رویای دور محقق میشود/ محمد مقدم و ساخت مستند پرتره «عباس نعلبندیان»
به گزارش خبرنگار خبرگزاری آنا، محمد مقدم متولد ۱۳۴۴ دانشآموخته گرافیک و سینما است که از سال ۱۳۵۹ فیلمسازی تجربی را آغاز کرده و در این چهار دهه فعالیتهای متنوعی را در عرصه تولید فیلمهای داستانی، انیمیشن و مستند داشته است. مشارکت به عنوان مشاور، نویسنده و تدوینگر در بیش از چهل فیلم مستند، انیمیشن و داستانی و نویسندگی و کارگردانی بیش از ۷۰ انیمیشن و مستند کوتاه و بلند و تجربی از او چهرهای شناخته شده در عرصه فیلمسازی ساخته است.
با این حال مقدم بیشتر به عنوان یک مستندساز مولف شناخته میشود که آثاری همچون «وقتیکه شما خواب هستید»، «ور جم»، «کال جنی»، «تا انتهای تیره بهار»، «بنرود»، «هم، چون کوچهای بیانتها (۱۰ فیلم کوتاه براساس اشعار احمد شاملو)»، «گاوخونی» و «مهر و مسیح» و... در کارنامه او دیده میشود.
وی در سال ۱۳۸۳، مستند «مکانیابی اسکندر در خاورمیانه» را به سفارش «اولیور استون» ساخته و دو مجموعه کار تحقیقاتی نیز راجع به دوران ساسانی و هنر اسلامی در قرون اولیه اسلام انجام دادهاست.
مقدم علاوه بر تدریس فیلمسازی، در بیش از پنجاه جشنواره بینالمللی سینمایی شرکت کرده و برنده بیست جایزه ملی و بینالمللی سینمایی شده است او همچنین در مقام داور در چند جشنواره داخلی و خارجی حضور داشته است.

این مستند سازدر یادداشتی اختصاصی برای خبرگزاری آنا با عنوان «رویای دور محقق میشود» از آغاز پژوهشهای خود برای ساخت مستند پرتره عباس نعلبندیان» نمایشنامهنویس و کارگردان فقید تئاتر گفته است که در ادامه از نظر میگذارنید:
دانش آموز بودم، دقیق یادم نیست سال ۱۳۶۳ بود یا ۶۴ که در پرسههای روزانهام در مسیر مدرسه به خانه در یکی از کتابفروشیهای روبروی دانشگاه تهران میان قفسههای پرت افتادهای که میدانستم کتابهای چا پ قدیمی را میشود هنوز به قیمت پشت جلد ارزان شان پیدا کرد به مجموعهای از نمایشنامههای عباس نعلبندیان برخوردم. سه نمایشنامه نوشته خودش و یک ترجمه به قیمتی شگفت ارزان.
طی دو روز متوالی با اندک پول تو جیبیام هر چهار نسخه را که در قطعی نامتعارف و با اسامی نامتعارفتر بود خریدم.
راجع به کارگاه نمایش، کارهای آنجا و تاثیرات آن بر تاتر مدرن ایران چیزهایی خوانده شنیده بو دم که اغلب از ناقدان انقلابی چپ و راست بود درباره گمراهی جریان تاتری که در کار گاه نمایش راه افتاده بود. من هم به تاسی از جریان فکری آن سالها با تصور دستکاری شده و یکسویه همراهی سمپاتیکی داشتم. در راس متهمین ردیف اول کارگاه نمایش دو نام بیشتر تکرار میشد: آربی آوانسیان وعباس نعلبندیان.
بدیهی بود خواند ن نمایش نامههای نعلبندیان با آن پس زمینه تیره که برایم ترسیم شده بود پیش داوری فهم نشدهای را سبب شود، اما آنچنان که بایست نشد. با همه آن بد گوییها به احساس تجربه گرای آن متنها دل داده بودم.
همه اینها گذشت و سال ۱۳۶۸ چند ماه قبل از اینکه نعلبندیان به رنج زندگی پایان دهد او را به شکلی کاملا تصادفی در خانه دوستی مشترک دیدم. حالا بیست دو سال داشتم و وقتیکه به او گفتم فقط یک نعلبندیان میشناسم که نمایش نامه نویس است تصدیق کرد خودش است. مردی موقر و بلند بالا. لاغر و آشکارا رنجور و کم حرف.
با این حال وقتی شنید تمام کارهایش راخواندهام برق چشمانش را از پشت آن عینکی که انگار دو خته بودند بر صورتش دیدم. مجال اندک بود و دیدار به آخرت. چند ماه بعد سر صحنه فیلمی که در شهرستان میساختیم
خبر مرگش را یکی آورد.
از آن جماعت تاتری سینمایی حاضر در صحنه بیاد نمیآورم کسی ابراز تاسف یا خوشحالی کند. انگار خبر بود که در میانه روز بایست از یادها میرفت. سال ۱۳۶۸ بود.
زمانه چه قدرت شگفتی دارد. تمام این سالها دغدغه فهم آنچه در کارگاه نمایش بر بخشی از تاتر معاصر ما گذشته با من بود؛ و حسرت فقدان نعلبندیان که با شناخت و گذر زمان به جانم افتاد و خاصیت این سالهاست که انگار واکاوی آنچه بر نسلهای گذشته رفته رسالت نسلهای بعدی است.
مستند نعلبندیان را شاید برای بیشتر وبهتر فهمیدن آن سالهای نه چندان دور و آن ده سال آخر بی صدا وبی خبری از او که در انزوایی خو استه یا نا خواسته نز یست، خواستم بسازم.
کار تحقیق مستند نعلبندیان چند سال پیش با وقفههایی شروع شد. جمع آوری اسناد و خاطرات و هم چنان ادامه دارد و به احتمالی فراوان تا پایان سال جاری کار به اتمام برسد.
انتهای پیام/


