خاطراتی از سفر معروف شهید رجایی به نیویورک
به گزارش گروه رسانه های دیگر خبرگزاری آنا، روزنامه «شرق» آورده است: ٢٦ مهر، سالگرد سخنرانی شهید «محمدعلی رجایی»، نخستوزیر، در شورای امنیت سازمان ملل متحد بود، سخنرانیای که در سال ١٣٥٩ انجام شد. در شبی پاییزی به شمالیترین نقطه تهران که دفتر یکی از حقوقدانان باسابقه کشور است، رفتیم.
دکتر «گودرز افتخارجهرمی»، استاد دانشگاه شهید بهشتی، حقوقدان سابق شورای نگهبان، معاون سابق نخستوزیر و سرپرست دفتر خدمات حقوقی بینالمللی، مشاور اسبق رئیسجمهوری در دولتهای سازندگی و اصلاحات و از همراهان شهید رجایی در سفر به نیویورک، گفتوگو کردیم. گفتوگوی ما با دکتر افتخار یک ساعت بیشتر طول نکشید؛ اما به علت رفتوآمد مکرر مراجعهکنندهها به دفتر او، چند بار گفتوگو قطع شد و ناچار به درازا کشید. آنچه این حقوقدان قدیمی میگوید خاطرات اوایل انقلاب را تداعی میکند.
علت همراهی شما با شهید رجایی در سفر به نیویورک چه بود؟
مهرماه ٥٩ بود که از دفتر شهید رجایی با شورای نگهبان تماس گرفتند و خواستند من ملاقاتی با ایشان داشته باشم، به ملاقات ایشان رفتم و گفتند تصمیم دارند به شورای امنیت بروند و در آنجا درباره مسائل حمله عراق به ایران سخنرانی کنند. گفتند میخواهند یک حقوقدان با ایشان همراه باشد و شما انتخاب شدهاید.
کسی شما را به شهید رجایی معرفی کرد یا از قبل آشنایی داشتید؟
از قبل آشنایی داشتم، من هم قبول کردم و همراه ایشان عازم نیویورک شدم.
چه کسان دیگری در این سفر همراه شما بودند؟
هیأت ما گسترده نبود، از جمله کسانی که با ما همراه شد، آقای «بهزاد نبوی» بود که در آن زمان وزیر مشاور در امور اجرائی و سخنگوی دولت بود. همچنین آقای عزیزی و دوایی از روابطعمومی نخستوزیری و آقای مصطفی تاجزاده هم بودند، یک هیأت کوچک بودیم، جمع ما حدود هفت نفر بود.
شهید رجایی از طرف شورای امنیت دعوت شده بود یا خودشان تصمیم گرفته بودند به آنجا سفر کنند؟
نمایندگی جمهوری اسلامی ایران در سازمان ملل متحد مقدمات این سفر را به درخواست جمهوری اسلامی ایران فراهم کرده بود.
شنیدهام آقای بنیصدر علاقهمند بودند که به این سفر بروند و میگفت این حق من است، چون من رئیسجمهوری و مقام دوم کشور هستم. آیا شما چنین موضوعی را تأیید میکنید؟
من به خاطر نمیآورم و اطلاعی ندارم؛ اما آن روزها رئیسجمهور وقت آقای بنیصدر با شهید رجایی که نخستوزیر بود، روابط حسنه نداشت. در قانون اساسی قبل از تغییرات سال ٦٨، رئیسجمهوری اختیارات زیادی نداشت، نخستوزیر بود که اختیارات داشت و هیأت دولت را اداره میکرد و وزیران زیر نظر او کار میکردند، احتمالا تصمیم سران نظام بوده است که شهید رجایی شرکت کند.
مدتزمانی که آنجا بودید، برخورد اعضای هیأت کشورهای دیگر با هیأت ایرانی و شخص شهید رجایی و نوع برخورد دیپلماتها و برخورد تیم ایران با هیأت عراقی و آمریکایی و کشورهای دیگر چگونه بود؟
هیأتهای کشورهای دیگر با ایران رفتار خوبی داشتند و احترام میگذاشتند، ما از کشوری رفته بودیم که در آن یک انقلاب مردمی صورت گرفته بود و بسیار مورد احترام همه بودیم.
