ندارم، گرچه خیلی از دوستان میگویند اشتباه میکنی، اما من با آن ارتباط برقرار نمیکنم. ترجیح میدهم یک مجموعه ارائه کنم تا اینطور نباشد که برای سرعت بیشتر دانلود؛ حجمش و کیفیتش را کم کنند و در فضای مجازی له و مچاله شود. دوست دارم اگر این اتفاق هم افتاد بتوانم بگویم آلبوم در فلان کتابفروشی یا سوپرمارکت فروخته میشود با کیفیت اورجینال. البته همه ما باید خودمان را با شرایط جدید وفق دهیم. تابهحال چندتا تکترک دادهام، شاید بعد از این هم اعتقادم به این کار بیشتر شود و انجامش بدهم.
شاید هم تلاشتان این است که خیلی با مد روز پیش نروید.
تلاشی نمیکنم. این چیزی است که در من میگذرد و در کارم نمود پیدا میکند. معتقدم موسیقی را باید بهروز کار کرد، اما به شرطی که امضا و اصالت عوامل در آن حفظ شود. بدون تعصب و منیت، سعی کردم آنچه به آن معتقد بودم را در کارم دنبال کنم.
منظورم این است که مثلا خودتان را با جریانهایی که در سه، چهار سال اخیر در موسیقی پاپ و تلفیقی باب شده، همسو نکردهاید؛ مثل کنسرتهای خیلی زیادی که ازسوی خوانندههای ثابت با یک رپرتوار مشخص تکرار میشوند.
چون قبول نداشتم. یکی از اشکالاتی که در کار ما هست، این است که جنبههای مالی دارد پررنگ میشود. یک رپرتوار در تهران در یک سال، ششبار روی صحنه میرود و در اجرای آخرش سالن خالی میماند و مجبور میشوند با میهمان پرش کنند یا با ترفندهای دیگری...، این نشان میدهد تماشاگر از این رپرتوار اشباع شده؛ نباید به خودمان اجازه دهیم که از تماشاگران و مخاطبان علاقهمندمان وقت و هزینه بگیریم و رپرتوار تکراری تحویلشان بدهیم. الان پیشنهاد اجرای کنسرت در تهران دارم، اما چون پنج سال است آلبوم ندادهام و دلم میخواهد در هر اجرا کارهایی را به نحو متفاوتی به گوش مردم برسانم و الان امکانش نیست، قبول نمیکنم. تصمیمم بر این است که تا کار جدیدی ضبط نکردهام، به دنبال کنسرتگذاشتن در تهران نباشم. در شهرستان هم جاهایی اجرا بگذارم که مردم کمتر چنین اجراهایی دیده باشند و برایشان حرف جدیدی داشته باشم.
چقدر بالارفتن سن؛ شما را محافظهکار کرده است؟
طبیعی است که هرچقدر سن بالاتر میرود، احتیاط بیشتر میشود. این روندها در انسان به صورت میکروسکوپی و ماکروسکوپی تأثیر میگذارند.
به نظر میرسد نسبت به دهه ٨٠ با وسواس بیشتری کار میکنید.
همهاش هم وسواس نبود. کمکاری و بیکاری بود. واقعا نمیتوانستم کار کنم. خیلی از دوستان آهنگساز میگفتند حالا که مردم اینقدر دوست دارند کار کنی، چرا ناسپاسی و بیاحترامی میکنی و کاری انجام نمیدهی. دیدم جوابی ندارم که بدهم، میگفتم شاید موسیقی را کنار بگذارم.
یعنی تا اینجا پیش رفتید؟
بله واقعا انرژی نداشتم.
در حوزه آهنگسازی قطعات خوبی سراغتان نمیآمد؟
اینطور نیست. همین الان شش، هفت آلبوم آماده اجرا دارم.
آلبومهایی که ترکهایی با پتانسیل بهاصطلاح هیتشدن در آنها وجود دارد؟
نمیشود هیتشدن را پیشبینی کرد، اما قطعات قوی در آنها هست.
