نجاتیافتگان از جزییات گرفتاری در برف و کولاک گفتند/ مرگ را جلوی چشمانمان دیدیم
١٠ کوهنورد پس از چندین ساعت سرگردانی و لحظههای پر از ترس و اضطراب، از سوی امدادگران هلالاحمر نجات یافتند. از میان این گمشدگان ٣ کوهنورد ٥ روز در جنگلهای منطقه ییلاقی لیجکوه تنکابن گرفتار شده بودند، اما توانستند نجات پیدا کنند.
به گزارش گروه رسانه های دیگر خبرگزاری آنا از شهروند، آنها ٣ دوست بودند که پس از کوهپیمایی به دلیل بارش برف سنگین و مه شدید، ٤ روز در کلبه ماندند و روز آخر هنگام بازگشت، در جنگل مسیر را گم کردند و گرفتار مه غلیظ شدند. گروه دوم نیز ٧ کوهنورد دیگر بودند که به قلههای بینالود رفته بودند، اما ٤ نفرشان به مدت ١٢ ساعت و ٣ نفرشان هم به مدت
٤٨ ساعت گرفتار برف و سرما شدند.
٣ گمشده در مه
ساعت ٤ صبح روز چهارشنبه، ١٣ بهمن نیروهای امداد هلالاحمر تنکابن ٣ گمشده در مه را پیدا کردند. امدادگران از ساعت ٣
بعد از ظهر سهشنبه به دنبال این سه مرد کوهنورد بودند؛ سه مردی که در جنگلهای ییلاقی تنکابن گرفتار شده بودند و با یک تماس توانسته بودند خانواده خود را از این ماجرا مطلع کنند. از روز پنجشنبه هفتم بهمنماه برای شکار به ارتفاعات رفته بودند، اما گرفتار برف و مه شدند و نتوانستند بازگردند. ٥ روز در میان برف و سرما گیر کردند، اما زمانی که قصد بازگشت داشتند در راه، مه غلیظ آنها را گرفتار کرد و این سه مرد حتی نتوانستند قدم از قدم بردارند. یدالله صالحی، رئیس جمعیت هلالاحمر تنکابن درباره این ماجرا گفت: «سه شهروند بومی که در جنگلهای منطقه ییلاقی لیجکوه به جیرکریم بخش مرکزی این شهرستان گمشده بودند، بامداد روز چهارشنبه توسط تیم امداد و نجات کوهستان جمعیت هلالاحمر تنکابن پیدا شدند. این افراد هنگام عبور از جنگل گرفتار سرما، برف و مه شدید شدند. آنها از راه اصلی منحرف شدند و هنگام بازگشت راه را گم کردند. پس از اینکه متوجه گمشدن خود در جنگل شدند، از طریق تلفن همراه به خانوادههایشان اطلاع دادند و آنها نیز بلافاصله جمعیت هلالاحمر را مطلع کردند.»
صالحی به آمادگی بالای تیم امداد و نجات کوهستان پایگاه هلالاحمر اشاره کرد و گفت: «پس از اطلاع از این موضوع و تماس تلفنی که با گمشدگان داشتیم، مسیر شناسایی شد و بلافاصله تیم امداد و نجات به همراه راهبلد محلی عازم منطقه شدند. شیب زیاد منطقه و تراکم درختان مشکلات زیادی را برای تیم امداد و نجات به وجود آورده بود اما خوشبختانه توانستیم افراد گمشده را پس از سه شب ماندن در جنگل، از خطر سرمازدگی نجات دهیم.»
به گفته وی، تیم امداد و نجات جمعیت هلالاحمر تنکابن پس از ١٥ ساعت تلاش توانستند این افراد را در ساعت ٣٠: ٠٥ صبح روز چهارشنبه به شهر انتقال دهند.
