«فخر رازی» و معرفتشناسی!
خبرگزاری آنا- آزاده پورحسینی: فخر رازی عالم بزرگ و دانشمند ایرانی بود. او دربارهی موضوعات زیادی فکر و تحقیق میکرد. فخر رازی نظریات جالبی داشت. یکی از این نظریهها، معرفتشناسی یا همان علم شناخت بود. بیایید با هم درباره نظریات او در این زمینه صحبت کنیم.
اول از هر چیز ببینیم معرفت شناسی به چه معناست. معرفتشناسی یعنی یادگیری و شناخت دربارهی چیزهایی که در دنیا وجود دارند. مثل وقتی که میخواهیم بفهمیم چرا آسمان آبی است یا چرا درختان سبز هستند. این علم به ما کمک میکند تا بفهمیم طبیعت چطور کار میکند.
مثلاً وقتی یک گل را میبینیم، معرفتشناسی به ما میگوید که گلها چگونه رشد میکنند و چه چیزهایی نیاز دارند. معرفت شناسی به ما میآموزد که هر موجودی در طبیعت چه نقشی دارد و موجودات چطور با هم زندگی میکنند.
یادگیری معرفتشناسی باعث میشود کنجکاو باشیم و سوالات بیشتری بپرسیم. این علم به ما کمک میکند تا از دنیای اطرافمان بیشتر لذت ببریم و از آن محافظت کنیم. پس هر بار که چیزی جدید یاد میگیریم، در واقع داریم معرفتشناسی میکنیم.
او میگفت که ما میتوانیم از جاهای مختلف اطلاعات به دست بیاوریم. مثل کتابها، تجربهها و حتی گفتوگو با دیگران.
فخر رازی به حسهای ما مثل بینایی، شنوایی و بویایی اهمیت میداد. او میگفت که ما از طریق حسهایمان دنیا را میشناسیم. او همچنین بر عقل و تفکر تأکید میکرد. یعنی ما باید فکر کنیم و با فکر کردن مسائل را حل کنیم به این ترتیب ما مسائل را بهتر میفهمیم. مسئلهی مهم بعدی سوال پرسیدن است.
فخر رازی معتقد بود که سوال پرسیدن مهم است. چون با سوال پرسیدن، میتوانیم بیشتر یاد بگیریم. جالب است که بدانید فخر رازی میگفت: گاهی شک کردن بسیار مهم است. او میگفت که گاهی اوقات باید شک کنیم. یعنی اگر چیزی را نمیدانیم، نباید سریعاً قبول کنیم. باید اول به خوبی آن را بررسی کنیم.
فخر رازی به علم اهمیت زیادی میداد. او میگفت که باید همیشه در حال یادگیری باشیم. او معتقد بود که تجربههای شخصی هم خیلی مهم هستند. یعنی هر کسی با تجربیات خودش چیزهای جدیدی یاد میگیرد. (در قسمتهای قبل در این باره صحبت کردهایم). فخر رازی به خدا اعتقاد راسخ داشت و میگفت که خداوند منبع اصلی دانش است. یعنی همه چیز از خدا شروع میشود. او به استدلال منطقی اهمیت میداد. یعنی باید با دلایل قوی و منطقی به نتیجه برسیم. فخر رازی به آزمایش و مشاهده تأکید میکرد. یعنی باید چیزها را ببینیم و امتحان کنیم تا بفهمیم. او به ما یادآوری میکرد که ما انسانها محدودیتهایی داریم و نمیتوانیم همه چیز را بدانیم.
فخر رازی میگفت که باید بین حقیقت و نظر شخصی تفاوت بگذاریم. منظور او این است که بعضی چیزها حقیقت دارند ولی بعضی از آنها فقط نظرشخصی ما هستند و ممکن است درست نباشند. او دربارهی انواع معرفت سخنان جالب داشت.
او به معرفت تجربی یعنی دانشی که از تجربه به دست میآید. بسیاراهمیت میداد. بچهها میدانید کتاب علوم تجربی را به همین دلیل اینگونه نام گذاری کردهاند. علوم تجربی یعنی علمی که با انجام آزمایش و تجربه کردن به دست میآید. فخر رازی همچنین درباره معرفت حسی صحبت میکرد که از حسهای ما ناشی میشود. یعنی گاهی باید به احساس و حسی که داریم اعتماد کنیم. او به معرفت عقلی هم اشاره داشت، یعنی دانشی که از تفکر و استدلال به دست میآید.