برای انتشار اینها چه تصمیمی دارید؟
بعد از این آلبوم بلافاصله آلبوم بعدی را شروع میکنم تا با توجه به وسواسهایی که دارم، در مدتزمان معقولی بتوانم آن را منتشر کنم.
آلبوم جدید چه ویژگیهایی دارد؟
مثل آلبومهای قبلی همچون برکت در سبک پاپ است و نتیجه همکاری با دوستانی است که با هم کار میکردیم؛ آقای بهروز صفاریان، آقای کهندیری و دیگران. ترانهها هم از روزبه بمانی، هوشنگ ابتهاج و دوستان دیگر است.
بخشی از فعالیت شما به خواندن تیتراژ برمیگردد که در این زمینه هم کمکار شدهاید.
همیشه وقتی پیشنهاد کار دارم، داستان یک سریال و شعر و آهنگ تیتراژ را بررسی میکنم. الان زمانه عوض شده. دغدغهها و وسواسها را برنمیتابند چون تقاضا زیاد شده. تهیهکننده بهجای اینکه دغدغهها و وسواسهای من را بپذیرد و دستمزدم را بدهد تا کار را اجرا کنم، از میان پیشنهادهای انبوهی که از سوی خوانندگانی به او رسیده که حاضر هستند برای شناختهشدن حتی پول هم بدهند، یکی را انتخاب میکند. البته بعضیهایشان هم واقعا خوب هستند و همین برایشان میشود یک آغاز جدید و خوب؛ آن زمان این ارتباطها باب نبود؛ خوانندهای که برای شناختهشدن دستمزد نمیگیرد هم کار درستی میکند، چون ممکن است صدای خوبی داشته باشد، با همین تیتراژ روی آنتن برود و بعد خواننده بسیار موفقی شود؛ یعنی ارتباطات و راههای انتخاب تغییر کرده. طبیعی است که در این شرایط آنها کار خودشان را میکنند، من هم کار خودم را...؛ اما دلیل نمیشود که خودم را به رنگ و لعاب دیگری دربیاورم. چون خوشبختانه احتیاجی به چنین کاری ندارم. همان اصول سال ٨٠ را همین الان هم دارم که باید ارکستراسیون، ترانه و فیلمنامه نظرم را جلب کند و مطمئن شوم که در همراهی با این مجموعه خوشحال هستم. میدانم که اگر با حال خوش بخوانم، احتمال اینکه مردم هم خوششان بیاید بیشتر میشود.
چقدر خوب است که آدم به جایگاهی برسد که این چیزها خیالش را از آسودگی خارج نکند. در این سطح کار و در این نسل یکی، دو نفر بیشتر با این ویژگیها وجود ندارند و این بیشک روی گزیدهکاری هم تأثیر میگذارد. با این روحیه و قدمهای بسیار حسابشده، چطور شد که تصمیم گرفتید با ارکستر نوپای ملی همکاری کنید؟
عامل اصلیاش وجود آقای شهبازیان است؛ همانطور که در نشست خبری هم گفتم، این نوع ارکسترها را معمولا استادانی مانند استاد فرهاد فخرالدینی و دیگران رهبری میکنند. من در برابر این استادان شاگرد هستم، بنابراین نمیتوانم دغدغههایم یا مسائلی را که دوست دارم لحاظ شود، مطرح کنم. نوعی حجب و حیا همیشه مانع این بوده که بتوانم با چنین ارکسترهایی که چنین رهبرهایی دارند همکاری کنم؛ اما با آقای شهبازیان این مسائل را نداشتم، چون آشنایی کاریمان جای دیگری شکل گرفته بود. از ابتدای کارم با ایشان شروع کردم و بسیار از ایشان آموختم. با طرز تفکر و سلیقه ایشان کاملا آشنا بودم و طبیعتا باب میلم بوده وگرنه نمیشد بهرهای که از ایشان بردم استمرار داشته باشد؛ بنابراین وقتی پیشنهاد این کار را دادند با خیال راحت آن را پذیرفتم و همکاریمان را شروع کردیم.
