اسماعیلی: شهیدرضی مصداق مجاهد فی سبیلالله بود
به گزارش خبرنگار فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا، ویژه برنامه بزرگداشت شهید عالی مقام سردار سیدرضی موسوی با عنوان «تو هم شهید میشوی» شامگاه گذشته، هشتم دی ماه با حضور جمعی از اهالی ادب حوزه ایران فرهنگی، با مدیریت علیرضا قزوه و اجرای سید مسعود علوی تبار به میزبانی گروه بینالمللی هندیران برگزار شد.
در این محفل که با بداهه نویسی مسعود ربانی همراه بود، شاعران و هنرمندانی همانند علیرضا قزوه، رضا اسماعیلی، ایرج قنبری، سید مسعود علوی تبار، محمد علی یوسفی، علی پور حسن آستانه، محمد مهدی عبداللهی، سید مهدی بنی هاشمی لنگرودی، مهدی باقرخان، سید حکیم بینش، مسلم اسدالله، محمد فاطمی منش، نغمه مستشار نظامی، سارا عبداللهی، مریم فروزان کیا، صبا فیروزی ، شهلا کلبعلی، فرزانه قربانی، فائزه زرافشان، و لیلی حضرتی حضور داشتند.
در ابتدای برنامه رضا اسماعیلی شاعر و پژوهشگر، به ایراد سخنرانی در شأن شهید موسوی پرداخت و بیان داشت: سخن گفتن از شهیدان و معطر کردن فضای جامعه با یاد و خاطره عاشورا مردان خداغیرتی که در فتنهخیز حوادث و در هجوم ناجوانمردانه دشمن به مرزهای آرمانی و فرهنگی انقلاب اسلامی، با توکل بر خدا، عَلم قیام و مبارزه را بر افراشتند و زندگی شرافتمندانه را در پناه مرگ شرافتمندانه یافتند، ضرورتی حیاتی و انکارناپذیر است که برای خودسازی و نوسازی معنوی خویش، بیش از پیش به آن نیازمندیم. شهیدان از جان گذشته و وارستهای چون «سید رضی موسوی» که با دل سپردن به خدا، پشت کردن به زخارف دنیوی و انتخاب آگاهانه شهادت ثابت کردند که به راستی شیفتگان خدمتند، نه تشنگان قدرت.
اسماعیلی ادامه داد: شهید سعید سید رضی موسوی که به راستی و درستی مصداق «مجاهد فی سبیل الله» بود، و نام بلندش تا ابد در صحیفه پایداری و مقاومت خواهد درخشید، نمونه برجستهای از دانشآموختگان مکتب اسلام ناب محمدی بود که عمر بابرکت خود را به مجاهدت در راه خدا و پاسداری از آرمانهای بلند انقلاب اسلامی گذراند. مجاهد نستوه و آزادهای که همچون شهید حاج قاسم سلیمانی با توکل بر خدا و ارادهای پولادین، رستموار به مصاف تکفیریها رفت و از عرصه این نبرد سربلند بیرون آمد. آن شهید سعید که خون پاکش به دست شقیترین آحاد بشر بر زمین ریخت، با شهادت عمر جاودان یافت و در جان ملت ایران تکثیر شد. امروز جوانان سربلند و راستقامت میهن اسلامی ، باافتخار در راه روشن او گام می زنند و برای در اهتزاز نگاه داشتن پرچمش، استوار و ثابتقدم ایستادهاند.
وی اظهار داشت: به تعبیر مقام معظم رهبری، هرچند فقدان سرداران فداکاری چون شهیدان سلیمانی و موسوی عزیز برای ما تلخ است، ولی ادامه مبارزه و دست یافتن به پیروزی نهایی کام قاتلان و جنایتکاران را تلختر خواهد کرد.
سید مسعود علوی تبار شاعر و پژوهشگر گفت: میدانیم که هدف از آفرینش آثار ادبیات پایداری ، ایجاد حرکت و انگیزه در جامعه و بالا بردن روحیه مبارزه و مقاومت است. اما در مواردی همانند شهادت حاج قاسم سلیمانی و شهید فخری زاده، وقوع طوفان الاقصی، شهادت سید رضی موسوی و مواردی از این قبیل، شاهد هستیم که نوشتن و سرودن دیگر صرفاٌ در جهت انگیزه دادن و ایجاد حرکت نیست بلکه آثار خلق شده خود زائیده و انعکاس دهنده حرکت و انگیزهای هستند که خون بالنده شهید و درخششهای عزتمندانه حماسههای دینی و اعتقادی خالق آناناند.
علوی تبار افزود: شاعر و نویسنده متعهد به صورت خودجوش و ناخودآگاه بلافاصله بعد از وقوع این حوادث، شور و انگیزه و حرکتی را که این حوادث ایجاد شده را در آثار خود، نه به عنوان خالق محض انگیزه و حرکت، که به عنوان رسول و حامل، این امانت و رسالت را به مخاطبان بازتاب میدهند.