عراقیها، آمریکاییها و کشورهای اروپایی با هیأت ایرانی چه برخوردی داشتند؟
مسافرت بسیار کوتاه بود، هیأتهای مختلفی با هیأت ایرانی ملاقاتی نداشتند؛ مهمترین ملاقاتی که انجام شد با هیأت الجزایری بود که برخورد بسیار خوبی داشتند، آنها به ملاقات شهید رجایی آمده بودند. دبیر کل سازمان ملل متحد که در آن زمان کولد والدهایم بود هم به ملاقات شهید رجایی آمد.
مذاکرات شهید رجایی با کولد والدهایم بر چه محورهایی استوار بود؟
والدهایم در این ملاقات اصرار کرده بود گروگانهای آمریکایی هرچه زودتر آزاد شوند، او ظاهرا از طرف کارتر، رئیسجمهوری آمریکا سخن میگفت، او گفته بود اگر این گروگانگیری ادامه پیدا کند مسلما حزب دموکرات شکست خواهد خورد و کارتر انتخاب نخواهد شد.
پاسخ شهید رجایی به او چه بود؟
شهید رجایی پاسخ داده بودند که من پیام شما را به ایران میبرم.
کشورهای دیگری که آمده بودند نمیخواستند برای حلوفصل گروگانگیری یا جنگ واسطه شوند؟
به خاطر ندارم که هیأتی برای جنگ واسطه شده باشد، زیرا جنگ تازه شروع شده بود و ابعاد آن هنوز مشخص نبود و عراقیها با توجه به اینکه بخشی از خوزستان را تصرف کرده بودند و سرمست این فتوحات بودند، دنبال این نبودند که میانجیگری بهوجود بیاید، بهعلاوه همانطوری که گفتم مسافرت ما بسیار کوتاه بود و برای ملاقات با هیأتهای دیگر فرصت نبود.
هیأت ایرانی نمیخواست رایزنی کند تا به عراقیها از طرف سازمان ملل تذکری داده شود؟
بله، رایزنیهای دیپلماتیک در حال انجام بود. مسأله مهم در آنجا نطق شهید رجایی بود که میخواست یک سخنرانی مهم ایراد کند. زمانی که ما به نیویورک رفتیم یکی از اعضای هیأت ایرانی که در آنجا مستقر بود، نزد شهید رجایی آمد و متن سخنرانی را که آماده شده بود، در اختیار ایشان قرار دادند تا آن را قرائت کند؛ اما شهید رجایی قبول نکرد. خودش یادداشتهایی داشت و شبی که میخواست سخنرانی کند تا نیمههای شب بیدار بود و سخنرانیاش را تنظیم میکرد؛ بعد از تنظیم به من داد که آن را بخوانم، من سخنرانی را خواندم، بسیار خوب بود. چند نکته کوچک را که به ذهنم رسید بهتر است اضافه شود یا تغییر کند، به ایشان تذکر دادم.
تذکرات شما را پذیرفتند؟
بله؛ اما بیشتر کارها را با آقای بهزاد نبوی هماهنگ میکرد. شهید رجایی به بهزاد نبوی بسیار اعتماد داشت و در همه مسائل با ایشان مشورت میکرد. در وقت مقرر شهید رجایی در سازمان ملل متحد سخنرانی جامعی کرد که به نظر میرسید همه حاضران به آن توجه کردند.
در نیویورک، بازدید یا ملاقات خاصی هم داشتید؟
بازدید از مسجدی بود که در محله هارلم واقع شده بود و مسلمانان سیاهپوست زیادی آنجا زندگی میکردند. بسیار از شهید رجایی استقبال کردند؛ همچنین در یک کنفرانس شرکت کرد. خبرنگاری از ایشان پرسیده بود آیا واقعا در رژیم گذشته شکنجه وجود داشته است؟ او کفش و جوراب خود را درآورد و پایش را نشان داد و گفت آثار ضربات شلاق به کف پایش هنوز موجود است.
شما در این مصاحبه مطبوعاتی شرکت داشتید؟
خیر؛ من نبودم.
این کار با مشورت از شما و اعضای هیأت صورت گرفت؟
خیر؛ در برابر سؤال یک خبرنگار، برای اینکه دلیلی را نشان دهد، این کار را انجام دادند.
در شورای امنیت بازتاب سخن شهید رجایی چگونه بود؟ مفاد سخنرانی ایشان چه بود؟
مفاد سخنرانی شهید رجایی بارها از تلویزیون پخش شد و در روزنامهها نوشتند و در ایران هم بازتاب خیلی خوبی داشت. زمانی که ما از سفر نیویورک برگشتیم، با توجه به اینکه من عضو شورای نگهبان بودم و با مجلس هم در ارتباط بودم، همه از متن سخنرانی شهید رجایی تعریف میکردند و عقیده داشتند که سخنرانی خوبی در آنجا شده است.
بنیصدر درباره سخنرانی نظری نداد؟
نه؛ نشنیدم که آقای بنیصدر دراینباره نظری داده باشند.
تفاوت سخنرانیهای رؤسای جمهوری با توجه به زمانها و مقاطع مختلف را چگونه میبینید؟
سخنرانی شهید رجایی در شورای امنیت بود. در وضعیتی ایشان سخنرانی کردند که مدت طولانیای از انقلاب نمیگذشت و بحثهای مربوط به رژیم گذشته و همینطور مسئله حمله عراق به ایران مطرح و داغ بود. شهید رجایی بهعنوان اعتراض در شورای امنیت صحبت میکرد که چرا در برابر حمله عراق به ایران اقدامی صورت ندادهاند. رؤسای دیگر، بسته به اوضاع و احوال جهان و کشور در آن زمان در زمینههایی صحبت میکردند، آنهم در مجمع عمومی سالانه سازمان ملل متحد، نه شورای امنیت.
شما غیر از شهید رجایی به همراه رؤسای جمهوری بعدی به نیویورک نرفتید؟
خیر.
خودتان هم در مقام دولتی به نیویورک نرفتید؟
خیر.
خاطره جالبی از آن سفر دارید؟
در نیویورک که بودیم، در الجزایر زلزلهای رخ داد که عدهای کشته شدند. از ایران به آقای شهید رجایی خبر دادند که امام خمینی علاقهمند است که شما در هنگام برگشت به الجزایر بروید و به مردم و رئیسجمهوری الجزایر تسلیت بگویید. بهایندلیل ما هنگام برگشت به الجزایر رفتیم. پرواز ما شخصی بود. چون پرواز از ایران به نیویورک نبود و مسافری به نیویورک نمیرفت، پروازها همه قطع بود. رئیسجمهوری الجزایر استقبال خوبی از هیأت ایرانی کرد. ما با هواپیما به محلی که زلزله آمده بود، رفتیم و کمکهایی را که به زلزلهزدهها میشد از نزدیک دیدیم. در الجزیره همراه با رئیسجمهوری این کشور در نمازجمعه شرکت کردیم. بعد از الجزایر به لیبی رفتیم و یک نصف روز در لیبی بودیم. در آن زمان قذافی در پایتخت نبود؛ ولی شهید رجایی با نخستوزیر لیبی ملاقات و مذاکره کرد.
خاطرهای که یادم میآید، این است که کت آقای رجایی از پارچه نازکی بود که به صورت خاصی تهیه شده بود. زمانی که وارد هواپیما شدیم، باید استراحت میکردیم. او کت و شلوارش را روی یکی از صندلیها به نحوی گذاشته بود که اتوی آن از بین نرود. نزدیکهای صبح بود که به نزدیک فرودگاه الجزیره رسیدیم. خواست لباسهایش را بپوشد که دید یک نفر روی آنها خوابیده است و بسیار چروک شده بود؛ به حدی که نمیتوانست آنها را بپوشد. در فکر بودیم که چه بپوشند. من یک پالتو داشتم که به ایشان دادم. در الجزایر هوا کمی گرم بود و ایشان در این پالتو راحت نبود. گاهی دراینباره با من شوخی میکرد. زمانی که شهید شد و بعدها میخواستند برای ایشان موزه درست کنند، به سراغ من آمدند و گفتند این پالتو را میخواهیم در موزه قرار دهیم. شرح ماوقع را نوشتم و پالتو را به موزه شهید رجایی هدیه دادم. شهید رجایی در مدت سفر با همه صحبت میکرد. اگر لازم بود شوخیهای کوتاه میکرد و نسبت به همه ابراز محبت میکرد. در غذاخوردن و لباسپوشیدن و همه امور زندگی یک انسان سادهزیست بود.
خانواده شهید رجایی در این سفر همراهش نبودند؟
از خانواده شهید رجایی هیچکس همراه ما نبود.
شهید رجایی روی آداب دیپلماتیک در این سفرها مقید بود یا نه؟
نه، برخوردهای دیپلماتیک زیادی نداشت؛ اما نسبت به افرادی که با او ملاقات میکردند، خیلی با ادب و متانت بود.
انتهای پیام/