نزدیک بود پسرم را از دست بدهم
ساعت ٣ و نیم بعداز ظهر سهشنبه بود که رضا با من تماس گرفت و گفت که بابا من با دو تا از دوستانم در مسیر برگشت از کوه گم شدهایم. وقتی این خبر را شنیدم تا وقتی با کمک بچههای هلالاحمر آنها را پیدا کردیم، دل توی دلم نبود. رضا چند سالی است که آخر هفتهها همراه با دوستانش به کوه میرود. اما اینبار منطقهای را انتخاب کردند که آشنایی چندانی با آن نداشتند. به همین دلیل هم موقع برگشت راه را گم کردند، اما خوشبختانه با کمک بچههای هلالاحمر هر سه نفر آنها نجات پیدا کردند. اینها را پدر رضا کسمایی میگوید. این پدر ٦٤ ساله اما چند ساعتی را نگران سرنوشت پسرش شد: «رضا ٤٤سال سن دارد. پنجشنبه ظهر با بهرام و یکی دیگر از دوستانشان به سمت ارتفاعات غرب تنکابن میروند. این کار همیشگی رضا است. آنها معمولا پنجشنبه بالا میروند و غروب جمعه از کوه برمیگردند. اینبار هم همین قصد را داشتند، اما جمعه هوا برفی میشود، به همین دلیل هم آنها چادر میزنند و چند روزی را در ارتفاعات میمانند تا هوا بهتر شود.» او ادامه میدهد: «خوشبختانه امکانات کافی، غذا و وسایل گرمایشی هم همراه داشتند. این وضع ادامه داشت تا سهشنبه که هوا بهتر شد، رضا با دوستانش به سمت پایین حرکت میکنند، اما بعد از دقایقی مه غلیظی منطقه را فرامیگیرد. همین مسأله باعث شد تا آنها مسیر را گم کنند. بعد هم که با من تماس گرفتند و بقیه ماجرا رخ داد.»
پدر رضا اضافه میکند: «اگر کمک نیروهای هلالاحمر نبود، رضا و دوستانش حتما از بین میرفتند. سرما آن هم در آن ارتفاع غیرقابل تحمل است. نزدیک بود پسرم را برای همیشه از دست بدهم.»
١٥ ساعت جهنمی
این درحالی است که رضا، کوهنورد گرفتار شده در جنگل، ماجرای چندین روز گرفتاری در برف و مه را تشریح میکند و میگوید: «پنجشنبه بود که به همراه دو نفر از دوستانم به نامهای بهرام و رضا به ارتفاعات رفتیم. میخواستیم پرنده شکار کنیم. چندینسال است که من با دوستانم به ارتفاعات میرویم. کوهنوردی یکی از علایق من است و نمیتوانم بدون آن زندگی کنم. آن روز هم رفتیم و قرار شد که جمعه برگردیم. وقتی جمعه میخواستیم برگردیم دیدیم که برف سنگینی میآید. جوری که نمیتوانستیم حتی یک قدم هم برداریم. برای همین از برگشتن منصرف شدیم. به یکی از کلبههایی که برای کوهنوردان است، رفتیم.