خودتان بهتر میدانید که مردم ما به خوانندگان موسیقی پاپ و ملی اقبال زیادی نشان میدهند، به همین نسبت نوک پیکان بسیاری از حملهها به سوی آنهاست. همانطور که در اجرای قبلی همین ارکستر انتقادهای زیادی متوجه علیرضا افتخاری شد و همینطور مشکلاتی در ارکستر وجود داشت که آقای شهبازیان هم آنها را کتمان نمیکنند. با وجود این چه شد که باز هم در این راه پا گذاشتید؟
نمیشود کارهای خوب و بزرگ را بهدلیل سختیهایی که دارند زیر سؤال ببریم و بگوییم انجامشان نمیدهیم. وقتی روی صحنه میروید، چه با یک ارکستر پاپ
شش، هفت نفره و چه با ارکستر ٦٠نفره، ریسکهایی را قبول میکنید. من هم یک انسان هستم و ممکن است جایی شعر یادم برود یا جایی که باید شروع کنم، نکنم؛ آقای افتخاری هم همینطور؛ هیچکدام کامپیوتر نیستیم. نباید روی این چیزها خیلی حساس بود. اگر کلیت کار باکیفیت و حسابشده و فکرشده و خوب ارائه شد، از خطاهای انسانی که ناشی از طبیعت ماست میتوان چشمپوشی کرد. خدا خطا را بر ما موجه کرده و میبخشد؛ بنابراین نباید زیاد روی این چیزها بهاصطلاح کلید کرد. آقای افتخاری چندین سال بود که از صحنه دور بودند، بعد از چندین سال، طبیعی است که با وجود اینکه خواننده بسیار توانایی هستند، مانند هر خوانندهای تا بیایند و با صحنه اخت و هماهنگ شوند، زمان میبرد؛ اما خواننده چون بیشترین افتخارات را کسب میکند، باید پذیرای بیشترین انتقادات هم باشد. چون نظام این جهان اینگونه است که بهای هر چیزی را باید پرداخت کرد. خواننده مثل کسی که در تیم فوتبال گل میزند، همیشه زیر ذرهبین است؛ اما وقتی که گل میزند، بیشترین افتخار هم نصیب او میشود، همانطور که وقتی یک موسیقی خوب است، همه خواننده را تشویق میکنند، وقتی هم کار خراب میشود خواننده باید مسئولیتش را بپذیرد.
در نشست خبری آقای شهبازیان بارها تأکید کردند که اجرای صحنهای همراه با ارکستر یک اتفاق ویژه برای خواننده است. منظورشان بیشتر سختی کار بود، درحالیکه هم شما تجربه زیادی در اجرای صحنهای دارید و هم ما بهعنوان تماشاچی خوانندههای زیادی را در این جایگاه دیدهایم. به این مقدار سختی معتقد و واقف هستید یا فکر میکنید تجربه سخت اخیر ایشان باعث این دیدگاه شده است؟
این واقعیت است؛ ممکن است پیش خودتان فکر کنید تو بالاخره میخواهی بخوانی، چه با یک ارکستر کوچک، چه بزرگ و چه در یک اتاق، یا میتوانی بخوانی یا نه؛ بنابراین چه انرژیای لازم است؟ عرض میکنم که اگر این کار را انجام داده باشید، میبینید که خیلی تفاوت دارد. انرژیای که مردم از توی سالن به شما میدهند و فشاری که از روی استیج به شما منتقل میشود، همه عواملی هستند که در بروز تواناییهای شما ممکن است مانع ایجاد کنند. باید تکنیک و قدرت روحی و انرژی و تسلط بسیار زیاد داشته باشید تا بتوانید با سیل مهاجم مقابله کنید، نهتنها متوقفش کنید، بلکه دلش را بشکافید و جلو بروید و بتوانید از پس تمام سختیها بربیایید و به مردم حس خوب منتقل کنید. در این صورت است که احساسات خیلی خوبی سراغتان میآید و ممکن است کارهایی را در خواندن انجام دهید که حتی در اتاقتان بهتنهایی قادر به انجامش نیستید. یعنی باید یک ارتباط خوبی بین انرژیهای درونی مردم و نوازندگان ارکستری که پشتسرتان مینوازند با خودتان برقرار کنید، بعد از آن دیگر همهچیز به روح و ریحان تبدیل میشود. اگر آن ارتباط شکل نگیرد کار بسیار سختی خواهد بود. این جریان در یک ارکستر ٦٠نفره بسیار قدرتمندتر است. اینها حالتهای روحی است که میشود درک کرد اما نمیشود وصفشان کرد. باید در این شرایط واقع شد... .
