از ۶۰ سال تدریس در دانشگاه تا کشف بیماری اسکوپریس در ایران
گروه سلامت و خبرگزاری علم و فناوری آنا؛ جواد نعمتیان متخصص پاتوبیولوژی و کاشف بیماری اسکوپریس در ایران است. نعمتیان در آستانه ۸۲ سالگی است. هنوز در دانشگاه تدریس میکند و به قول خودش قصد بازنشستگی نیز ندارد. او آرام و شمرده حرف میزند. قبل از پاسخ به هر سوالی کمی مکث میکند، گویی عادت ندارد بدون فکر حرفی بزند. هر چند به گفته بسیاری از اساتید قدیمی علوم پزشکی، او تاریخ شفاهی دانشگاه آزاد اسلامی را در سینه دارد و میتواند روزها در رابطه با این دانشگاه و آنچه از سر گذرانده است صحبت کند، اما شخصیت برجسته وی به عنوان یک پزشک و استاد دانشگاه ما را بر آن داشت تا در رابطه با خودش و روزگاری که گذرانده با او به گفتوگو بنشینیم.
میخواهیم از کودکی تا جوانی دکتر نعمتیان را بدانیم و از زمانی که تصمیم گرفت به خاطر دست یافتن به استقلال مالی به خدمت شهربانی درآید!
اهل سنندج هستم، در زندگی مقداری به بدشانسی خوردم. در سن دو سالگی پدرم در اپیدمی حصبه در کردستان فوت کرد. من با مادر و برادرم که ۲۰ سال از من بزرگتر بود زندگی میکردم. دو الی سه سال بعد مادرم فوت کرد. زمانی که خواستم دیپلم بگیرم برای اینکه فشاری به خانواده نیاید به دانشسرای مقدماتی رفتم تا سریعتر وارد بازار کار شوم و درآمد داشته باشم. برای اینکه بتوانم بورسیه شوم، داروسازی را انتخاب کردم و همانطور هم شد. بورسیه شهربانی شدم و به دانشکده افسری شهربانی رفتم. سه سال در شهربانی خدمت کردم و بعد از آن در بیمارستان شهربانی کار خودم را شروع کردم. در بیمارستان کار آزمایشگاهی میکردم. در ازای بورسیهای که گرفتم باید دو سال خدمت میکردم. دو سال به آبادان رفتم. در دو سال که معلمی میکردم، هر سال یک دیپلم گرفتم. دیپلم طبیعی و دیپلم ریاضی؛ بعد از تعهد به فرهنگ در تابستان در کنکور شرکت کردم. بعد از اینکه تعهدم در معلمی تمام شد، در کنکور شرکت کردم و در چندین دانشکده پزشکی و داروسازی قبول شدم.
در رابطه با پدر بگویید از تقویم دست ساز پدر که انگلیسیها به نام خودشان ثبت کردند.
پدر من در کردستان کار نازک کاری با چوب میکرد. تقویمی را پدر درست کرده بود که جاودانه است. زمانی که پدر من در سال ۱۳۲۳ فوت کرد، در سال ۱۳۳۵ انگلیسیها تقویم جاودانه ابداعی پدر من را به نام خودشان ثبت کردند. شخصی که نامش را به خاطر ندارم تقویم را به فارسی و به نام خودش برگرداند و ثبت کرد. در کودکی متوجه اهمیت موضوع نشدیم و بعدها که پیگیری کردم که این کار پدر من است گفتند اقدام قانونی کنید؛ اما اقدام قانونی آن میلیاردها تومان پول نیاز داشت و من باید انگلیس را به دادگاه میکشاندم. در واقع تقویمی که پدر من درست میکرد را انگلیسها به نام خودشان ثبت کردند.
شاید همزمان انگلیسها هم این تقویم را درست کرده بودند؟
نه این تقویم نامدار بود و در تمام دنیا پخش شده بود. هر کسی به سنندج میرفت این تقویم را به عنوان کادو تهیه میکرد. این تقویم دو صفحه است که روی هم میچرخد و انگلیسیها این تقویم را در سال ۱۳۳۵ ثبت جهانی کردند. برای این کار باید در دادگاه لاهه شکایت میکردم و وکلایی میگرفتم که با یکی از دانشگاههای انگلیس مبارزه کند که در این زمان کسی داوطلب و کمک حال ما نشد.
دو سال معلمی را گذراندید و بعد در کنکور شرکت کردید که در رشته داروسازی قبول شدید، داروسازی رشته مورد علاقه شما بود؟
در دانشکدههای دیگر هم قبول شده بودم. مثل دانشکده پزشکی تهران، شهید بهشتی، شیراز، اصفهان. اما چون داروسازی مورد درخواست شهربانی بود، آن را انتخاب کردم. شهربانی آن زمان دانشگاه نداشت برای استخدام و بورسیه نیاز داشتم به آنجا بروم تا استقلال مالی پیدا کنم. بعد از آن هم در دانشکده داروسازی دانشگاه تهران ادامه تحصیل دادم. در شهربانی رئیس بخش دارویی داروخانه بیمارستان بهار در خیابان بهار بودم. در پایان دوران کاری خودم در شهربانی به درجه سرتیپ دومی رسیده بودم.
چه سالی فارغ التحصیل شدید؟
سال ۱۳۴۲ دیپلم گرفتم و سال ۱۳۴۴ وارد دانشگاه شدم. مدرک دکتری را سال ۱۳۵۰ گرفتم. برای تخصص ورودی سال ۱۳۵۷ در دانشگاه تهران بودم. در آن سالها صبحها کار میکردم و بعدازظهرها در دانشگاه بودم. گاهی به جای بچهها شبها کشیشک میدادم تا صبح به دانشگاه بروم. سال ۱۳۶۲ تخصص گرفتم.
در واقع دوره خدمت تمام وقت شما با دانشگاه آزاد از سال ۷۰ شروع میشود و تا به الان ۶۰ سال خدمت کردهاید.
بله؛ اما چون کار خدمتی است و به همین دلیل ابایی نداشتم که ادامه بدهم و از آنجایی که از لحاظ جسمی سالم هستم و دانشجویان از آموزش من رضایت دارند و قصد بازنشستگی ندارم.
شما در زمان انقلاب فرهنگی دانشجو بودید آیا آن زمان دانشگاهها تعطیل شد؟
خیر آن زمان به دلیل خدماتی که دانشکدههای علوم پزشکی به مردم ارائه میکردند بخش پزشکی دانشگاه تهران تعطیل نشد.
چطور بین دانشگاه شهید بهشتی و دانشگاه آزاد گزینه دوم را برای تدریس انتخاب کردید؟
آن سالها قصد داشتم عضو هیئت علمی دانشگاه تهران شوم. سال ۱۳۶۲ مدتی بعد از مصاحبه در دانشگاه تهران به عنوان هیئت علمی دانشگاه پذیرفته شدم؛ اما مکان دانشگاه مشخص نبود. خودم دوست داشتم در دانشگاه شهید بهشتی تدریس کنم، چون بسیاری از دوستانم آنجا بودند، در همان روزها بود که با یکی از دوستانم که رئیس شهربانی بود روبرو شدم. شرایطم را گفتم و وی من را به دکتر عبدالله جاسبی معرفی کرد. همیشه میگویم در آن جلسه با دکتر جاسبی بیشتر از آنچه استحقاق داشتم از من تعریف شد. دکتر جاسبی با بیان زیبا و درایت زیاد به من دستبند زد و گفت بیا دانشگاه ما! چون ما در دانشگاه تخصص شما را نداریم. جاسبی گفت این دانشگاه به پیشنهاد رئیس جمهور و تأیید امام خمینی (ره) تأسیس شده است و خیلی زود باید به بهترین دانشگاه تبدیل شود. راستش من نتوانستم از این استدلال قوی فرار کنم و همان لحظه تصمیم گرفتم به دانشگاه شهید بهشتی نروم و در یکی از واحدهای علوم پزشکی دانشگاه آزاد کار خودم را شروع کردم و از سال ۱۳۶۲ تا امروز رسماً به عنوان هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی خدمت میکنم. در این سالها در قسمتهای مختلف دانشگاه از ریاست بیمارستان و ریاست چندین دانشکده تا تدریس در دانشکده پزشکی را به عهده داشتهام.
متخصص پاتوبیولوژی بودید و با ورود به دانشگاه آزاد قرار بود چه درسی ارائه کنید؟
پاتوبیولوژی میتواند ویروس، انگل، میکروب شناسی و قارچ شناسی باشد. کار را با تدریس این دروس شروع کردم. به محض اینکه از دانشگاه شهربانی فارغ شدم، سال ۱۳۶۵ به درخواست دکتر یحیوی معاون علوم پزشکی وقت دانشگاه آزاد تدریس را شروع کردم و چند سال بعد به صورت هیئت علمی تمام وقت درآمدم. در سال ۱۳۷۰ بازنشسته شدم ولی به صورت پاره وقت برای دانشگاه آزاد کار میکردم.
در رابطه با بیماری قارچی که برای نخستین بار توسط شما کشف شده است بگویید.
یکی از دوستانم گفت خاله همسرم ناراحتی در پا دارد و از من خواسته که مداوایش کنم. بیمار را از رشت به دانشگاه تهران آورد. از پا نمونه برداری کردم و بیماریای به نام اسکوپریس را پیدا کردم و به کمک پزشکان دیگر درمانش کردیم و برای هیئت علمی بیمارستان پوست، این موضوع را مطرح کردم و عکسهای روی پا را نشان دادم که به این وسیله بیماری را بشناسند. این بیماری قارچی قبلاً در جهان شناخته شده بود، اما در ایران برای اولین بار من آن را شناسایی کردم. دانشجویان میگویند من کاشف این بیماری هستم. میگویم: بله در ایران این بیماری را من شناختم و اولین درمانگر در کشور بودم. اما قبلاً در جهان شناخته شده بود. این موضوع مربوط به اواخر سال ۱۳۶۰ است و با امکانات آن زمان است که با دانشگاه تهران همکاری میکردم.
پروتکل درمانی چه بیماریهای دیگری را نوشتید؟
سالهای طولانی در خصوص بیماریهای قارچی، موی سر، پوست، دستگاه تناسلی، کشاله ران، ریزش مو و ریختگی مو که بیماریهای قارچی هستند نمونه برداری میکنیم و تشخیص بیماری میدهیم. نوع بیماری را به پزشک میگوییم و درمان انجام میشود.
رشته تخصصی شما به عنوان یک رشته تخصصی در دانشگاه آزاد تدریس میشود؟
من استاد پاتوبیولوژی هستم و قارچ شناسی و انگل شناسی را تدریس میکنم. به رشتههای دیگر ورود پیدا نکردم، هر کسی باید در رشته تخصصی خود تدریس کند. حتی زمانی که به دانشکده دندانپزشکی آمدم، قارچ و انگل را تدریس کردم.
در خصوص نوع ارتباط با دانشجویان بفرمایید. نگاه شما به دانشجویان چطور است و آنها چطور با شما ارتباط میگیرند؟
دانشجویان را دوست دارم، چون برای مملکت ما گرانبها هستند و در نتیجه دوست دارم با آنها برخورد صمیمانه داشته باشم تا در آینده آنها هم صمیمی و خدمتگزار باشند. من هم به خدمتگزاری آنها افتخار میکنم.
آیا نسل جدید به اندازه نسل قدیم در یادگیری، آموزش و ... سختکوش هستند؟
بله معتقد هستم اگر آنها را درست هدایت کنیم بسیار سختکوشتر از جوانان دوران ما هستند. معلم باید برای دانشجو الگو باشد. شاید در تمام طول تحصیل بلافاصله که کلاس شروع شده، در کلاس حضور پیدا کردم و تدریس کردم وبرای جذب دانشجو تلاش کردم. دانشجویان هم همیشه به من لطف داشتند.
در سن ۸۱ سالگی فکر میکنید همکاری با دانشگاه آزاد تا چه زمانی ادامه خواهد داشت؟ و شما تا چه زمانی به عنوان استاد سر کلاس درس هستید؟
باید دید تا چه زمانی دانشگاه و دانشجویان به من نیاز دارند و تا زمانی که سرپا باشم به تدریس ادامه خواهم داد، چرا که تدریس برای من مثل نماز خواندن است. نمیتوانید بگویید چون پیر شدم نماز نمیخوانم. تدریس برای من چنین موقعیتی دارد. کار من خدمت به مردم است تا جایی که از دستم بر بیاید در کنار مردم ایستادهام. هر زمان هم که مردم و دانشگاه من را نخواستند، سمعا و طاعتا.
انتهای پیام/