در بدو شهادت سردار سید رضی موسوی شاهد آفرینش اشعار بسیار زیادی در این زمینه بودیم که از آن میان میتوان به قصیده ۵۶ بیتی علیرضا قزوه با عنوان «سید رضی موسوی نامدار»، غزل میلاد عرفانپور با نام «آینه گفت»، و غزل «چله نشین عشق» اثر خانم نغمه مستشار نظامی اشاره کرد.
در انتها برخی اشعار ارائه شده در این نشست را با هم مرور می کنیم:
نغمه مستشارنظامی
چله نشین عشق را برتر ازین چه حاجتی
کز در حضرتش رسد رایحه ی شهادتی
پیر شدی رفیق من بعد به خنده زیر لب
گفت: شهید میشوی وه که عجب بشارتی
دِی شده یار باصفا، وعده چو داده ای: وفا!
بال سفر گشوده ام، منتظر کرامتی
رخت عزاست بر تنم، منتقم غمت منم
ساکن زینبیه ام، دلشدهی زیارتی
کاش مرا صدا کنی، درد مرا دوا کنی
خسته عشق را دمی، تازه کند عیادتی
گفت: مشو غمین، بیا، چله نشین آشنا
نوبت اتصال شد در اثر عنایتی
پیر و مراد عاشقان، جایزه شهادتم
خواند نماز رفتنم، شکر! عجب سعادتی
ایرج قنبری
من چرا زیر باران نرفتم
ماندم و با سواران نرفتم
راهی قصر شیرین نبودم
تنگه حاج عمران نرفتم
دل به تاریکی محض بستم
پایکوبان و رقصان نرفتم
تن سپردم به آرامشی گرم
زیر سوز زمستان نرفتم
دست در دست رودی ندادم
پیشواز بهاران نرفتم
از چه رو یک شب از این بیابان
بال در بال توفان نرفتم
عشق وقتی که آواز میداد
مثل گلهای خندان نرفتم
زیر سقف تماشا نشستم
لحظهای زیر باران نرفتم
رختی از نور بر تن نکردم
مثل مردی به میدان نرفتم
حق من نیست چیزی بگویم
من که تا خط پایان نرفتم
سید مسعود علوی تبار
در زمره ی مردان خدا نام گرفت
مزد خود از آن یار دلارام گرفت
در جنة رضوان الهی آخر
سید رضی موسوی آرام گرفت
محمد علی یوسفی
عالمی را با نگاه خویش حیران کرد و رفت
یک جهان را با وداع خویش ویران کرد و رفت
تا وفاداری کند با عهد و با پیمان دوست
بار دل بست و بنای عهد وپیمان کرد و رفت
تا رها گردد حرم از هر حرامی در زمین
با دو بال عشق و ایمان عزم میدان کرد و رفت
کربلایی تازه برپا کرد در شام و حلب
روسیاهی را نصیب آل سفیان کرد و رفت
گرچه از اول مسلمان بوده ایم و اهل دین
او دوباره خاطر ما را مسلمان کرد ورفت
دائما لبخند بر لب داشت یار ما ولی
خنده های آخرش ما را پریشان کرد و رفت
محمد مهدی عبداللهی
به جای آرید ای یاران همیشه شکر نعمت را
خدا از ما نگیرد لحظه ای شوق شهادت را
شهیدان با شهیدان انس می گیرند، شکی نیست
نمی خواهند دنیای بدون این رفاقت را
رضی شد همنشین با حاج قاسم، همنشین با عشق
شهیدان خوب می فهمند معنای اخوت را
مپندارید سرو از پای افتاده ست نه... هرگز
شکوه باغبان را بنگرید و اوج عزت را
خدا رحمت کند سید رضی را اینچنین می گفت
خدا از ما نگیرد لحظه ای شوق شهادت را
سید حکیم بینش
همیشه حرف میزدی که روسپید میشوی
کسی که از حیات خویش خیر دید میشوی
تصور جهان بدون تو نه، هیچ ساده نیست
تو آن که او به آرزوی خود رسید میشوی
شهادتت برای ما شبیه حاج قاسم است
به روی درد و داغ.ها تو هم جدید میشوی
تو آنکه هرکه میرسید دوست یا که دشمنت
به نیش تلخ و تند خویش میگزید میشوی
صدای چقدر آشنا! صدا چقدر مهربان!