خوشبختانه برای خودمان مواد غذایی و پتو به اندازه کافی آورده بودیم. کنسرو لوبیا، تن ماهی و کنسرو بادمجان داشتیم. با همین مواد غذایی در آن کلبه سر کردیم تا شنبه وقتی هوا بهتر شد، برگردیم، اما روز شنبه اوضاع از قبل هم بدتر شد. مه و برف به ما اجازه نمیداد که حتی درِ کلبه را باز کنیم. برای همین باز هم در آنجا ماندگار شدیم. با همان مواد غذایی سر کردیم و چهار روز گذشت تا اینکه روز سهشنبه دیدیم هوا آفتابی شده است. اوضاع بهتر بود. برای همین بار و بندیلمان را بستیم و به سمت پایین حرکت کردیم. وقتی یک مسیری را آمدیم، ناگهان باز هم مه غلیظ همه جا را فراگرفت؛ مهی که تا به حال مثل آن را ندیده بودم. من نزدیک به ٣٥ سالی میشود به ارتفاعات میروم و کوهنوردی میکنم. در این همه سال تا به حال چنین مه غلیظی را ندیده بودم. برای همین از ترسمان همانجا ایستادیم. حالا دیگر نه راه پس داشتیم و نه راه پیش؛ تقریبا ساعت ٣ بعد از ظهر بود که من توانستم با پدرم تماس بگیرم. موضوع را به او اطلاع دادم. از آنجایی که خودم هم عضو افتخاری هلالاحمر تنکابن هستم، پدرم موضوع را با آقای صالحی رئیس هلالاحمر تنکابن در میان گذاشت. آنها به ما اطلاع دادند که همانجا که هستیم بمانیم. گفتند حرکت کردن ما خیلی خطرناک است. برای همین مجبور به ماندن در راه شدیم. مه آنقدر غلیظ بود که اگر دستمان را رها میکردیم نمیتوانستیم همدیگر را پیدا کنیم. همه جا سفید بود. گاهی مینشستیم و گاهی سرپا میایستادیم. ولی دستانمان را از هم جدا نمیکردیم. از طرفی با هر صدایی از ترس سکته میکردیم. اصلا نمیدانستیم آنجا کجاست. ممکن بود گیر حیوانات وحشی بیفتیم. فقط دعا میکردیم تا ما را پیدا کنند، اما مگر زمان میگذشت. هر لحظهاش مثل جهنم بود. حتی نور آفتاب را هم نمیدیدیم که متوجه شویم الان شب شده یا هنوز روز است. نمیدانستیم ساعت چند است. فقط انتظار کشیدیم؛ انتظاری پر از استرس و اضطراب تا اینکه بالاخره فکر میکنم حدود ١٥ ساعت بعد، ما را پیدا کردند و نجاتمان دادند. وقتی نیروهای امداد را دیدم، باورم نمیشد. مثل معجزه بود. اگر آنها ما را پیدا نمیکردند خیلی نمیتوانستیم در آن حالت دوام بیاوریم و حتما جان خود را از دست داده بودیم.»
٤٨ ساعت گرفتاری در ارتفاعات بینالود
٧ نفر بودند. ٥ مرد و دو زن که برای کوهنوردی به ارتفاعات بینالود رفته بودند، اما آنها هم گرفتار شدند. گرفتار برف و سرما در کوهستان؛ ٤ نفرشان پس از ١٢ ساعت از سوی نیروهای امداد و نجات پیدا شدند. اما خبری از سه نفر دیگر که یک زن و دو مرد بودند، نشد. سرما تا مغز استخوان را میسوزاند و امدادگران کوهستان هلالاحمر در سختترین و بدترین شرایط آب و هوایی و سرمای ١٥ درجه زیر صفر به عملیات جستوجوی خود ادامه دادند تا اینکه این سه نفر هم بعد از ٤٨ ساعت گرفتاری نجات پیدا کردند.
حسن پرکار، رئیس جمعیت هلالاحمر مشهد درباره این حادثه گفت: «بینالود یکی از مشهورترین کوههای استان خراسان رضوی از مشهد تا نیشابور گسترده است و بلندترین قله آن به نام شیرباد که به بام خراسان نیز معروف است، سههزار و ٣٥٠ متر ارتفاع دارد. با تلاش امدادگران هلالاحمر با بیش از ٤٨ ساعت جستوجو، ٣ کوهنورد مفقود در ارتفاعات بینالود مشهد پیدا شدند. ٤ نفر از آنها نیز شامل ٣ مرد و یک زن بعد از گذشت ١٢ ساعت پیدا شدند. درحال حاضر نیز وضع جسمی این افراد خوب است. کوهنوردان نجاتیافته شامل ٢ مرد و یک زن هستند که ٢ نفر آنها فاقد تجربه کوهنوردی بوده و برای نخستینبار به ارتفاعات صعود کردهاند. بعد از مخابره این حادثه ٣ تیم تخصصی امداد کوهستان از مشهد و یک تیم از نیشابور شامل ١٢ امدادگر و نجاتگر عملیات جستوجوی این کوهنوردان را انجام دادند.»
به گفته وی وجود شیبهای ٧٠ درجه با پوشش برف ازجمله سختیهای جستوجوی این کوهنوردان بود.
