قصه بازیگری که بدون اینکه ازدواج کند، مادر شد!
به گزارش گروه فرهنگی آنا و به نقل از روابط عمومی برنامه «ماه عسل»، آرزو افشار در ابتدای صحبت هایش درباره دلیل آمدنش به برنامه و طرح قصه اش برای اولین بار در این برنامه گفت: ماه عسل اولین انتخاب من برای حرف زدن بود. خیلی ها خواستند که با من در این باره حرف بزنند اما من ترجیح دادم که این قصه اولین بار در ماه عسل مطرح بشود.
او ادامه داد: بچه ای که انتخاب کردم، اول عشق من شد بعد انتخاب من. ایده آلِ من این بود که ازدواج کنم و بعد بچه دار بشوم، اما موقعیتش پیش نیامد.
علیخانی از افشار پرسید که آیا شما هم مانند برخی به ازدواج گارد داشتید یا واقعا فرصتش پیش نیامد که افشار در پاسخ گفت: نه به هیچ عنوان؛ من هیچ گاردی به ازدواج نداشتم. به نظر من خانواده بهترین و مهم ترین رکن است و باید برای تشکیل آن خیلی فکر کرد.
آرزو افشار در ادامه روایت قصه اش گفت: در وهله اول وقتی برای سرپرستی پارمیدا می رفتم مدام از من می پرسیدند که چرا ازدواج نکردی و اینقدر به این سوْال جواب داده بودم که خسته شدم. بعد از آن می پرسیدند که درباره کودک به شناخت رسیدی یا نه و تقریبا به مدت سه ماه مشاوره می شدم. خیلی بیشتر از زوجین این اتفاق برای من افتاد.
احسان علیخانی درباره سختی های اجازه سرپرستی به مراجعه کنندگان گفت: قطعا قانون گذار برای این تصمیم بزرگ سخت گیری دارد چرا که درصد خطا برای این ماجرا در نظر دارد اما باید بپذیریم که ممکن است اگر کمی سهولت در این ارتباط دز نظر گرفته شود اتفاق بهتری بیفتد.
افشار بعد از این جمله درباره پررمز و رازترین قسمت زندگی اش صحبت می کند و روبروی دوربین اعتراف می کند که خودش هم از بچه های شیرخوارگاه آمنه بوده و تحت سرپرستی قرار گرفته است.
او ادامه داد: من در بیست و چندسالگی متوجه این موضوع شدم و پنج سال از زندگی افتادم. دچارِ بحران هویت شدم. پنج سال نتوانستم خودم را پیدا کنم و هیچ کاری نمی توانستم انجام بدهم. شما گفتید بیشتر درگیر تدریس بودید تا بازیگری اما واقعیتش این است که من بیشتر درگیر بازی بودم اما فهمیدن این قصه من را از زندگی عقب انداخت.
آنطور که روایت شد آرزو افشار در 29 مرداد 57 در سبدی در حرم امام رضا سر راه گذاشته می شود و در حالی که تنها یک روز از تولدش می گذشته به شیرخوارگاه آمنه سپرده می شود و با نام گلنار به خانواده فعلی اش سپرده می شود. افشار با گفتن این جمله که پدر عزیزم با نوشتن نامهای که به جهت مالی مجبور است او را سر راه بگذارد باعث تعجب علیخانی شد تا جایی که او از میهمانش پرسید شما از پدری که شما را سر راه گذاشته با عنوان پدر عزیزم یاد میکنید؟ افشار هم در پاسخ گفت من نمیخواهم پدرم را قضاوت کنم. مادرم را هم نمیخواهم قضاوت کنم. گاهی حتی با اینکه او را ندیده ام دلم برایش تنگ میشود.
در بخش پایانی پارمیدا هم به جمع اضافه شد و کنار مادرش نشست و احسان علیخانی به شوخی به افشار گفت: به نظرم دیگه باید یه بابا هم برای پارمیدا بیارید و ازدواج کنید؟ افشار هم استقبال کرد و گفت: من هنوز این شانس را دارم و امیدوارم اتفاقات خوبی بیفتد.
انتهای پیام/