در گفت‌وگوی آنا با راوی کتاب تقریظ شده توسط رهبر انقلاب مطرح شد

«همسفر آتش و برف»؛ روایتگر زندگی مشترک یک فرمانده و همسرش/ اشک شوق به‌خاطر تقریظ رهبر انقلاب

«همسفر آتش و برف»؛ روایتگر زندگی مشترک یک فرمانده و همسرش  اشک شوق به‌خاطر تقریظ رهبر انقلاب
فرحناز رسولی، همسر سردار شهید «حاج‌سعید قهاری‌سعید» درباره تقریظ کتاب خاطراتش توسط رهبر معظم انقلاب گفت: لحظه‌ای که این خبر را به من دادند، از خوشحالی گریه کردم.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری آنا،  یکی از کتاب‌های تقریظ شده توسط رهبر معظم انقلاب که اواخر آبان‌ماه در تالار وحدت رونمایی می‌شود، کتاب «همسفر آتش و برف» است؛ داستان زندگی سردار شهید «حاج سعید قهاری‌سعید» و همسرش «فرحناز رسولی» که آن را روایت می‌کند. زندگی پرفراز و نشیبی که در هیچ شهری ثابت نماند و به سبب مأموریت‌های سعید در غرب کشور در هر چند ماه یا هر چند سال پشت یک وانت یا کامیون از شهری به شهر دیگر منتقل می‌شد.

این کتاب قصه زن و مردی را روایت می‌کند که دوش به دوش همدیگر برای کشورشان، مردم‌شان و اعتقادشان جنگیدند؛ هر کدام در عرصه‌ای که تکلیفشان بود. مرد این کتاب همه زندگی‌اش ایران و انقلاب اسلامی ایران بود و هرجا به او نیاز بود حاضر شد. زن این کتاب هم یک قدم از مردش عقب نماند و پا به پایش از سنقر و جوانرود و پاوه و مریوان و سنندج تا کرمانشاه و همدان یزد و ارومیه آمد و زندگی کرد تا قوت قلب و مایه آرامش مردش باشد. به مناسبت رونمایی از تقریظ رهبر معظم انقلاب بر کتاب «همسفر آتش و برف» پای صحبت‌های راوی کتاب و همسر شهید قهاری‌سعید نشستیم که در ادامه می‌آید.

تاکنون چندین کتاب از خاطرات شهید قهاری‌سعید منتشر شده است، اما کتاب «همسفر آتش و برف»، مورد توجه و تحسین مقام معظم رهبری قرار گرفت. ممکن است درباره این احساس برای ما بگویید؟

فرحناز رسولی: چندین کتاب از شهید قهاری منتشر شده، اما اولین کتابی که من راوی آن هستم و در سال ۹۴ به چاپ رسید، همین کتاب «همسفر آتش و برف» است که مورد لطف حضرت آقا قرار گرفت. وقتی از طریق خانم مروی از روایت فتح به من اطلاع داده شد که ایشان کتاب را کامل مطالعه و تقریظ فرموده‌اند، باور کنید در پوست خود نمی‌گنجیدم. آنقدر شاد شدم که اشک از چشمانم جاری شد و از اشتیاق به سختی صحبت می‌کردم. این که رهبر معظم انقلاب ما را لایق دیده و مطالب‌مان را مورد توجه قرار داده‌اند، بالاترین افتخار است. این نکته را هم بگویم که محتوای کتاب، تماماً واقعیت است و من حتی کم گفته‌ام و زیاد نگفته‌ام. حجم خاطرات و مشقت‌های زندگی ما، بسیار فراتر از این صفحات است.

زندگی در کنار یک فرمانده عملیاتی، به ویژه برای یک همسر جوان، قطعاً با دشواری‌های بسیاری همراه بوده. می‌توانید کمی از این فضا برای نسل جوان امروز بگویید؟

فرحناز رسولی: حقیقتش را بخواهید، زندگی ما یک زندگی مهاجرتیِ پر از دغدغه بود. تصور کنید یک همسر جوان، با بچه‌های کوچک، در غربت و ناامنی شهر‌های مرزی در دهه ۶۰، بدون اینکه مادر یا کسی برای کمک در کنارت باشد. من این مسیر را با رغبت و به خاطر اعتقادم و کشورم و عشق به همسرم پیمودم و منت هم نمی‌گذارم، اما امروز فکر می‌کنم برای نسل جوان، کاری سخت است. اگر اعتقاد نباشد، هیچ دلیلی ندارد یک خانم جوان عمر مفیدش را در جای ناامن بگذراند؛ جایی که امکان داشت توسط ضد انقلاب اسیر شویم، زیر بمباران بمانیم، مجروح یا شهید شویم. حتی این نگرانی بود که بچه‌ام در آن شرایط سخت، دچار مشکل شود. اینها همه واقعیتی بود که با آن زندگی می‌کردیم؛ و افتخار می‌کنم این مشکلات را برای کشورم و اعتقاداتم پشت سر گذاشتم.

یکی از ملموس‌ترین این دشواری‌ها، بحث تربیت و تحصیل فرزندان در آن شرایط بود. در این باره برایمان می‌گویید؟

فرحناز رسولی: دقیقاً. امروز پدر و مادر‌ها برای ثبت‌نام بچه‌شان، ده‌ها مدرسه را ارزیابی می‌کنند. اما ما در وسط سال تحصیلی، بچه‌ها را از مدرسه جدا می‌کردیم و از شهری به شهر محروم دیگر می‌بردیم. امکانات پزشکی در دسترس نبود. در حالی که امروز برای یک تب ساده، چند دکتر می‌برند. نکته جالب بگویم که من متولد کرمانشاه هستم، همسرم متولد همدان. به خاطر مأموریت‌های متعدد در شهر‌های مختلف، سه فرزند ما هر کدامشان هم در یک شهری به دنیا آمده‌اند. الآن وقتی از فرزندانم می‌پرسند اصالتا اهل کدام شهر هستید؟ می‌مانند چه پاسخی بدهند! در واقع این سبک زندگی یک نظامی، آن هم برای یک فرمانده عملیاتی است.