معجزه نجات
ابوالفضل کهدوئی، یکی از همین کوهنوردان نجاتیافته در ارتفاعات بینالود درباره آن ٤٨ ساعت میگوید: «من ٤٨ساله هستم و یک دختر ١٦ ساله دارم. کوهنوردی حرفه من است و تقریبا هر هفته این کار را انجام میدهم. آن روز هم ما یک گروه کوهنوردی بودیم. ٧ نفری که همدیگر را نمیشناختیم. آن روز میخواستیم به ارتفاعات بینالود برویم تا خودمان را تست کنیم. قرار بود که قله دماوند را فتح کنیم. برای همین باید اول به ارتفاعات بینالود میرفتیم تا از لحاظ بدنی خودمان را آماده کنیم. پنجشنبه صبح راه افتادیم. داشتیم به راه خود ادامه میدادیم، اما در راه به دلیل وضع بدی که برای آقای روحانی پیش آمد، من و روحانی و خانم جانمحمدی مجبور شدیم که برگردیم. کفش و لباسش مناسب ادامه راه نبود. برای همین بقیه گروه به صعود خود ادامه دادند و ما برگشتیم. در راه برف و سرمای شدید ما را گرفتار کرد. لحظات سختی بود. با اینحال به راه خودمان ادامه دادیم. شب اول بود که از طریق جیپیاس گوشی تلفن همراه موضوع گرفتاری خود را اطلاع دادیم. بعد از آن باز هم به راه خود ادامه دادیم. در راه یک کمپ درست کردیم و آتش روشن کردیم. لباسهایمان خیس شده بود و از شدت سرما نمیدانستیم باید چهکار کنیم. با آتش لباسهایمان را خشک کردیم. باز هم به راه خود ادامه دادیم و برای بار دوم یک کمپ دیگر درست کردیم. لحظات وحشتناکی بود. سرما تا مغز استخوانمان را میسوزاند. با خودمان گفتیم که دیگر زنده نمیمانیم. اما شب سوم ساعت ٣٠: ٠٩ بود که بالاخره ما را پیدا کردند. فقط میتوانم بگویم که معجزه شد. ما داشتیم مرگ را جلوی چشمانمان میدیدیم که نجات پیدا کردیم. آنقدر مسیرمان بد بود که حتی هلی کوپتر نجات هم نتوانست به منطقه جان پناه که در آنجا گرفتار شده بودیم برسد. در آن مدت هم از بقیه بچههای گروه خبری نداشتیم.»
٤٨ ساعت گرفتار برف و سرما شدند.
٣ گمشده در مه
ساعت ٤ صبح روز چهارشنبه، ١٣ بهمن نیروهای امداد هلالاحمر تنکابن ٣ گمشده در مه را پیدا کردند. امدادگران از ساعت ٣
بعد از ظهر سهشنبه به دنبال این سه مرد کوهنورد بودند؛ سه مردی که در جنگلهای ییلاقی تنکابن گرفتار شده بودند و با یک تماس توانسته بودند خانواده خود را از این ماجرا مطلع کنند. از روز پنجشنبه هفتم بهمنماه برای شکار به ارتفاعات رفته بودند، اما گرفتار برف و مه شدند و نتوانستند بازگردند. ٥ روز در میان برف و سرما گیر کردند، اما زمانی که قصد بازگشت داشتند در راه، مه غلیظ آنها را گرفتار کرد و این سه مرد حتی نتوانستند قدم از قدم بردارند. یدالله صالحی، رئیس جمعیت هلالاحمر تنکابن درباره این ماجرا گفت: «سه شهروند بومی که در جنگلهای منطقه ییلاقی لیجکوه به جیرکریم بخش مرکزی این شهرستان گمشده بودند، بامداد روز چهارشنبه توسط تیم امداد و نجات کوهستان جمعیت هلالاحمر تنکابن پیدا شدند. این افراد هنگام عبور از جنگل گرفتار سرما، برف و مه شدید شدند. آنها از راه اصلی منحرف شدند و هنگام بازگشت راه را گم کردند. پس از اینکه متوجه گمشدن خود در جنگل شدند، از طریق تلفن همراه به خانوادههایشان اطلاع دادند و آنها نیز بلافاصله جمعیت هلالاحمر را مطلع کردند.»
