زیبا بروفه: مقایسه آسپرین و شهرزاد اشتباه است.
به گزارش گروه رسانه های دیگر خبرگزاری آنا، او از دلتنگیهایش گفته و خاطراتی که گاه آمیخته با شیطنت و شلوغ کاری بودهاند!
شما در رشته حقوق قضایی درس خواندید. چطور شد که از بازیگری سر درآوردید؟
هم شغلهای جدی مثل وکالت را دوست داشتم و هم کارهای لطیف و هنری مثل بازیگری را. جمع اضداد است، ولی محال نیست. خیلی دوست داشتم وکیل بشوم. دانشجوی رشته حقوق بودم که با مقوله بازیگری آشنا شدم. همزمان هر دو را با هم پیش بردم تا جایی که زور هنر بر منطق غلبه کرد.
مثل حقوقدانها دقیق و منطقی هستید؟
فکر میکنم این طوری باشد.البته این سوال را باید دیگران جواب بدهند. باید برنامهام را دقیق بدانم. همه چیز باید دقیق باشد. اگر ساعت هشت آفیش باشم و سرویس هشت و نیم برسد حتما تماس میگیرم. از بدقولی بیزارم. اگر حرفی را بزنم باید انجام بشود. اگر کسی به من قول بدهد باید انجام بشود. اگر نشود به هم میریزم. کلا استندبای بودن با روحیهام سازگار نیست.
وقتی ناراحت میشوید با چه کسی درد دل میکنید؟
پیام بیچاره گوش بزرگی دارد و حرفهای من را از صبح تا شب میشنود. اول از همه با همسرم درد دل میکنم. چیز راز آمیزی ندارم که بخواهم به دیگران بگویم. چیزی را از بقیه پنهان نمیکنم. وقتی همه چی در طبق اخلاص باشد بهتر است.
چه تعریفی از خوشبختی دارید. آیا فکر میکنید خوشبخت هستید یا نه؟
تعریفهایی که از خوشبختی وجود دارد به اندازه تعداد اثر انگشت آدمها متفاوت است. با تعریف خودم خوشبخت هستم. آدمیزاد به هر جایی برسد باز هم نیازمند است. خیلی کم هستند افرادی که به بینیازی برسند، ولی با تعریفی که خودم دارم جزو آدمهای خوشبخت محسوب میشوم.
اگر زندگی چهار فصل داشته باشد.شما در کدام فصل آن هستید؟
عاشق پاییز هستم و زاده تابستان، ولی اگر بخواهیم تعبیر روانشناسی بکنیم؛ من چهار فصل هستم. برای این که هر زمانی به یک شکل هستم. مطلق بهاری نیستم، همین طور که مطلق زمستانی هم نیستم.
چه کارهایی را از همه بیشتر دوست دارید، انجام بدهید؟
عاشق خرید کردن هستم. خرید حالم را خوب میکند. این خرید ممکن است برای خودم یا دیگران باشد. خرید برای دیگران حالم را بیشتر خوب میکند. داروخانه و گلفروشی را خیلی دوست دارم. عاشق ترهبار شمال هستم. در تهران هم از سوپرمارکت سبزی نمیخرم. به میدان ترهبار میروم، حتی اگر خیلی دور باشد.
چرا کیش را برای سکونت موقت انتخاب کردید؟ به خاطر اینکه بازار و خرید را دوست دارید؟
کیش آرامش خوبی دارد. وقتی هواپیما بالای خلیج فارس میرسد، آرام میشوم. انگار به من آرامبخش زدهاند. صبح بلند میشوم و به دریا میروم. چهار، پنج تا دوست صمیمی دارم و خیلی به آنها وابسته هستم. هر روز به آنها زنگ میزنم. اگر کسی با من دریا نیاید، تنهایی میروم. این تنهایی آزارم نمیدهد. حوصلهام سر نمیرود. وقتم میگذرد. این طوری نیست که بگویم کی شب میشود. بعضی وقتها میبینم پنج ساعت است که دارم در دریا شنا میکنم. در دریا اینقدر شنا کردهام که راه بلد شدم. مثلا به بچهها میگویم 10 تا دست بزنید و شنا کنید به یک کوه مرجانی میرسید که زیرش فلان نوع ماهیها را دارد. دریای کیش برایم یک فرصت بینظیر است.
چگونه به نقش سارا در سریال «آسپرین» رسیدید و بازیگر این اثر شدید؟
اسفند ماه بود که بچهها با من تماس گرفتند. دو قسمت این سریال سال قبل ساخته شده بود. قسمت اول در واقع معرفی داستان بود. حضور من از قسمت سوم است. به من زنگ زدند. آن موقع کیش بودم. فیلمنامه را برایم فرستادند. طبق معمول بهانههای تنبلی آوردم و گفتم نمیتوانم تهران بیایم. گفتند قصه را بخوان اگر دوست نداشتی نیا. برنامهریز این سریال مهرداد یزدانی است که او را میشناسم. سلیقه من را میداند. او گفت اگر بخوانی مطمئنم از نقش خوشت میآید، بعد از خواندن فهمیدم نقش متفاوتی است. نه شخصیت منفی است و نه مثبت و همه وجوه یک انسان را دارد. تاکید آقای فرهاد نجفی این بود که صورت این نقش سرد و خنثی باشد. در حالی که مردم از بازیهایم مهربانی و شور را سراغ دارند. خیلی جدی و رسمی نقش را اجرا کردم. نقش را دوست داشتم. به همین دلیل شال و کلاه کردم و به تهران برگشتم.
سریال آسپرین متکی بر یک قصه معمایی و پررمز و راز است. این پروژه چه جذابیتی داشت که جذب آن شدید؟
وقتی میخواهم کاری را قبول کنم همه چیز را میسنجم. ممکن است نقش بهتر باشد یا گروه حرفهایتر یا فیلمنامه جذابتر باشد. معیار خودم برای انتخاب یک کار مجموعه این عوامل است. اول نگاه میکنم که نقش چیست. کارگردان چه کسی است و عوامل حرفهای هستند یا نه. بازیگر هم برایم خیلی مهم است. معمولا مردم عادت دارند که سریالهای طنز و عاشقانه ببینند. مدل سریال «آسپرین» معمولا خیلی کم تولید میشود، مخصوصا برای رسانههای تصویری که ریسک مالی دارد. وقتی سریال طنز میسازید تا 50 درصد میتوانید روی موفقیت آن حساب کنید. برای برخی از قشرها طنز در هر حالت جذاب است، ولی کارهای معمایی ریسک بالایی دارند. این کارها باید ساخته بشود تا سلیقه مردم تغییر کند. الان مردم فقط دو تا ژانر را میشناسند. نظرات مردم را میگیرم. بعضیها میگویند خیلی خوب است و برخی هم میگویند اصلا نفهمیدیم.آسپرین جزو سریالهایی است که وقتی آن را میبینی نمیتوانی وسط آن مثلا آشپزی هم بکنید. خیلی از سریالها از قسمت سوم قابل حدس هستند، اما اگر قسمت اول و دوم سریال آسپرین را نبینید بقیه آن را متوجه نمیشوید.