صدا که مژده میدهد: «تو هم شیهدی میشوی»
علی پور حسن آستانه
کجاست کربلای دل کجاست کربلای جان
رسیده است در زمین مسافری از آسمان
مسافری که بر لبش نام خوشت ترانه شد
و موج موج خون او نغمه عاشقانه شد
هرچه که داشت بر دلش نوشته بود برلبش
حسین حسین فقط حسین ذکر قنوت هر شبش
گفت شبی به من چنین مباش خسته و غمین
اگر میان آتشی خلیل شو خدا ببین
مدافع حرم بشو اهل دل و کرم بشو
دل به ضریح او بده صاحب جام جم بشو
گفت در این معامله تو رو سفید می شوی
غصه مخور برادرم تو هم شهید می شوی
طلوع زندگی تویی وقت غروب می رسی
خوش آمدی مسافرم همیشه خوب می رسی
فاطمه نانی زاد
با خودش از کوچه های شام نور آوردهاست
تا خیابانهای تهران او غرور آوردهاست
عشق را، این موهبت را دیده از نزدیک خوب
شور شیرین با خودش از راه دور آوردهاست
گرم آغوش شهادت بوده در این سالها
شعلهای بر جان ما از کوه طور آوردهاست
میوزد مثل نسیمی، ما معطر میشویم
رحمتی را جانب اهل قبور آوردهاست
مرد مردستان غیرت، این حبیب روسپید
آیههای روشن از صبح ظهور آوردهاست
شهلا کلبعلی
در سوریه مثل روح باران بودی
ناگفته ز خیل سربداران بودی
چون خصم به قامتت تبر می انداخت
پیداست که سرو پاسداران بودی
سید مهدی بنی هاشمی لنگرودی
سالها عاشق شهادت بود، در جهانی که همچو زندان است
رقص در خون ، نصیب هرکس نیست، این شکوهِ جهادِ رندان است
شد حبیبِ سپاه عاشورا، پیر در راهِ سرخِ مکتب شد
پای عشقش به روی خاک افتاد، مقتلش خیمه گاه زینب شد
جاده ی عشق، آخرش یعنی، خونِ عاشق فدای دلدار است
در قوانین لشکر عشّاق ، هر که از سر گذشته سردار است
هرکه شد عاشق خدا بی شک، مزد خود را ز یار میگیرد
مرگ عادی برایشان ننگ است، عاشق آخر شهید میمیرد
با حسین هر که مانده در خیمه، آخرش روسفید خواهد شد
حاج قاسم بشارتش را داد، گفت آخر شهید خواهد شد
سیده فرشته حسینی
صبا آورده از شام بلا اخبار غمباری
که غلتیدهست در خون جسم پاک کهنهسرداری
روانه شد حبیبی بعد عمری سوی محبوبی
رسیده میثمی دلخسته پای چوبهی داری
جدا شد از سپاه قدس، مردی نامدار اینک
به وقت جنگ علمداری، علمدار وفاداری
بخوان چاووشخوان، آواز وصل دوستداران را
که رفته در پی یاران پاک خویشتن، یاری
فائزه زرافشان
دیماه! بر جراحت دلها نمک نپاش
دیماه! ماه رفتن سردارها نباش
ای بغض تلخ، راه نفس بر گلو مبند
ای اشک شور، صورت ما را نده خراش
بالابلند مقبرهای دست و پا کنید
در خون تپیده قامت یک نخل خوشتراش
کشتند تا نباشد و خون میکند به پا
در رزمگاه سوریه فانوس زخمهاش
خوش بستهاید بار سفر را به کوی دوست
ما نیز همرکاب شما میشدیم، کاش!
فرزانه قربانی
خدا حافظ تو که در خون پاکت آرمیدی
تو که آخر به آغوش سلیمانی رسیدی
حبیب ای کهنه سردار رشید و استوارم
بدون شک تو در پیش حسینت رو سپیدی
عروجت از حرم آغاز شد، آن لحظه ای که
تو از سرشانه های گنبد بی بی پریدی
غمت بازار شامی در دل ما کرده برپا
چه گمنام و غریبانه از اینجا پر کشیدی
همین که جان شیرین را به پای عشق دادی
رضی الله را با گریه از مردم شنیدی
به یاد این همه جامانده هم باشی تو ای کاش
میان آسمان ها حاج قاسم را که دیدی
سارا جلوداریان
به جلادان بگو: کاری از آنان بر نمیآید
حدیث عشق، جاوید است و هرگز سر نمیآید
به جلادان بگو: ای ابنملجمهای آلوده !
کسی که “یاعلی” گفتهست، از پا در نمیآید
به جلادان بگو: ما از تبار پاک دریائیم
که در قاموسمان، غیر از دُر و گوهر نمیآید
دوباره نور بر آئینهها تابید و ثابت شد
که دور ماهرویان جهان، آخر نمیآید
همه لبتشنهایم و خوب میدانیم در محشر
به استمداد ما، جز ساقی کوثر نمیآید
قلم در دست، غم در دل، هزاران سوز در سینه
به چشمم آه … غیر از لالهی پرپر نمیآید
سپیداران، فقط تنپوش آزادی به تن دارند
ردائی اینچنین والا، به هر نوبر نمیآید
شهیدان، زندهاند و مردگان واقعی مائیم
ولی این قصهی جانکاه در دفتر نمیآید
انتهای پیام/