دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری

مجسمه سیلیکونی محمدرضا شجریان ساخته می‌شود

علیرضا خاقانی مجسمه‌ساز از ساخت مجسمه سیلیکونی محمدرضا شجریان خبر داد.
کد خبر : 97340

به گزارش گروه فرهنگی آنا و به نقل از موسیقی ایرانیان، اواخر خرداد ماه بود که خانه هنرمندان ایران میزبان بزرگان تارنوازی ایران شد، بزرگانی که دیگر در قید حیات نیستند و سبک تارنوازی‌شان توسط شاگردانشان در حال اشاعه است.


طی روزهای برگزاری این نمایشگاه غلامحسین بیگجه خانی، جلیل شهناز و محمدرضا لطفی در اتاق یکی از گالری‌های خانه نشسته بودند و برای خود خلوتی گزیده بودند، خلوتی از نوع موسیقایی که در آن نور و صدای تارنوازی‌شان نیز گوش بازدیدکنندگان را نوازش می‌کرد.


این مجسمه‌ها که توسط علیرضا خاقانی مجسمه ساز برجسته کشورمان و از جنس سیلیکون ساخته شده‌ اند، به خاطر مواد به کار رفته درونشان به قدری به واقعیت نزدیک هستند که کمتر ببیننده‌ای در وهله اول متوجه غیرزنده بودن آنها می شود.


خاقانی که ایده خلق چنین مجسمه هایی را از موزه مادام توسو لندن گرفته تا کنون مجسمه‌های سعدی، جلال آل‌احمد، پروین اعتصامی، صادق هدایت و ملک‌الشعرای بهار، احمد شاملو، شهریار، چمران، مصدق و … را ساخته است و مجسمه های استادان تارنوازی جزو آخرین آثار این هنرمند محسوب می شود.


به همین بهانه «موسیقی ایرانیان» گفت‌وگویی با علیرضا خاقانی داشته که در ادامه می توانید دنبال کنید.


چه شد که بعد از ساخت مجسمه های مشاهیر و بزرگان ایران به هنرمندان موسیقی روی آوردید و مجسمه های سه استاد تارنوازی ایران را ساختید؟ و چرا استادان بیگجه خانی، لطفی و شهناز را انتخاب کردید؟


مجموعه اول کارهایم شامل مشاهیر، ادیبان، نویسندگان و شعرای معاصر بود اما در میان آنها جای موزیسین ها بسیار خالی بود؛ بر این اساس تصمیم گرفتم به هنرمندان این عرصه نیز روی بیاورم.


هدف اولیه من برای این نمایشگاه این بود که در زمینه سازهای مختلف بزرگترین فردی که صاحب نام در عرصه نوازندگی در آن رشته است را انتخاب و مجسمه اش را بسازم؛ بر این اساس از ساز تار شروع کردم چرا که تار ساز اصیل ایرانی است و سعی کردم افرادی که در حس این ساز و انتشار آن، تربیت شاگردان، صاحب سبک بودن و دیگر خصیصه های اینچنینی پیشرو هستند را مد نظر بگیرم. به همین دلیل استاد بیگجه خانی، استاد شهناز و استاد لطفی را در ساز تار انتخاب کردم. در واقع یک دینی بود که باید انجام می شد و فکر کردم در زمان ارائه آنها به مخاطب با موسیقی و نور خاص آنها را به نمایش بگذارم. تلاش من بر این بود که در این نمایشگاه تعداد بیشتری از مجسمه های موزیسین ها قرار بگیرد اما متاسفانه سفارش های متفرقه اجازه نداد. بر این اساس به همین سه مجسمه اکتفا و نمایشگاه را برگزار کردم.


شما این سه مجسمه را سفارش گرفتید؟


خیر. من هدفم این بود که از دیگر اساتید موسیقی ایران نیز مجسمه بسازم اما حین کار دائم سفارش‌های مختلف از باغ موزه دفاع مقدس، نمایشگاه مشاهیر برج میلاد و … داشتم و به‌واسطه شلوغی کارم نتوانستم مجسمه های بیشتری از دیگر هنرمندان موسیقی بسازم بنابراین با همین سه مجسمه نمایشگاه را دایر کردم.