زیبا بروفه معمولا ایفاگر نقشهای مثبت بوده است. برای این که نقش سارا را در آسپرین باورپذیر اجرا کنید، چه کار کردید؟
هیچ آدمی مطلق خوب یا بد نیست. شما اگر فیلم The Professional (حرفهای) را دیده باشید، ژان رنو در آن فیلم یک قاتل بالفطره است، ولی لحظاتی هم با گلدان رابطه معنوی پیدا میکند. همه میگویند زیبا بروفه چقدر مهربان است، ولی یک نفر ممکن است بگوید اصلا از او خوشم نمیآید. شاید او یک وجه دیگری از من را میبیند که خودم نمیبینم. شاید او از نگاه خودش من را قضاوت میکند. نقش سارا منفی نیست. عواطف مادریاش را گلدرشت بیان نمیکند. با بچههایش هم مثل کارمندش برخورد میکند. به همسر سابقش به چشم یک رقیب کاری نگاه میکند. شخصیتی است که شاید دور و بر ما هم باشد. کارش برایش اولویت دارد و اصلا به آشپزی اهمیت نمیدهد. اگر به او بگویند قورمهسبزی بپز! میگوید زنگ بزنید از بیرون بیاورند. میخواهم به فلان جا بروم. ناخودآگاه بهعنوان بازیگر میتوانم ویژگیهای یک نقش را کشف کنم. این کار هم ساده است و هم سخت. سارا کار قاچاق دارو انجام میدهد و حتما کار بدی میکند ولی اعتقاد دارد که کارش درست است. او باختن را تحمل نمیکند.
سریال شما بعد از سریال «شهرزاد» آمد که خیلی پرطرفدار بود. «آسپرین» در مقایسه با «شهرزاد» چه بازتابی داشته است؟
این دو سریال در دو ژانر متفاوت ساخته شدهاند. شهرزاد سریال بسیار خوبی بود و خودم یکی از طرفدارانش بودم. همه چیزش درست بود؛ بازیگران خوب، قصه عامهپسند عاشقانه خوب، کارگردان خوب و. .. کار موفقی است که قسمت دومش هم ساخته میشود. مقایسه آسپرین و شهرزاد اشتباه است. هیچ کس جای دیگری را تنگ نمیکند. هر چیزی سر جای خودش است. هر کدام ژانر خودشان را مستقیم میروند. این طور که من از آسپرین خبر دارم استقبال خوبی از آن شده است. فرهاد نجفی این جسارت را داشت که تهیه کنندگی و کارگردانی سریال را بپذیرد.
گویا در شبکههای اجتماعی فعال هستید و به کارهای انساندوستانه مثال حمایت از کودکان بد سرپرست هم علاقهمندید. انگیزهتان از این اقدامها چیست؟
اگر از دستم بربیاید به همه کمک میکنم. آدمها باید با دلشان کاری را انجام دهند. از دست من برنمیآید که به همه کمک کنم، ولی کارهایی را میتوانم انجام بدهم. گاهی هم میتوانم از دیگران دعوت کنم که کمک کنند تا فلان اتفاق نیفتد.پس با کمال میل این کار را میکنم.
بعضیها در اینستاگرام برای جذب فالوئر خیلی تلاش میکنند. شما چقدر به تعداد طرفدارانتان اهمیت میدهید؟
واقعا نمیدانم که آن بعضیها آیا برای بالا بردن فالوئر این کار را میکنند. از کجا میدانیم که دیگران به خاطر بالا بردن فالوئر فلان عکس را گذاشتهاند. باید یاد بگیریم دیگران را قضاوت نکنیم. برداشت شخصی خودمان را عمومی نکنیم. هر کسی دارد زندگیاش را میکند. شاید یک هنرمند نیاز دارد که بگوید فالوئرهای من بیشتر است. با این موضوع حالش خوب میشود. به من چه ارتباطی دارد. در اینستاگرام کمکار هستم. مگر اینکه دلم بگیرد و بخواهم عکسی بگذارم. زمانی که مادرم بیمارستان بود از او عکس نگذاشتم، ولی وقتی حالش خوب شد عکس گذاشتم و گفتم من درگیر مادرم بود.با این کار حس درونیام را گفتم.حالا در این بین ممکن است یک نفر عصبانی شود. این عصبانیت مشکل خودش است.
یاد بگیریم که از رسانههای اجتماعی از تبادل نظر استفاده کنیم. یاد بگیریم که فاصلهای بین آدم معروف و غیر معروف وجود ندارد. آن آدم معروفتر قطعا خوشبختتر از ما نیست. اگر هست خوشحال باشیم و ناراحت نشویم.
انتهای پیام/