فارابی و منطق
خبرگزاری علم و فناوری آنا، آزاده پورحسینی؛ ابونصر محمد بن محمد فارابی ، معروف به فارابی درحدود سال 257 هجری قمری در دهکدهای نزدیک فاریاب خراسان ( واقع در افغانستان امروزی) متولد شد. او در جوانی برای تحصیل به بغداد رفت.
فارابی از دیرباز مردی خردمند بود. او عاشق یادگیری و تدریس بود.
بیایید در مورد فارابی و ایدههای او در مورد منطق صحبت کنیم.
اول بیایید با هم ببینیم منطق به چه معنا است؟
منطق مانند ابزاری برای تفکر است. به ما کمک میکند بفهمیم آیا چیزی با عقل جور در میآید یا نه. منطق به قرار دادن قطعات صحیح درون یک پازل شبیه است.
منطق به ما کمک میکند تا انتخابهای خوبی داشته باشیم و به ما امکان میدهد تفاوت بین درست و نادرست را تشخیص دهیم. این موضوع برای همه مهم است، حتی بچهها!
حالا ببینیم
دیدگاه فارابی درباره منطق چیست؟
فارابی فکر میکرد که منطق بسیار مهم است. او گفت : «منطق به ما کمک میکند تا بهتر فکر کنیم. وقتی از منطق استفاده کنیم، میتوانیم دنیا را بهتر درک کنیم.»
او منطق را راهی برای پیوند ایدهها توصیف میکرد. به عنوان مثال، اگر بگویم "همه پرندگان حیوان هستند" و "طوطی" یک پرنده است. آنگاه میتوانیم بگوییم "طوطی" یک حیوان است.
فارابی در مورد انواع منطق صحبت میکرد.
قوانینی وجود دارد که میتوانیم از آنها پیروی کنیم تا مطمئن شویم افکارمان درست هستند. این قوانین مانند یک نقشه راه برای مغز ما محسوب میشوند.
فارابی معتقد بود که یادگیری مانند ساختن خانه است. اول ما به یک پایه قوی نیاز داریم. منطق آن پایه قوی را به ما میدهد تا دانش خود را بر آن بنا کنیم.
ما هر روز از منطق استفاده میکنیم! وقتی تصمیم میگیریم چه بازیای انجام دهیم یا چگونه یک مشکل را حل کنیم، به مراحلی که باید انجام دهیم فکر میکنیم.
فارابی دوست داشت دانش خود را به اشتراک بگذارد. او میخواست همه درباره منطق بیاموزند. او فکر میکرد که همه میتوانند متفکر خوبی شوند.
امروزه ، عقاید فارابی هنوز اهمیت دارد. مردم منطق را به شیوههای مختلف در مدارس مطالعه میکنند و آموزشهای او به ما کمک میکند هوشمندانهتر فکر کنیم. ما به لطف او میتوانیم دنیای خود را بهتر درک کنیم.
ایستگاه فکر
1-آیا فکر میکنید انسانی منطقی هستید؟
2-درست بودن و منطقی بودن یک تصمیم را چه چیزی مشخص میکند؟
داستان کوتاه
روزی روزگاری در یک شهر کوچک آفتابی، یک کودک 7 ساله کنجکاو به نام سام زندگی میکرد.
سام دوست داشت همیشه سوال بپرسد .دوست داشت بداند علت هر اتفاق چیست؟
مثلا : چرا آسمان آبی است؟
یک روز سام در پارک با جغدی خردمند آشنا شد که اولین قانون را به او آموخت: «همیشه سؤال بپرس.»
بعد جغد گفت: «قبل از اینکه چیزی را باور کنی، خوب فکر کن.»
سام با بررسی حقایق در مورد موجودات فرازمینی از طریق کتابها و فیلمها این آموخته را تمرین کرد.
سپس، جغد خردمند اهمیت گوش دادن را به او یاد داد.
جغد گفت: «به آنچه دیگران میگویند گوش بده و احساسات آنها را در نظر بگیر.»
سام این مسئله را با گوش دادن به صحبتهای دوستانش امتحان کرد، حتی زمانی که آنها در مورد بازیها و تنقلات با هم اختلاف نظر داشتند.
جغد به او یادآوری کرد: «آدمهای منطقی از دیگران یاد میگیرند.»
سام یاد گرفت که در همه حال آرامش خود را حفظ کند، نفس عمیق بکشد و وقتی احساس ناراحتی میکند خوب فکر کند.
همین خصوصیات باعث شد از نظر همه سام یک پسر کوچک عاقل باشد که انتخابهای درستی انجام میدهد و با همه مهربان است.
سام با منطقی رفتار کردن، زندگیاش را به خوبی و خوشی میگذراند.
انتهای پیام/