صالحی به آمادگی بالای تیم امداد و نجات کوهستان پایگاه هلالاحمر اشاره کرد و گفت: «پس از اطلاع از این موضوع و تماس تلفنی که با گمشدگان داشتیم، مسیر شناسایی شد و بلافاصله تیم امداد و نجات به همراه راهبلد محلی عازم منطقه شدند. شیب زیاد منطقه و تراکم درختان مشکلات زیادی را برای تیم امداد و نجات به وجود آورده بود اما خوشبختانه توانستیم افراد گمشده را پس از سه شب ماندن در جنگل، از خطر سرمازدگی نجات دهیم.»
به گفته وی، تیم امداد و نجات جمعیت هلالاحمر تنکابن پس از ١٥ ساعت تلاش توانستند این افراد را در ساعت ٣٠: ٠٥ صبح روز چهارشنبه به شهر انتقال دهند.
نزدیک بود پسرم را از دست بدهم
ساعت ٣ و نیم بعداز ظهر سهشنبه بود که رضا با من تماس گرفت و گفت که بابا من با دو تا از دوستانم در مسیر برگشت از کوه گم شدهایم. وقتی این خبر را شنیدم تا وقتی با کمک بچههای هلالاحمر آنها را پیدا کردیم، دل توی دلم نبود. رضا چند سالی است که آخر هفتهها همراه با دوستانش به کوه میرود. اما اینبار منطقهای را انتخاب کردند که آشنایی چندانی با آن نداشتند. به همین دلیل هم موقع برگشت راه را گم کردند، اما خوشبختانه با کمک بچههای هلالاحمر هر سه نفر آنها نجات پیدا کردند. اینها را پدر رضا کسمایی میگوید. این پدر ٦٤ ساله اما چند ساعتی را نگران سرنوشت پسرش شد: «رضا ٤٤سال سن دارد. پنجشنبه ظهر با بهرام و یکی دیگر از دوستانشان به سمت ارتفاعات غرب تنکابن میروند. این کار همیشگی رضا است. آنها معمولا پنجشنبه بالا میروند و غروب جمعه از کوه برمیگردند. اینبار هم همین قصد را داشتند، اما جمعه هوا برفی میشود، به همین دلیل هم آنها چادر میزنند و چند روزی را در ارتفاعات میمانند تا هوا بهتر شود.» او ادامه میدهد: «خوشبختانه امکانات کافی، غذا و وسایل گرمایشی هم همراه داشتند. این وضع ادامه داشت تا سهشنبه که هوا بهتر شد، رضا با دوستانش به سمت پایین حرکت میکنند، اما بعد از دقایقی مه غلیظی منطقه را فرامیگیرد. همین مسأله باعث شد تا آنها مسیر را گم کنند. بعد هم که با من تماس گرفتند و بقیه ماجرا رخ داد.»
پدر رضا اضافه میکند: «اگر کمک نیروهای هلالاحمر نبود، رضا و دوستانش حتما از بین میرفتند. سرما آن هم در آن ارتفاع غیرقابل تحمل است. نزدیک بود پسرم را برای همیشه از دست بدهم.»
١٥ ساعت جهنمی
این درحالی است که رضا، کوهنورد گرفتار شده در جنگل، ماجرای چندین روز گرفتاری در برف و مه را تشریح میکند و میگوید: «پنجشنبه بود که به همراه دو نفر از دوستانم به نامهای بهرام و رضا به ارتفاعات رفتیم. میخواستیم پرنده شکار کنیم. چندینسال است که من با دوستانم به ارتفاعات میرویم. کوهنوردی یکی از علایق من است و نمیتوانم بدون آن زندگی کنم. آن روز هم رفتیم و قرار شد که جمعه برگردیم. وقتی جمعه میخواستیم برگردیم دیدیم که برف سنگینی میآید. جوری که نمیتوانستیم حتی یک قدم هم برداریم. برای همین از برگشتن منصرف شدیم. به یکی از کلبههایی که برای کوهنوردان است، رفتیم.