فخر رازی میگفت که هر کسی ممکن است چیزهای متفاوتی بفهمد، چون انسانها تجربههای متفاوتی دارند. یکی از موارد مهم دیگری که فخر رازی به آن اشاره کرد. سازگاری با تغییرات بود. او تأکید میکرد که ما باید با تغییرات سازگار شویم و همیشه آماده یادگیری باشیم. در نهایت، هدف فخر رازی از همهی مطالبی که گفته شد این بود که ما بهتر بفهمیم و رشد کنیم. تا بتوانیم دنیای بهتری بسازیم.
ایستگاه فکر
۱-چطور بفهمیم که چیزی درست است یا غلط؟
۲-آیا همهی چیزهایی که میبینیم واقعی هستند؟
داستان کوتاه
روزی روزگاری، در یک دهکده کوچک، پسری به نام امیر زندگی میکرد. امیر همیشه کنجکاو بود و سوالات زیادی دربارهی دنیا داشت. او میخواست بداند که چگونه میتواند بهتر بفهمد و چیزهای جدید یاد بگیرد.
یک روز امیر با شوق از مادرش پرسید: من میخواهم بدانم چطور میتوانم چیزها را بهتر بشناسم و بیشتر یاد بگیرم؟
مادرش گفت: «برای شناختن دنیا، چهار راه وجود دارد. اول از حواس پنج گانه ات خوب استفاده کن و برای بیشتر دانستن از آنها کمک بگیر. ببین، بشنو، مزه کن، بو کن و لمس کن. اینها به تو کمک میکنند تا واقعیتها را بهتردرک کنی.»
امیر با دقت به حرفهای مادرش گوش داد و پرسید: "چطور میتوانم از حسهایم بهتر استفاده کنم؟
مادرش پاسخ داد: «هر بار که چیزی جدید میبینی یا تجربه میکنی، توجه کن و سعی کن احساساتت را بشناسی. این به تو کمک میکند تا یاد بگیری.»
امیر با خوشحالی گفت: آهان! متوجه شدم! سپس مادرش ادامه داد: دومین راه، فکر کردن است. وقتی چیزی را میبینی یا میشنوی، از خودت سوال کن و سعی کن دلیلش را بفهمی.
امیر پرسید: چطور میتوانم سوالات خوبی بپرسم؟
مادرش گفت: سوالات خوب آنهایی هستند که تو را به تفکر عمیقتر برسانند. مثلاً از خودت بپرس: چرا این اتفاق افتاده؟ چه چیزی باعث این تغییر شده است؟
امیر سرش را تکان داد و گفت: این خیلی جالب است.
مادرش ادامه داد: سومین راه، گفتوگو با دیگران است. وقتی با دیگران صحبت میکنی، میتوانی از تجربیات و نظرات آنها بهرهمند شوی.
امیر گفت: پس باید بیشتر با دوستانم صحبت کنم. مادرش لبخند زد و گفت: دقیقاً!
و آخرین راه، تجربه کردن است. باید چیزها را امتحان کنی تا خودت بفهمی.
امیر با اشتیاق گفت: مثل وقتی که دوچرخه سواری یاد گرفتم؟ مادرش به او گفت: بله! تو باید بیفتی، بلند شوی و دوباره امتحان کنی تا یاد بگیری.
امیر مادرش را در آغوش گرفت و از او تشکر کرد. او تصمیم گرفت که از آن روز به بعد، با حسهایش بیشتر آشنا شود، سوالات خوبی بپرسد و تجربیات جدیدی کسب کند.
از آن روز به بعد، امیر هر روز چیزهای جدید یاد میگرفت و دنیای اطرافش را بهتر میشناخت. او فهمید که شناختن دنیا یک سفر هیجانانگیز است و هر روز فرصت جدیدی برای یادگیری دارد؛ و اینگونه بود که امیر به یک کاوشگر بزرگ تبدیل شد و در دلش عشق به دانستن و شناختن همیشه زنده ماند.
انتهای پیام/