دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
11 مرداد 1395 - 14:04

مشروح اعترافات یک کودتاچی؛ چگونگی جذب نیرو در تشکیلات گولن

یک افسر اخراج‌شده از ارتش ترکیه در اعترافات خود که در رسانه‌های این کشور منتشر شد، نحوه جذب تشکیلات دولت موازی، وابسته به فتح‌الله گولن و نحوه فعالیت‌های آن را تشریح کرد.
کد خبر : 106461

به گزارش گروه بین‌الملل خبرگزاری آنا به نقل از خبرگزاری رسمی ترکیه (آناتولی)، «س.الف» افسر اخراجی ارتش ترکیه در اعترافات خود به دادستانی کل شهر حاکاری واقع در جنوب‌شرقی ترکیه گفت که خود را بابت اقدام به کودتا در ماجرای کودتای نافرجام ترکیه که در 15 جولای (25 تیر) رخ داد، سرزنش می‌کند. وی همچنین اطلاعاتی درباره تشکیلات دولت موازی وابسته به فتح‌الله گولن، رهبر معارضان ترکیه ارائه کرد.


مشروح اعترافات:


دوره دبیرستان در مدرسه‌ای در شهر الازیغ (شرق ترکیه) تحصیل می‌کردم و همانجا بود که با تشکیلات موازی آشنا شدم. در مدرسه جزو شاگردان ممتاز بودم و دانش‌آموزان کلاس‌های دیگر نزدم می‌آمدند و مرا به جمع دوستانه خود دعوت می‌کردند، حتی شاگردان قوی‌تر مایل بودند بدون هیچ چشمداشتی در برخی دروس به من کمک کنند.


در یکی از روزها حدود 15 دانش‌آموز بودیم و به خانه یکی از دوستان رفته بودیم (یکی از خانه‌های تشکیلاتی گولن) و همه با من دمخور شده بودند. پس از آن روز حدود شش ماه بعد مجددا من به خانه همان دوست رفتم و در آنجا همراه با چند نفر دیگر نماز خواندیم و پس از آن، بچه یکی از همسایگان شروع به خواندن کتابی از فتح‌الله گولن کرد و به من نیز توصیه کرد آن کتاب را بخوانم.


شرکت در جلسات دوستانه تا پایان سال سوم دوره دبیرستان ادامه داشت و به دلیل تیزهوشی، یکی از مدارس تیزهوشان به من اجازه ادامه تحصیل داد تا اینکه برادرم (در اعترافات، همه دوستان فرد ارتشی با عنوان برادر ذکر شده‌اند) مرا قانع کرد به آن مدرسه نروم و قول داد مرا به مدرسه رایگان «اف‌ای‌ام» (FEM، وابسته به تشکیلات) بفرستد و گفت «آن مدرسه که می‌رفتی اخلاقت را فاسد می‌کرد» و با این صحبت‌ها من قانع شدم که دیگر به مدرسه تیزهوشان نروم.


در سال‌های تحصیلم در دوره دبیرستان بارها سخنان گولن را شنیدم و کتاب‌هایش را خواندم. در ترم دوم از کلاس سوم دبیرستان مسئول آن خانه رفت و فرد دیگری به جایش آمد که برای ما ناشناس بود. او را اهل منزل به‌نام «محمد امین» می‌شناختند ولی هیچ‌گاه نامش کامل برده نمی‌شد و به نام محمد اکتفا می‌کردیم که از نام‌های مستعارش بود.


چهار سال در آن خانه همراه چهار نفر دیگر زندگی کردم که دو نفر از آن‌ها سال دوم دانشگاه بودند و هر دو سه ماه یک‌بار برخی افراد می‌آمدند، زندگی می‌کردند و بدون اینکه کسی آن‌ها را بشناسد، می‌رفتند.


تشکیلات بسیار گسترده بود و مدیران مختلفی داشت که اغلب به‌نام «امام المنزل» (پیشوای خانه) شناخته می‌شدند و طبعا با ارتقای سطح، عنوان‌های دیگری همچون امام الولایة، ، الدولة، القارة و العالم (پیشوای ولایت، دولت، قاره و جهان) وجود داشت.


تشکیلات، بسیار محرمانه و پیچیده بود و کسانی که پیشوای هر سطح و مسئول هر منطقه بودند، دست کم یک‌بار در سال دستگاه تلفن همراه و وسایل ارتباطی خود را تغییر می‌دادند و از نام‌های مستعار استفاده می‌کردند.


