جان لاک و تجربه
خبرگزاری علم و فناوری آنا، آزاده پورحسینی؛ جان لاک مرد باهوشی بود که مدتها پیش زندگی میکرد. او میگفت که افراد با بالا رفتن سن تغییر میکنند.
لاک معتقد بود وقتی که به دنیا میآییم مانند کاغذ سفیدی هستیم که چیزی روی آن نوشته نشده است.
همانطور که بزرگتر میشویم چیزهای جدید یاد میگیریم و تجربیات مختلفی داریم که ما را شکل میدهد. لاک فکر میکرد که همه ی ما انسانیم اما تجربیاتی داریم باعث تفاوت بین ما و اطرافیانمان است. از جمله تجربیات چیزهایی است که یاد میگیریم و احساس میکنیم. همین چیزهاست که ما را منحصر به فرد میکند. او همچنین معتقد بود که محیط اطراف، نقش مهمی در تبدیل شدن ما به آنچه که هستیم دارد.
برای مثال اگر در اطرافمان مهربانی داشته باشیم. ممکن است ما هم مهربان شویم. اما اگر در میان افراد بد زندگی کنیم. احتمالاً ما هم بد رفتار خواهیم بود. وقتی کوچک هستیم، چیز زیادی نمیدانیم. اما وقتی بزرگ میشویم و چیزهای جدید یاد میگیریم، تغییر میکنیم.
با این حال مدل زندگی مان، چیزهایی که یاد میگیریم، افرادی که ملاقات میکنیم و تجربیاتی که داریم، شکل این تغییر را تعیین میکند و به رشد ما میانجامد.
بنابراین مهم است که : مهربان باشیم، چیزهای جدید یاد بگیریم، با دیگران به خوبی رفتار کنیم تا بهترین نسخه از خودمان باشیم.
بچهها! تا حالا شده که یک دوست یا آشنای دور را بعد از مدتها ببینید و او به شما بگوید: «نشناختمت.»
این اتفاق برای بیشتر ما پیش آمده است. به خصوص وقتی که کم سن و سال و در حال رشد هستیم.
خوب البته شما میدانید که همان آدم قبل هستید. اما صبر کنید. از کجا مطمئنید که خودتان هستید. در سن رشد سلولهای شما دائم از بین رفتند و رشد دوباره کردند. ذهن شما دائم اطلاعات جدید کسب میکند. اما شما هنوز خودتان هستید. چرا؟
جان لاک میگوید آگاهی ما از خودمان، مهمترین مدرکی است که نشان میدهد ما همانی هستیم که بودیم.
ایستگاه فکر
آیا شما همان آدم پنج سال پیش هستید؟
داستان کوتاه
روزی روزگاری در دهکدهای شلوغ، پسری به نام الیاس زندگی میکرد. الیاس دوست اسرار طبیعت را کشف کند. یک روز، زمانی که او زیر یک درخت بلوط بزرگ نشسته بود، از خود پرسید که چرا مردم اینطور رفتار میکنند؟ برخی با او مهربانند. برخی بی حوصله اند. برخی دیگر هم بدخلقند.
او آنچه را که معلمش در مورد جان لاک، فیلسوفی که معتقد بود مردم وقتی به دنیا میآیند مانند لوحهای خالی هستند به یاد آورد. الیاس به این موضوع فکر کرد و متوجه شد که مردم درست مانند یک بوم خالی میتوانند از تجربیات خود بیاموزند و رشد کنند. آنها چیزهایی را تجربه کردند که دیگران تجربه نکردند. بنابراین مدل رفتاری شان محصول رشد و تربیت شان بوده است.
با گذشت ایام، الیاس مشاهده کرد که چگونه اعمال و انتخابهای خودش شخصیت او را شکل داده است. میدید وقتی با دیگران مهربانی میکند، آنها هم در مقابل مهربانی میکنند. و وقتی روی درسش سخت کار میکرد، میتواند به خواسته اش برسد.
او یاد گرفت که تغییر بخشی طبیعی از زندگی است. درست مانند اینکه کرمها چگونه به پروانههای زیبا تبدیل میشوند. او فهمید که هر فردی قدرت تغییر و رشد را دارد و اگر خودش بخواهد هر روز نسخههای بهتری از خود میشود.
بنابراین او با درک تازهای از تغییرات انسانی که از آموزههای جان لاک الهام گرفته بود، به دنبال خودشناسی رفت و منتظر فرصتهای بیپایانی شد که در پیش رو داشت.
انتهای پیام/