الان که سر تمرینها هستید، چطور پیش میروند؟
خوب است اما هنوز کافی نیست. امیدواریم بهتر هم شود چون ادامه خواهد داشت.
حالا که تجربههای بسیاری را پشتسر گذاشتهاید و دورههای پرکاری و کمکاری داشتهاید، وقتی به گذشته نگاه میکنید، کاری هست که از اجرای آن پشیمان شده باشید؟
خوشبختانه نه.
افقی که برای آینده خودتان در نظر گرفتهاید، چیست؟ دوست دارید به کجا برسید؟
دوست دارم به موقعیتی برسم که با آنچه خداوند در اختیارم قرار داده، بتوانم حال مردم را خوب کنم. اگر خداوند قدرت خواندن را به من عطا کرده و اگر به لطف او میتوانم طوری بخوانم که توجه دیگران را جلب کنم، این قدرت را برای رضایت خودش و خوشحالکردن همین مردم صرف کنم. بتوانم شعرهای خوب بخوانم، انرژیهای مثبت و خوب به مردم منتقل کنم و اگر غمی به مردم القا میکنم، مخدر نباشد، بلکه سازنده باشد. چون غم هم بخشی از زندگی است. در زندگی واقعی هم کسی را پیدا نمیکنید که بگوید در ٩٠ سال زندگیام همه روزها را خوشحال بودهام و خندیدهام. اما غمی که کمک کند که اگر زمین خوردم، دوباره بلند شوم، کمر راست کنم و ادامه راهم را بروم، من آن غم را میگویم که دوستش دارم و برایش احترام زیادی قائلم. همینطور دوست دارم خوشحالیای که به مردم میدهم هم از آن نوعی نباشد که حکم مخدر را داشته باشد و کسی را از حالت طبیعی خارج و وادار به کارهایی کند که در شأنش نیست. این نظر من است و دیگران هم نسبت به نظری که دارند مسئولیتهایی را میپذیرند.
به نظر میآید آثار موسیقی این روزها را هم گوش میکنید.
بله باید گوش کنم. چون این حرفه و شغل را انتخاب کردهام. وگرنه مثل کسی است که پزشکی بخواند و بگوید هاریسونی که امسال آمد را نخواندم. در حالی که باید در جریان همه چیزهای جدید قرار گیرد.
الان موسیقی پاپ را چطور میبینید؟
این موسیقی درخور و باب طبع کسانی است که قسمت اعظم قشر موسیقی پاپ را تشکیل میدهند یعنی بچههای جوانتر. فقط میتوانم از بعضی از موسیقیهای پاپ جدیدی که آمده تشکر کنم چون شعرهای خوبی به مردم ارائه میکنند. شعر ستون و رکن اصلی موسیقی باکلام است. اگر بتوانید یک شعر خوب تلفیقشده با موسیقی را به مردم ارائه دهید، مثل این است که یک هدیه ارزشمند را به آنها کادو دادهاید. دیدهام بعضی از این دوستان که خوشبختانه کارشان با استقبال روبهرو شده، شعرهای خوبی استفاده میکنند. از خود این دوستان و کسانی که با آنها مشورت کردهاند و راه را نشانشان دادهاند باید تشکر کرد و امیدوارم همیشه در اوج باشند.
جریان موسیقی تلفیقی را هم دنبال میکنید؟
بله، یکی از علائق خودم است. الان قرن ارتباطات و رسانههای جمعی و فضای مجازی است. هیچ زحمتی ندارد که در جریان همهچیز باشید فقط کافی است وقت بگذارید. من هم وبگردی میکنم و چیزهایی مثل این موسیقی که دوستش دارم را دنبال میکنم.
انتهای پیام/