سال چهارم دانشگاه بودم که دستور آمد تا از خانه‌های وابسته به تشکیلات دولت موازی خارج شوم و به خانه‌ای دیگر که یکی از دوستانم پیدا کرده بود، رفتم. آنجا خانه‌ای دانشجویی بود که تعدادی جوان مجرد که ارتباطی با تشکیلات نداشتند و دائم در حال شرب خمر بودند، زندگی می‌کردند. باوجود خروج از خانه تشکیلاتی، تشکیلات به من اجازه داده بود تا درس خود را ادامه دهم و بابت این موضوع سه سال مهلت دریافت کردم.


بعد از خروج از منزل تشکیلاتی ارتباطی با آن‌ها نداشتم و تنها در جلسات هفتگی شرکت می‌کردم. این ادامه داشت تا اینکه برخی دوستانم به من مشکوک شدند و از من به‌طور کامل کناره‌گیری کردند، زیرا من مرتبا شماره تلفن همراه خود را تغییر می‌دادم و تنها شخصی که با او در ارتباط بودم، فردی به نام «ب . و» مدیر خانه دانشجویی بود که برخی جلسات هفتگی در آنجا برگزار می‌شد.


به من گفتند از تو سوالاتی درباره شناخت فتح‌الله گولن می‌پرسند و باید بگویی او را تنها در شبکه‌های تلویزیونی دیده‌ام و می‌شناسم. به من گفتند اگر دیدی چهره افسر مصاحبه‌گر اخمو و خشمگین شد، ساکن و در کمال آرامش بنشینم، زیرا این عمل، آزمون روانشناسی فرد و تسلطش بر خود است.

یکی از جلسات در دانشکده‌ای در شهر ارزروم برگزار شد که حدود 60 نفر از دانشجویان از شهرهای شرقی ترکیه در آن شرکت داشتند. ازجمله این افراد، «برادر بولنت» بود که می‌گفتند با فتح‌الله گولن در ارتباط است.


بولنت در این جلسه درباره زمان بعد از وفات پیامبر (ص) اظهاراتی مطرح کرد و گفت که در زمین پس از پیامبر هر 100 سال یک عالم برجسته می‌آید و تاکنون 14 نفر آمده‌اند که سیزدهمین نفر، بدیع‌الزمان سعید نورسی بود و چهاردهمین عالم، فتح‌الله گولن است.


طبق ادعاهای بولنت، گولن هر شب پیامبر را در خواب می‌بیند و با او درباره امور مسلمانان و مشکلاتشان صحبت می‌کند و دستورهایی که بعد از آن می‌دهد، دستورهایی است که از پیامبر نقل می‌کند. وی مدعی شد که هدف از فعالیت این جماعت، نشر اسلام در سراسر جهان به‌وسیله احداث مدارس و پرورش افرادی خردمند است.


(در این جلسه) به ما خبر دادند که مدارس گولن در کشورهای خارجی وجود دارند و در آن فرزندان رهبران این تشکیلات در آن درس می‌خوانند. (همچنین می‌گفتند که) شما بعد از 40 سال خواهید دید که نخست‌وزیران سراسر جهان همگی به زبان ترکی صحبت خواهند کرد که این موضوع برایمان خنده‌دار به نظر می‌رسید. می‌گفتند 20 شاگرد تربیت‌ یافته فتح‌الله گولن در میان نخست‌وزیران جهان خواهند بود. به ما می‌گفتند که مدارس و دانشگاه‌های جهان از ما تبعیت خواهند کرد و ما المپیاد (علمی) جهانی را به زبان ترکی برگزار خواهیم کرد. همه اینها برای ما مضحک به نظر می‌رسید. بولنت در این جلسه دو ساعت و نیمه مدام می‌گفت که فتح‌الله گولن واجب‌الاطاعت است.


پس از این جلسه برای نخستین بار در زندگی‌ام با شخصی 35 ساله به نام «ب . و» با نام مستعار «احسان» آشنا شدم. از من درباره شغلم پس از دوران دانشجویی پرسید و به او گفتم که دوست دارم در آینده مدرس شوم. او به من گفت که پیشنهادش درباره امتحان جذب نیرو در بخش‌های مختلف تشکیلات را که به صورت مخفیانه برگزار می‌شود،بررسی کنم.


«ب . و» به من درباره آینده کاری مسیری که می‌خواستم در پیش بگیرم گفت و تاکید کرد در آینده می‌توانم یک افسر شوم، ولی من گفتم این شغل را دوست ندارم، با وجود این، او به من گفت از تصمیماتشان اطاعت کنم وگرنه با عقوبت الهی مواجه می‌شوم و باقی زندگی خود را باید در سختی بگذرانم.