شما در شروع کار برای ساخت مجسمه هایی از موزیسین ها به سراغ تارنوازان بزرگ ایران رفتید؛ آیا نحوه زندگی و فعالیت هنری این اساتید در روند ساخت مجسمه هایشان تاثیرگذار بوده ؟


شرح حال زندگی استاد بیگجه خانی یک مقدار غم انگیز است، چرا که او قبل از انقلاب سرپرستی بخش موسیقی رادیو را در تبریز بر عهده داشت اما متاسفانه بعد از انقلاب کنار گذاشته شد تا اینکه در سن پیری استاد شجریان او را پیدا می کند و آلبوم «بیداد» را با این نوازنده برجسته تار اجرا می‌کند و درواقع دوباره به خاطرصاحب نام بودن استاد شجریان، استاد بیگجه خانی مطرح می‌شود که البته بعد از گذشت چند سال از آن اجرا او فوت می کند. این نوازنده زندگی غم انگیزی داشته چرا که در اوج کار هنری کنار گذاشته شده و خانه نشین می شود.


استاد بیگجه خانی و استاد شهناز هر کدام سبک تار نوازیشان بسیار متفاوت و خاص است به طوری که بیگجه خانی مکتب تار تبریز را گسترش و اشاعه داده و به نوعی آن را زنده کرده و استاد شهناز نیز سبک خاص تارنوازی خودش را.


من در این نمایشگاه سعی کردم پیشکسوت بودن بیگجه خانی را نسبت به شهناز و لطفی نشان دهم به طوری که در گالری که این سه مجسمه به نمایش درآمد بیگجه خانی روی صندلی و بدون ساز در مقابل استاد شهناز و لطفی نشسته بود و تماشاگر تارنوازی آنها بود؛ البته استاد شهناز با وجود اینکه تار در دست دارد ولی نمی نوازد و فقط استاد لطفی مشغول نواختن است درواقع جلیل شهناز به تارنوازی لطفی گوش می دهد و بیگجه خانی نیز از دیدن آنها لذت می برد. چنین حسی را می خواستم منتقل کنم و هدفم هم همین بود و در تمام مدت نمایشگاه صدای ساز هر سه استاد نیز در فضای گالری پخش می شد.


دلیل این تلفیق چه بود که در کنار به نمایش گذاشتن مجسمه سه استاد موسیقی کارهایشان را هم همراه با نورپردازی خاصی پخش کردید ؟


فضای گالری مثل یک سالن کنسرت بود که بازدیدکنندگان می نشستند کنار استاد بیگجه خانی و گاه هم متوجه نمی شدند که مجسمه است؛ فوکوس نور روی صورت استاد شهناز و استاد لطفی بود و صدای موسیقی هر سه اساتید هم پخش می شد.


من می خواستم مخاطبان تنها با مجسمه خالی روبه‌رو نشود بنابراین فضاسازی، چیدمان، نور و صدا همه دست به دست هم دادند که حس خاصی به ببیننده القا شود. به طوری که بسیاری از شاگردان استاد لطفی زمان حضورشان در نمایشگاه با دیدن استادشان و نیز صدای تارنوازی اش گریه کردند.


من با دیدن این صحنه ها و نیز واکنش‌های خوبی که در فضاهای مجازی دیدم متوجه شدم که به هدفی که داشتم نزدیک شده‌ام.


در زندگی استاد بیگجه خانی کنکاش کردید و از اجحاف هایی که به زندگی هنری ایشان شده بود در ساخت مجسمه تان بهره بردید؛ در مورد زندگی استاد شهناز و استاد لطفی هم همین اتفاق افتاد؟ یعنی با توجه به روند فعالیت هنری و زندگی این دو استاد این کارها را خلق کردید؟


نه به آن شکل؛ این دو بزرگوار در تمام طول زندگیشان در اوج بودند و تا آنجایی که فضا اجازه می داد همیشه خوب کار کردند و خانه نشین نبوده اند و سهم بزرگی در موسیقی ایران به خصوص تار دارند.


انتخاب اساتید تارنوازی به این برنمی گردد که شما هم خودتان نوازنده تار هستید و روی این ساز کار کردید؟


واقعیت این است که نمی توانم بگویم کار کردم چون ۶ ماه بیشتر نتوانستم فعالیت کنم ولی دوست داشتم و حس خاصی نسبت به ساز تار دارم و یک مقدار هم آشنا هستم. درست می فرمایید به خاطر همین مسئله هم بوده که اول به سراغ این ساز و بزرگانش رفتم.


ورود شما به عرصه ساخت مجسمه های موسیقیدان ها از تارنوازان شروع شد آیا تمرکزتان بر روی درگذشتگان تارنوازی بوده یا اینکه در آینده قصد دارید به مابقی تارنوازان هم بپردازید؟


ما خیلی اساتید بزرگی داریم که مستحق بزرگداشت و تجلیل هستند مثل استاد طلوعی، استاد کلهر و بسیاری دیگر. این روزها هم دیدم که کنسرت های آقای کلهر لغو شد و مورد بی مهری قرار گرفت. در واقع این افراد باید با ساخت مجسمه هایشان تجلیل شوند. در این نمایشگاه اگر فرصت بود حتما چنین کاری انجام می دادم.


در مدت زمان فعالیت هنری ام از میان بزرگانی که در قید حیات هستند مجسمه پروفسور سمیعی را ساخته ام و هم اکنون هم مشغول ساخت مجسمه استاد دولت آبادی هستم.


بقیه اساتید هم اگر امکان ارتباط وجود داشته باشد خوشحال می شوم مجسمه هایشان را بسازم .البته این مسئله را هم باید در نظر گرفت که وقتی فرد زنده است باید مجوزش برای انجام کار باشد و از آنجایی که اغلب موزیسین ها شکسته نفس هستند و دوست ندارند تا وقتی زنده هستند به این شکل از آنها تجلیل شود؛ البته این تصور من است.


شما گفتید که با توجه به اینکه کنسرت‌های آقای کلهر لغو شده بایستی بزرگداشت‌های اینچنینی برای هنرمندان تا زمانی که در قید حیات هستند گرفته شود. در واقع شما در حرفه خودتان می خواهید کم و کاستی‌هایی را که شاید دولت در عرصه موسیقی برای هنرمندان ایجاد می کند با ساخت آثارشان جبران کنید!


دقیقا همینطور است. دولت که نه اما متاسفانه سیستمی وجود دارد که با موسیقی سلیقه ای برخورد می کند. شاید هدف وزارت ارشاد و دولت هم این نباشد و مد نظرشان ترویج موسیقی و تجلیل از بزرگان موسیقی باشد ولی این برخوردهای سلیقه ای و بی قانونی به چشم می خورد و هر استانی برای خودش در زمینه موسیقی رفتار خاصی می کند. در واقع هر کسی که قدرتی دارد می خواهد آن را به نمایش بگذارد و این می شود که هنرمندان مورد بی مهری قرار می گیرند.


من خیلی از هنرمندان را دیده ام که با این بی مهری‌هایی که به آنها شده قید برگزاری کنسرت و انتشار آلبوم را زده اند و فقط و فقط به تربیت شاگرد می پردازند. این اتفاق خوبی نیست اما تربیت شاگردان هم در نوع خودش مهم است چرا که این خود ریشه ساختن موسیقی است.


به طور کلی هر هنرمندی می خواهد در عرصه موسیقی دینش را ادا کند، من به این شیوه و مابقی به شیوه های دیگر. مثلا آقای اصغر فرهادی با قرار دادن آوازی از قمر الملوک وزیری در فیلم فروشنده و نامگذاری نقش اول زن فیلمش با عنوان رعنا سعی در تجلیل و زنده کردن نام این خواننده داشته است.


آیا مسئولین موسیقی کشور در مدت زمان برگزاری نمایشگاه استادان تارنواز ایران بازدیدی داشتند؟


من به شخصه و با ارسال کارت دعوت از تک تک بزرگان خانه موسیقی دعوت کردم، ولی نیامدند. از میان هنرمندان فقط آقای مجید درخشانی به من لطف داشتند و آمدند و استاد محمود دولت آبادی. از مسئولین موسیقی هیچ کس نیامد.