داستان آشنایی و ازدواج؛ چگونه یک خانم کرمانشاهی با یک سردار همدانی آشنا شدید؟

فرحناز رسولی: من اهل سنقر از توابع کرمانشاه هستم. در سال‌های ۶۱ تا ۶۴، آن منطقه درگیر با حزب دموکرات بود. حاج سعید که اهل همدان بود، به عنوان فرمانده سپاه آنجا معرفی شده بود. یک دوست از دفتر ایشان که با پدرم آشنا بود، ما را به هم معرفی کرد. من در آن زمان از نوجوانان انقلابی بودم که در تظاهرات شرکت می‌کردم. ایشان برای خواستگاری آمدند و این آغاز ازدواج در ۲۲ سالگی من با سردار قهاری‌سعید صورت گرفت.

شهید قهاری یک فرمانده تمام‌عیار عملیاتی بودند. تا زمان شهادت چند بار هم مجروح شدند، در این باره برایمان بگویید؟

فرحناز رسولی: همسرم وقتی به شهادت رسید، جانباز ۵۰ درصد جانباز بود. در خاطرم هست آخرین جانبازی او به سال ۱۳۷۳ برمی‌گردد که برای مأموریت به اشنویه رفته بود. او در یک درگیری با حزب کومله در یک خانه، از ناحیه به به شدت مجروح شد. ضدانقلاب وقتی که فهمیده بود سردار قهاری‌سعید خودش شخصاً آمده در آن عملیات حضور دارد، به پای راستش با سلاح دو زمانه شلیک کردند تا او را اسیر کنند. وقتی نیرو‌های خودی برای کمک رسیدند، نتوانستند او را اسیر کنند، اما وضعیت به قدری بحرانی بود که تا مرز شهادت پیش رفته بود. او را از اشنویه به ارومیه بردند، اما گفتند اگر به تهران منتقل شود، در راه شهید می‌شود؛ بنابراین فوری به بیمارستان شهید محلاتی تبریز منتقل شد و تحت درمان دکتر نوری، پزشک ارتوپد قرار گرفت. دو ماه کامل در بیمارستان بستری بود و پس از آن هم، من به مدت ۲ ماه در خانه از ایشان پرستاری کردم.

با توجه به اینکه کتاب خاطرات شما مورد تمجید رهبر معظم انقلاب قرار گرفته، به نظر مخاطبان کدام بخش از کتاب جذابیت بیشتری دارد؟

رسولی: طی ارتباطی که با مخاطبان داشتم، تمام بخش‌های کتاب و خاطراتم برایشان جذاب بود. برای مخاطبان تمام خاطرات حضور من، به عنوان یک زن جوان ۲۴ ـ ۲۵ ساله در کنار یک فرمانده عملیاتی جذابیتی داشت که نمی‌شود گفت کدام بخش برایشان جذاب‌تر است.

درباره سردار شهید «سعید قهاری‌سعید»

سردار شهید «حاج سعید قهاری‌سعید» با نام اصلی هوشنگ مرادی سیف یکی از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود که زندگی خود را وقف دفاع از کشور و نظام جمهوری اسلامی ایران کرد. او در خانواده مذهبی و اصیل در اسدآباد همدان به دنیا آمده بود و از همان دوران نوجوانی روحیه مبارز و عدالتخواه داشت؛ پیش از انقلاب، سعید در فعالیت‌های ضد رژیم پهلوی شرکت داشت و حتی خودروی خود را برای تامین هزینه‌های مبارزه فروخت.

پس از پیروزی انقلاب او به سپاه پاسداران پیوست و در مناطق مختلفی از جمله پاوه، سنقر، جوانرود، مریوان، ارومیه و حتی یزد به خدمت پرداخت. سردار قهاری‌سعید فرمانده شجاع کاردان و مردمی بود. او در عملیات‌های متعددی علیه گروهک‌های ضد انقلاب مانند کومله، دموکرات و پژاک شرکت داشت و بار‌ها تا پای شهادت پیش رفت. او پنج بار در طول دوران خدمت خود مجروح شد چراکه یکی ویژگی‌های بارز او حضور مستمر در کنار نیروهایش در سخت‌ترین شرایط بود؛ همچنین ارتباط نزدیکی با مردم عادی و خانواده‌های شهدا داشت و برای حل مشکلات آنها تلاش می‌کرد. قهاری‌سعید در ۱۹ دی ۱۳۶۳ با فرحناز رسولی ازدواج کرد. از او سه فرزند به نام‌های بنت الهدی، فاطمه و محمد به یادگار مانده است. سردار قهاری‌سعید سرانجام در چهار اسفند ۱۳۸۵ در حین یک عملیات پاکسازی در منطقه «جهنم‌دره» در شمال غرب کشور نزدیک خوی و سلماس به همراه همرزمانش مورد حمله گروهک پژاک قرار گرفتند و به شهادت رسیدند. پیکر او پس از دو روز جست‌و‌جو در میان برف‌ها پیدا شد و در قطعه شهدای گمنام باغ بهشت همدان آرام گرفت.

انتهای پیام/

ارسال نظر
گوشتیران
قالیشویی ادیب
رسپینا