
سردار سپاه اشک و فریاد

به گزارش خبرنگار آنا، ابوالفضل فیروزی شاعر، دکتری عرفان و تصوف و عضو هیئت علمی گروه اخلاق و معارف اسلامی دانشگاه آزاد اسلامی واحد یادگار امام خمینی (ره) شهرری به مناسبت پنجم شعبان خجستهٔ میلاد سردار سپاه اشکریزان حضرت علیبنالحسین سیدالساجدین امام زینالعابدین علیه السلام قطعه اشعاری در قالب مثنوی و رباعی سروده است که از نظر مخاطبان میگذرد؛
سردار اشک و فریاد
سردار سپاه اشک و فریاد
ای قبلهٔ کائنات، سجّاد!
ای وارث درد و رنج آدم!
پائیزتر از خزان عالم!
ای لالهٔ داغ باغ زهرا (س)
وی بلبل سوگوار گلها!
ای روی گلت بهار لاله
چشمان تو، آبشار ژاله
ای گوهر شب چراغ عالم
دُردانهٔ پاک تاج خاتم!
ای آینهٔ خدای سرمد
مجرای زبور آلاحمد (ص)
ای سُبحَه و مُهر وعطر وقرآن
آئینه وآب و نور وباران
باران محبّت وکرامت
خورشید فضیلت وامامت
دریای عمیق علم و ایمان
صحرای غریب عشق و عرفان
سیمرغ ازل به «قاف کَوْنین»
عَنقای اَبد به «قاب قوسین»
سجّاده نشین عرصه جنگ
از سوز تو آب شد دل سنگ
صحرا شده ز آه گرمتان هور
دریا شد، از سِرشکتان شور
کوه از تو گرفته پایداری
ای اسوهٔ صبر و بردباری!
ای سیّد ساجدین آدم
وی زینت عابدین عالم!
مبهوت تو گشته هفت اورنگ
ای باغ گل هزار و یکرنگ!
وقتی نفس تو سازگردد
گلهای بهشت بازگردد
خورشید دمی کشیده زان آه
یک قطره اشک توست این ماه
از آه تو گشته آسمان خم
دارد ز غم تو «نینوا» دم
آهوی دل رمیدهاش را آ
رام کنی به یاد مولا
تاریک کتیبهٔ دل من
گردد به صحیفهٔ تو روشن
ای چشمهٔ روشنم، مرا زار
لب تشنه در این سراب مگذار
ای مهربلند عالم افروز
بیمهر تو کی شود شبم روز؟!
ای عشق مرا مبر تو از یاد
هرروز کشم به عشق فریاد
خروشعشق
سلام ما بر آن پیغمبرعشق
صلای عزّت و افشاگر عشق
امام العارفین و قطب اوتاد
صفیر عشق در صحرای بیداد
اسیر غربت و اندوه بسیار
که با داغ شهادت بود بیمار
همانکه اهل ایمان را نمادست
عباداللّه را زینالعبادست
سفیر کربلا، سردار ساجد
پدید آرندهٔ قرآن صاعد
زبور و مصحف آلمحمّد (ص)
بود یک پرتو آن مهر سرمد
سلام حق بر آن سجّاد تبدار
همان اوّل اسیر آل اطهار
امیر رنج و زنجیر و مرارت
خروش داد در اوج اسارت
همانکه خطبههای آتشینش
شراری بود از قلب حزینش
چنان زد آتش اندر کاخ بیداد
که دشمن پیش او بر خاک افتاد
به ذکرش با دعا و خطبههایش
شده هر دشمنی مغلوب رایش
امیر روضه و محراب و فریاد
امام عارفان، عُبّاد سجّاد
هَزار گلشن راز الهی
کلامش نور در شام سیاهی
خطیب نکته پرداز خدایی
که یادش عطر سرخ کربلایی
فروغ چهره شب زندهداران
همان سردار خیل اشکریزان
همانکه با محبّت خانه زادست
عبادالله را بابالمرادست
همانکه در تمام عمر یک آن
نیاسود از غم داغ عزیزان
ز داغ تشنگان و یاد آنها
نخوردی جرعهای آبی گوارا
سلام حق بر آن صبر جملیش
بهشرح سینه و قدر جلیلش
به سوز سینه و قلب حزینش
به داغ مُهر، بر مِهرجبینش
سلام ماَ بر آن عزّ و مناعت
برآن حلم و بر آن شور و شجاعت
سلام حق بر آن گلهای پرپر
ازآن صبح ازل تا روز محشر
خداوندا بهحق سوز آهش
مراکن رهرو آیین و راهش
بهحق زینت عبّاد سجّاد
جهان آزاد ساز از جور و بیداد
به سوز آه و اشک اهل محراب
مرا محشور کن با آل اطیاب
بندهٔ عشق
ای سیّدِ ساجدینِ عالم! سَجّاد!
وی زیور دین و زینت وزیب عِباد!
ما را به دعایی بِنَوازان! مولا!
کن بندهٔ عشق و از دو عالم آزاد!
انتهای پیام/