صحبت‌های او در نهایت مرا تحت تاثیر خود قرار داد و از سخنانش قانع شدم و پذیرفتم در آزمون انتخاب افسر شرکت کنم. بنابراین، در آزمون کتبی که در شهر ارزروم برگزار شد، شرکت کردم و قبول شدم و نوبت به آزمون شفاهی (مصاحبه) رسید.


پیش از مصاحبه «ب. و» برخی مهارت‌هایی را که باید رعایت می‌کردم، به من آموخت که بیشتر مربوط به امور داخلی مرکزی می‌شد که قرار بود مصاحبه در آنجا برگزار شود. علاوه بر این، یکی از روانشناسان ویژه که فهمیدم از عناصر تشکیلات موازی است، نصیحت‌هایی درباره شیوه سخن گفتن، دست دادن و نگاه کردن مستقیم به چشمان مسئولان انجام مصاحبه به من کرد و گفت که خود را یک شهروند عادی معرفی کنم و همواره لبخند بر لب داشته باشم.


به من گفتند از تو سوالاتی درباره شناخت فتح‌الله گولن می‌پرسند و باید بگویی او را تنها در شبکه‌های تلویزیونی دیده‌ام و میشناسم. به من گفتند اگر دیدی چهره افسر مصاحبه‌گر اخمو و خشمگین شد، ساکت و در کمال آرامش بنشینم، زیرا این عمل، آزمون روانشناسی فرد و تسلطش بر خود است.


«سلامی» دائما به من می‌گفت که اطلاعات طبقه‌بندی شده را به‌وسیله تلفن همراه منتقل نکنم و با هیچ‌کسی وارد بازی‌های دینی و سیاسی نشوم و من گرچه از توصیه‌ها و سخنانش درباره امور دینی قانع نمی‌شدم، ولی واو به واو حرف‌هایش را اطاعت می‌کردم.

«ب. و» مرا به شخصی به نام «سلامی» معرفی کرد و قرار شد مصاحبه ساعت 15 در اولوس پارک آنکارا برگزار شود. «سلامی» پیشنهاد کرد به هتلی که معرفی کرد بروم، در اتاق، لب‌تابم را بردارم و آنلاین شوم، زیرا قرار بود موضوع مهمی را به من بگوید. او به من در محیطی ویدئویی گفت که باید سوگند یاد کنم که موضوع را به کسی نگویم.


بعد از ادای سوگند، به من برخی سوال‌ها و جواب‌ها را داد و گفت: «قرار است یکی از افسران نیروی زمینی ارتش در آنکارا از تو امتحان بگیرد. من به آن افسر گفته‌ام که نیاز به مصاحبه نیست زیرا تو ازجمله شاگردان ممتاز هستی.»


احساسی نگران‌کننده در من به‌وجود آمد و حس کردم این موضوع، نوعی بی‌عدالتی در حق افراد دیگر است. به او گفتم افراد زیادی از مسیحیان و یهودیان در آزمون شرکت کرده‌اند و می‌خواهند وارد ارتش شوند و این در حالی است که شما تنها مرا از سوال و جواب‌ها آگاه کرده‌اید و باید فرصت برابری برای آن‌ها نیز فراهم شود، شاید فردی بهتر از من انتخاب شود.


«سلامی» با حرف‌هایش مرا قانع کرد و در مصاحبه شرکت کردم و سوالات همان چیزهایی بود که پیشتر به من گفته بودند. با وجود این، من 45 سوال را درست و برای اینکه شبهه‌ای ایجاد نشود، پنج سوال را اشتباه پاسخ دادم.


در نهایت در سال 2011 (1389) نام من به‌عنوان یک فرد ارتشی ثبت شد و وارد یگان آموزش شدم و به جز «سلامی» با برخی دیگر از عناصر تشکیلات موازی ازجمله «مصطفی کمال آتاتورک» دیدار کردم. ما روزهای یکشنبه هر هفته ساعت 15 در اولوس پارک آنکارا همدیگر را می‌دیدیم، کمی پیاده‌روی می‌کردیم و در قهوه‌خانه یا رستورانی می‌نشستیم و غذا می‌خوردیم. او به من درباره رعایت امور دینی زیاد توصیه می‌کرد.


علاوه بر این، «سلامی» دائما به من می‌گفت که اطلاعات طبقه‌بندی شده را به‌وسیله تلفن همراه منتقل نکنم و با هیچ‌کسی وارد بازی‌های دینی و سیاسی نشوم و من گرچه از توصیه‌ها و سخنانش درباره امور دینی قانع نمی‌شدم، واو به واو حرف‌هایش را اطاعت می‌کردم.



مترجم: مجتبی اسماعیلی


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب