روایتهای دردناک از ظلم تکفیریها به مردم سوریه
به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری آنا، کتاب «در همسایگی گلولهها» به نویسندگی رضا کریمی صالح مدتی است که ازسوی انتشارات شهید کاظمی منتشر شده است.
این کتاب درباره رشادت و رنج مردم فوعه و کفریا در سه سال و نیم محاصره است. فوعه و کفریا دو شهر شیعه نشین سوریه بودند که حدود سه سال و نیم در محاصره کامل مسلحین تکفیری قرار داشتند، حتی ارسال کمکهای دارویی و غذایی بشر دوستانه از طریق هواپیماهای ایلوشین با چتر برایشان صورت میگرفت؛ که درباره روند آماده سازی تا تدوین و انتشار آن با «رضا کریمی صالح» به گفتگو نشستیم. شرح این گفتگو را در ادامه میخوانید:
** ایده نگارش این اثر چطور به ذهنتان رسید و آن را به چه صورتی ساخته و پرداخته کردید؟
در ایامی که اتفاقات مختلف در سوریه در حال رخ دادن بود، توفیق یافتم چند سالی در جبهه مقاومت باشم، مشخصا کار ما آنجا ثبت تاریخ شفاهی و پیدا کردن سوژهها و موضوعاتی بود که بتوانیم آنها را تبدیل به فیلم، کتاب یا محتوایی کنیم، که آیندگان بتوانند از آن استفاده کنند و مطلع شوند که روزگاری چه چیزهایی رخ داده و چه رشادتهایی در این مناطق صورت گرفته است. بنابراین جرقه این کار در ذهنم آنجا زده شد که بخشی از مشاهدات را مکتوب کنم، تا تبدیل به داستانهایی شود. برای افرادی که در آن زمان نبودند و بتوانند روایتها را نقل شده بخوانند و از آنها مطلع شوند.
اهالی فوعه و کفریا مردمانی بودند که حدود سه سال و نیم در محاصره داعش قرار گرفتند. یک محاصره واقعا ناجوانمردانه برای مردمی غیرنظامی و عادی که به واسطه اینکه تکفیریها و مسلحین میخواستند دولت سوریه را تحت فشار قرار دهند، از این ابزار استفاده کردند و این مردم مظلوم و مستضعف شیعه سوریه در استان ادلب را تحت انواع آزار قرار دادند. این محاصره اینطور بود که حتی از ورود آب و غذا، سوخت، امکانات درمانی و دارویی جلوگیری میشد و تنها راه ارتباطی با مردم این بود که هواپیماهای ایرانی ایلیوشین با چتر یک سری دارو، امکانات، غذا و وسایلی مثل آرد، گندم، آسیاب، سوخت برای مردم برسانند.
این مایحتاج توسط نیروهای مدافع حرم ایرانی با چتر برای مردم فوعه و کفریا ارسال میشد و حال دیگر مشخص نبود که این چترها و محمولههایی که آنقدر سنگین هستند، چه بلایی سرشان بیاید به دست مردم برسد، خانهها را خراب کند یا اینکه در حاشیه شهر بارریزی شود و حتی به دست تکفیریها بیافتد. من تصور میکنم این مسائل هنوز هم به درستی برای دنیا مطرح نشده و شاید هم اصلا نشود. امیدوارم بهرحال یک روزی نویسندهها، کارگردانها و کسانی که ذوق و شوق هنری و دغدغه جبهه مقاومت دارند، به این موضوعات بپردازند و این مباحث را به رشته تحریر در بیاورند.
** در این مدت محاصره چه بر سر مردم این دو منطقه آمد؟
اهالی این دو منطقه در مدت محاصره سه ساله، نزدیک به دو تا سه هزار شهید و سه ـ چهار هزار مجروح داشتند بهرحال محدودیتهای دارویی زیاد و امکانات پزشکی کم بود که همان هم از سوی هواپیماها برایشان ارسال میشد، همه کارها مثل عملهای جراحی تا زایمان در همان بیمارستانهای معمولی شهرها انجام میشد. پس از آن یک توافقی بین دولت سوریه و مسلحین تکفیری صورت گرفت تا مردم از محاصره خارج شوند. حدود دو تا سه هزار اتوبوس آماده انتقال این مردم شد تا در نقطهای در حوالی شهر حلب بروند و بعد از آنجا پخش شدند به شهرهای استانهای مختلف.
در نزدیکی حلب منطقهای به نام جبرین یک اردوگاه موقت داشت و همه باید آنجا مستقر میشدند بعد از آنجا به جاهای مختلف سوریه پخش میشدند، حال برخی اقوام و فامیلی داشتند، نزد آنها میرفتند و برخی دیگر نیز آواره و مستأجر دیگر مناطق میشدند.
** شما چه زمانی شروع به کار کردید؟
ما هم از این فرصت استفاده کرده و با جمعی از این افراد مصاحبههایی داشتیم، بهرحال این افراد کوله باری از خاطرات تلخ و شیرین بودند از آنچه که سه سال و نیم بر آنها گذشته بود هم تاریخ شفاهی ثبت کردیم و هم بینشان سوژههایی برای کارهای آینده مثل تهیه فیلم، سریال و کتاب انجام دادیم، بعد هم مستندات را پیاده کرده و تبدیل به متن کردیم، متون ترجمه شد و از دل اینها کلیدی برای تبدیل داستان و نوشتن روایت برایمان زده شد؛ بنابراین این داستانها همه واقعی از موضوعاتی که رخ داده هستند منتها قدری وجهه هنری پیدا کرده، به شکلی بازآفرینی و تبدیل به یک کتاب شدند.
** با چه تعداد افراد مصاحبه داشتید؟
شاید با بیش از صد تا صد و پنجاه نفر مصاحبه کردیم، بعضا اینها یک شبانه روز هم طول میکشید، منتها از بین موضوعاتی که مطرح شد یک بخشی را انتخاب کردیم تا کتبی شود و تصمیم داریم اینها را ادامه دهیم. بهرحال برایمان خیلی مهم است که داستانها طوری روایت شود تا خواننده قلبش جریحه دار نشود، برخی از این خاطرات آنقدر تلخ و سخت هستند که اصلا نمیدانیم اینها را چطور روایت کنیم، لذا فعلا در این کتاب آن بخشی را به رشته تحریر در آوردیم که قابل کار بود و از دل آنها ۸ داستان درآمد که ۱۱۲ صفحه شد. یک تعداد عکس هم ضمیمه کتاب به عنوان آلبوم عکس کردیم که حال و هوای همان دوران را دارد.
** پس طبق آن مطلبی که فرمودید قرار است که این کار دنباله دار باشد، حتی در قالب فیلم و سریال؟
بله؛ امیدوار هستیم بتوانیم کار را دنبال کنیم. حتی سوژهها و ایدههایی به فیلمسازان هم دادیم مثل با آقای مجید مجیدی و رضا فرهمند در همان دوران صحبتهایی داشتیم که البته آقای فرهمند عراق رفتند و مستند «زنهایی با گوشوارههای باروتی» را کار کردند یا آقای آل یمین به لازقیه رفتند و «آلمازا» را ساختند. خود آقای حاتمی کیا برای ساخت سینمایی «به وقت شام» از ما ایده گرفتند و همان سکانسهای هواپیماها و بارریزی از مستندات ما استفاده شد.
من در این حد از وضعیت وخیم مردم در منطقه شامات برایتان بگویم که، چون خاک این منطقه زیتون خیز است، مردم علقه عجیبی به درخت زیتون دارند به حدی که وقتی کودکی در این نواحی شامات که شامل سوریه، لبنان، فلسطین و اردن میشود به دنیا میآید، به نامش درخت زیتونی میکارند و این درختها گاها صد ساله هم میشوند، اما در این مناطق تحت سیطره داعش کار به جایی رسیده بود که مردم برای سوخت و حفظ سلامتی خود این درختان را میبریدند و چوبش را میسوزاندند. اینها شاید برای ما از دورعادی باشد، اما برای خودشان سوزاندن این درختان مفاهیم عجیب و دردناکی دارد.
** چه حسی از ثبت این مستندات و مصاحبه با مردم داشتید؟
تعلق خاطر ما با سوریه میتواند یک حس همدردی برای همنوع ایجاد کند؛ بالاخره یک همنوع در این شرایط سخت بود زیرا عزیزانی مقابل دیگر عزیزان از نبود امکانات، گرسنگی و وضعیت تحصیلی نامناسب و خیلی چیزهای دیگر پرپر شدند و همه اینها قلب انسان را جریحه دار میکند.
در اتفاقات اخیر ایران، دقیقا عین یک فیلم اتفاقات سوریه از جلوی چشمم رد میشد، درست است که بخشی از این مسائل ناشی از نارضایتیهای مردم درباره حقوقشان بود و این حق مردم است که نسبت به برخی سیاستها و رویهها معترض باشند، اما اینکه بیاییم فضای کشور را به سمت ناامنی ببریم، همه چیز تحت تأثیر قرار میگیرد و یک اشتباه است.
در این مدت میشنیدم که برخی در قبال مبلغ اندکی در ایران دست به شعارنویسی علیه نظام جمهوری اسلامی میزنند حال من با انگیزهاش کار ندارم، اما دقیقا مشابه همین موضوع را در مصاحبه با یکی از اهالی سوریه شنیدم که میگفت مسلحین به ما پیشنهاد دو برابر حقوق دادند تا علیه دولت بجنگیم. همه این اتفاقات میتوانست خدایی ناکرده در کشور ما شرایط را طوری کند که دیگر قابل جبران نباشد و ما خیلی ظرفیتها و نعمات را از دست بدهیم.
** برای آماده سازی این کتاب چقدر زمان طول کشید؟
تقریبا دو سال درگیر آماده کردن کتاب بودم. دلیلش هم این بود که ما در زمانی که داشتیم کتاب را کار میکردیم برخی اوقات با سختیهایی روبه میشدیم، زمانی که به ایران برگشته بودیم مثلا در مصاحبهها با کلماتی عربی مواجه میشدیم که معنیاش را نمیدانستیم و دسترسی هم به صاحب مصاحبه نداشتیم. خداراشکر همه این مسائل حل شد و کار تدوین و دی ماه امسال با حضور دکتر اکبری معاون دبیرکل مجمع جهانی بیداری اسلامی رونمایی شد.
در مراسم رونمایی این کتاب خواهر یکی از شهدای مدافع حرم، دکتر گنجی حضور داشتند. دکتر گنجی یکی از پزشکان مدافع حرم بودند که در سوریه جاویدالاثر شده و هنوز هم پیکرشان به وطن برنگشته است.
** نکته پایانی؟
من خیلی علاقه دارم این کتاب خوانده و دیده شود. کسانی که توانایی قلم زدن دارند، بنویسند، فیلم بسازند، مستند کار کنند و تاریخ شفاهی روایت کنند از هر کجای کشور و حتی خارج از کشور سراغ م بیایند بخشی از این تحقیقات و مستندات که موجود است را مکتوب، از فیلم و عکسها استفاده کنند تا محتوای خوبی در اختیار داشته باشند و آثار خوبی بتوانند تولید کنند.
انتهای پیام/