خوشبختانه برای خودمان مواد غذایی و پتو به اندازه کافی آورده بودیم. کنسرو لوبیا، تن ماهی و کنسرو بادمجان داشتیم. با همین مواد غذایی در آن کلبه سر کردیم تا شنبه وقتی هوا بهتر شد، برگردیم، اما روز شنبه اوضاع از قبل هم بدتر شد. مه و برف به ما اجازه نمیداد که حتی درِ کلبه را باز کنیم. برای همین باز هم در آنجا ماندگار شدیم. با همان مواد غذایی سر کردیم و چهار روز گذشت تا اینکه روز سهشنبه دیدیم هوا آفتابی شده است. اوضاع بهتر بود. برای همین بار و بندیلمان را بستیم و به سمت پایین حرکت کردیم. وقتی یک مسیری را آمدیم، ناگهان باز هم مه غلیظ همه جا را فراگرفت؛ مهی که تا به حال مثل آن را ندیده بودم. من نزدیک به ٣٥ سالی میشود به ارتفاعات میروم و کوهنوردی میکنم. در این همه سال تا به حال چنین مه غلیظی را ندیده بودم. برای همین از ترسمان همانجا ایستادیم. حالا دیگر نه راه پس داشتیم و نه راه پیش؛ تقریبا ساعت ٣ بعد از ظهر بود که من توانستم با پدرم تماس بگیرم. موضوع را به او اطلاع دادم. از آنجایی که خودم هم عضو افتخاری هلالاحمر تنکابن هستم، پدرم موضوع را با آقای صالحی رئیس هلالاحمر تنکابن در میان گذاشت. آنها به ما اطلاع دادند که همانجا که هستیم بمانیم. گفتند حرکت کردن ما خیلی خطرناک است. برای همین مجبور به ماندن در راه شدیم. مه آنقدر غلیظ بود که اگر دستمان را رها میکردیم نمیتوانستیم همدیگر را پیدا کنیم. همه جا سفید بود. گاهی مینشستیم و گاهی سرپا میایستادیم. ولی دستانمان را از هم جدا نمیکردیم. از طرفی با هر صدایی از ترس سکته میکردیم. اصلا نمیدانستیم آنجا کجاست. ممکن بود گیر حیوانات وحشی بیفتیم. فقط دعا میکردیم تا ما را پیدا کنند، اما مگر زمان میگذشت. هر لحظهاش مثل جهنم بود. حتی نور آفتاب را هم نمیدیدیم که متوجه شویم الان شب شده یا هنوز روز است. نمیدانستیم ساعت چند است. فقط انتظار کشیدیم؛ انتظاری پر از استرس و اضطراب تا اینکه بالاخره فکر میکنم حدود ١٥ ساعت بعد، ما را پیدا کردند و نجاتمان دادند. وقتی نیروهای امداد را دیدم، باورم نمیشد. مثل معجزه بود. اگر آنها ما را پیدا نمیکردند خیلی نمیتوانستیم در آن حالت دوام بیاوریم و حتما جان خود را از دست داده بودیم.»
٤٨ ساعت گرفتاری در ارتفاعات بینالود
٧ نفر بودند. ٥ مرد و دو زن که برای کوهنوردی به ارتفاعات بینالود رفته بودند، اما آنها هم گرفتار شدند. گرفتار برف و سرما در کوهستان؛ ٤ نفرشان پس از ١٢ ساعت از سوی نیروهای امداد و نجات پیدا شدند. اما خبری از سه نفر دیگر که یک زن و دو مرد بودند، نشد. سرما تا مغز استخوان را میسوزاند و امدادگران کوهستان هلالاحمر در سختترین و بدترین شرایط آب و هوایی و سرمای ١٥ درجه زیر صفر به عملیات جستوجوی خود ادامه دادند تا اینکه این سه نفر هم بعد از ٤٨ ساعت گرفتاری نجات پیدا کردند.