شما مجسمه های قبلی تان را به شهرداری و برج میلاد فروختید؛ آیا پیشنهادی برای فروش مجسمه اساتید تارنوازی از سوی وزارت ارشاد، دفتر موسیقی، خانه موسیقی یا موزه موسیقی داشتید؟


خیر ولی این آثار نیز همانند بقیه کارهایم به شهرداری تعلق می‌یابد چرا که فقط آنها پیشنهاد خرید داده اند.


یعنی از این پس می توانیم این سه اثر را هم در کنار دیگر آثارتان در برج میلاد ببینیم؟


خیر . مکان دیگری برای جانمایی آنها در نظر گرفته شده که در آینده اعلام می شود.


در همه جای دنیا سردیس ها و مجسمه هایی از هنرمندان، نمادهای شهری را شامل می شود در صورتی که در ایران چنین چیزی با وجود هنرپرور بودن کشورمان دیده نمی شود.


سیاستگذاری انتخاب آثار اینگونه است. در واقع این سیاستگذاری بر عهده سازمان زیباسازی و زیر مجموعه اش اداره حجم است. مرکز فعالیت های مجسمه سازی تهران است که تصمیم می گیرد مجسمه چه سازنده ای کجا قرار گیرد و مجسمه ساز هم خیلی در این سیاست دخیل نیست بلکه او فقط سفارش گیرنده و انجام دهنده کار است.


متاسفانه ما در ایران در این زمینه مجسمه های شهری، سردیس و تندیس بزرگان خیلی کار نکرده ایم و بسیار مجسمه های کمی داریم من رشته تخصصی ام نیست و ترجیح می دهم همین کار خودم را ادامه بدهم اما مجسمه سازان دیگر باید سیاست های سازمان را با مجسمه های خوبشان تحت تاثیر قرار دهند یعنی وقتی مجسمه خوب باشد و حرفی برای گفتن داشته باشد سازمان مجبور است جا نمایی کند. من اخیرا سازمان حجم بودم و احتمال می دهم تصمیم دارند که پارکی از مشاهیر بسازند و سردیس بزرگان مشاهیرمان را آنجا به نمایش بگذارند.


در عرصه موسیقی هنرمند خاصی را مدنظر دارید که در آینده بخواهید مجسمه آن را بسازید؟


من خیلی خیلی دوست دارم مجسمه استاد شجریان را بسازم البته ناگفته نماند که تقریبا کار ساخت را هم شروع کردم.


همچنین دوست دارم مجسمه استاد کلهر و علی اصغر بهاری را هم بسازم و فکر می کنم با ساخت مجسمه استاد بهاری می توانم نامش را دوباره زنده کنم. در واقع برای زنده کردن نام اساتید درگذشته موسیقی مثل استاد بنان، بهاری، تاج و … باید مجسمه هایشان را بسازیم ولی من به عنوان یک مجسمه ساز تا حدی می توانم با هزینه شخصی ام این کارها را انجام دهم و دینم را ادا کنم، اما باید حمایت هم بشوم و بدانم مثل این سه مجسمه که شهرداری گرفته اگر مجسمه افراد خاصی مثل اینها را هم بسازم مکان خاصی برایش در نظر گرفته می شود و در معرض دید مردم واقع می شود، نه اینکه مثل استاد شاملو و صادق هدایت که در دفتر خودم هستند و کسی آنها را نمی بیند و توجهی هم به آنها ندارد.


چرا کسی آنها را نگرفت؟ به خاطر نوع زندگی هنریشان که خیلی همسو با دولت نبوده اند؟


بله متاسفانه. این دو اثر جزء ۱۵ کار اول من بود که همگی به برج میلاد رفتند ولی صادق هدایت و احمد شاملو ماندند پیش خودم البته 4 ماه در خانه هنرمندان اقامت داشتند و هیچ اتفاقی نیفتاد، ولی مثل اینکه در برج میلاد و در موزه دائمی بودنشان مشکل ایجاد می کرد.


انتهای پیام/

ارسال نظر
گوشتیران
قالیشویی ادیب