حسن پرکار، رئیس جمعیت هلالاحمر مشهد درباره این حادثه گفت: «بینالود یکی از مشهورترین کوههای استان خراسان رضوی از مشهد تا نیشابور گسترده است و بلندترین قله آن به نام شیرباد که به بام خراسان نیز معروف است، سههزار و ٣٥٠ متر ارتفاع دارد. با تلاش امدادگران هلالاحمر با بیش از ٤٨ ساعت جستوجو، ٣ کوهنورد مفقود در ارتفاعات بینالود مشهد پیدا شدند. ٤ نفر از آنها نیز شامل ٣ مرد و یک زن بعد از گذشت ١٢ ساعت پیدا شدند. درحال حاضر نیز وضع جسمی این افراد خوب است. کوهنوردان نجاتیافته شامل ٢ مرد و یک زن هستند که ٢ نفر آنها فاقد تجربه کوهنوردی بوده و برای نخستینبار به ارتفاعات صعود کردهاند. بعد از مخابره این حادثه ٣ تیم تخصصی امداد کوهستان از مشهد و یک تیم از نیشابور شامل ١٢ امدادگر و نجاتگر عملیات جستوجوی این کوهنوردان را انجام دادند.»
به گفته وی وجود شیبهای ٧٠ درجه با پوشش برف ازجمله سختیهای جستوجوی این کوهنوردان بود.
معجزه نجات
ابوالفضل کهدوئی، یکی از همین کوهنوردان نجاتیافته در ارتفاعات بینالود درباره آن ٤٨ ساعت میگوید: «من ٤٨ساله هستم و یک دختر ١٦ ساله دارم. کوهنوردی حرفه من است و تقریبا هر هفته این کار را انجام میدهم. آن روز هم ما یک گروه کوهنوردی بودیم. ٧ نفری که همدیگر را نمیشناختیم. آن روز میخواستیم به ارتفاعات بینالود برویم تا خودمان را تست کنیم. قرار بود که قله دماوند را فتح کنیم. برای همین باید اول به ارتفاعات بینالود میرفتیم تا از لحاظ بدنی خودمان را آماده کنیم. پنجشنبه صبح راه افتادیم. داشتیم به راه خود ادامه میدادیم، اما در راه به دلیل وضع بدی که برای آقای روحانی پیش آمد، من و روحانی و خانم جانمحمدی مجبور شدیم که برگردیم. کفش و لباسش مناسب ادامه راه نبود. برای همین بقیه گروه به صعود خود ادامه دادند و ما برگشتیم. در راه برف و سرمای شدید ما را گرفتار کرد. لحظات سختی بود. با اینحال به راه خودمان ادامه دادیم. شب اول بود که از طریق جیپیاس گوشی تلفن همراه موضوع گرفتاری خود را اطلاع دادیم. بعد از آن باز هم به راه خود ادامه دادیم. در راه یک کمپ درست کردیم و آتش روشن کردیم. لباسهایمان خیس شده بود و از شدت سرما نمیدانستیم باید چهکار کنیم. با آتش لباسهایمان را خشک کردیم. باز هم به راه خود ادامه دادیم و برای بار دوم یک کمپ دیگر درست کردیم. لحظات وحشتناکی بود. سرما تا مغز استخوانمان را میسوزاند. با خودمان گفتیم که دیگر زنده نمیمانیم. اما شب سوم ساعت ٣٠: ٠٩ بود که بالاخره ما را پیدا کردند. فقط میتوانم بگویم که معجزه شد. ما داشتیم مرگ را جلوی چشمانمان میدیدیم که نجات پیدا کردیم. آنقدر مسیرمان بد بود که حتی هلی کوپتر نجات هم نتوانست به منطقه جان پناه که در آنجا گرفتار شده بودیم برسد. در آن مدت هم از بقیه بچههای گروه خبری نداشتیم.»
انتهای پیام/
ارسال نظر