نیمنگاهی به زندگی خالق «قصههای مجید»/ برای هوشنگ مرادی کرمانی که هم نسل پدربزرگهای قصهگوست
گروه فرهنگ خبرگزاری آنا، زینب خسروی- تاریخ ادبیات کودک و نوجوان بزرگانی را به خود دیده که آثار آنها در خاطر همه کودکان دهه شصتی به یادگار مانده است. این قصهگویان نقش مهمی در انتقال ارزشها و مفاهیم تربیتی به کودکان و نوجوانان داشتهاند، داستانهایی آموزنده و جذاب که به سادگی از یادها نمیروند. کارنامه پر افتخار آنها برای نسل جوان که به تازگی وارد این حوزه شدهاند به عنوان الگو خوبی به شمار میآید.
هوشنگ مرادی کرمانی نویسنده نامآشنای ادبیات کودک و نوجوان در چهار دهه گذشته است؛ چون زبان قصه گوییاش ساده، روان و قابل لمس است، به راحتی جای خود را در دل خواننده و شنونده باز میکند. مرادی کرمانی نویسنده مطرح و برجستهای است. او در دل فقر در یک روستای دورافتاده، به دنیا آمد و از نزدیک، تلخی فقر و سختی زندگی را از همان سالهای اول با پوست و گوشت خود درک کرده است. شاید به همین سبب است که قصه میگوید و در دل قصههایش دردهای جامعه را به نمایش میگذارد. شعار در داستانهایش جایی ندارد و حرفهایش را با لحنی قابل درک در قالب داستان به مخاطب میزند، همین باعث میشود حرفهایش مستقیما در دل مخاطب جا باز کند. او قصهگویی بزرگ است، روایت میسازد و خلق میکند. با قصههایش مخاطب را به دل ماجرا میبرد، گویی با کتابهایش مخاطب را به سفر کوتاهی در دنیای پر رمز و راز قصهها دعوت میکند. مرادی کرمانی را میتوان یادگاری از نسلهای دور اما فراموش نشدنی دانست؛ از همان نسل پدربزرگهای قصهگوی دوست داشتنی.
نام این نویسنده برای دوستداران کتاب بهویژه نسلی که در سالهای ابتدایی دهه هفتاد دوران کودکی و نوجوانی خود را پشت سر گذاشتند، با سریال ماندگار «قصههای مجید» گره خورده است. مجموعهای که بر پایه کتابی به همین نام توسط کیومرث پوراحمد ساخته شد. البته این تنها اثر نامآشنای این نویسنده کرمانی نیست. «خمره»، «مهمان مامان»، «لبخند انار»، «تنور و داستانهای دیگر»، «پلوخورش»، «تهخیار»، «شما که غریبه نیستید»، «مشت بر پوست»، «کاکلی»، «تیکتاک»، «کیسه برنج»، «قاشق چایخوری» و غیره داستانهایی است که با قلم روان، جذاب و صمیمی مرادی کرمانی نوشته شدهاند. ویژگی برجسته آثار این نویسنده مطرح را میتوان صمیمیت، مثبتاندیشی، طنز پنهان، نثر روان و نگاه واقعی و در عین حال امیدوارانه نسبت به زندگی دانست.
نیمنگاهی به زندگی نویسنده نامآشنای ادبیات کودک
وی متولد سال ۱۳۲۳ در روستای سیرچ از توابع بخش شهداد کرمان است. از سال ۱۳۳۹ در کرمان و با همکاری در رادیو محلی کرمان نویسندگی را آغاز کرد و در سال ۱۳۴۷ با چاپ داستان در مطبوعات فعالیت مطبوعاتیاش را گسترش داد. اولین داستان وی به نام «کوچه ما خوشبختها» در مجله خوشه منتشر شد که حال و هوای طنز آلود داشت. در سال ۱۳۴۹ یا ۱۳۵۰ اولین کتاب داستان وی «معصومه» حاوی چند قصه متفاوت و کتاب دیگری به نام «من غزال ترسیدهای هستم» به چاپ رسیدند.
اولین جایزه نویسندگیاش به خاطر «بچههای قالیباف خانه» بود که در سال ۱۳۵۹ جایزه نقدی شورای کتاب کودک و جایزه جهانی اندرسن در سال ۱۹۸۶ را به او اختصاص داد. این داستان سرگذشت کودکانی را بیان میکند که به خاطر وضع نابهسامان زندگی خانواده مجبور بودند، در سنین کودکی به قالیبافخانهها بروند و در بدترین شرایط کار کنند. درک و لمس آنچه که مینویسد، از خصوصیات نویسندگی کرمانی است که در تمام داستانهای او میتوان احساس کرد، میتوان گفت مرادی با تمام وجود مینویسد. در مورد نوشتن این داستان میگوید: «برای نوشتن این داستان ماهها به کرمان رفتم و در کنار بافندگان قالی نشستم تا احساس آنها را به خوبی درک کنم».
مرادیکرمانی شرح زندگیاش را در کتاب بینظیر «شما که غریبه نیستید» با سادگی و زیبایی هرچه تمامتر نوشته است. نویسنده در این اثر، با به کارگیری از نثری روان و گفتاری سرشار از صداقت و صمیمیت، به نقل رنج ها، شیطنتها، غمها، تنهاییها و ترس های خود پرداخته و با تشریح موضوعات و رویدادهای مختلف زندگیاش، اثری دلچسب و شیرین را خلق کرده که علاوه بر آشنا نمودن مخاطب با جزئیات گذشته زندگیش، او را از چگونگی فرهنگ، آداب و رسوم، رفتارها و عقاید در این دوران نیز مطلع میکند.
آثار وی تاکنون به زبانهای مختلفی مانند آلمانی، اسپرانتو، انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی، هلندی، عربی، ارمنی و هندی ترجمه شدهاند. از روی بسیاری از داستانهای او هم فیلمهای جالبی ساخته شده که میتوان به «قصههای مجید»، «مهمان مامان» و «مثل ماه شب چهارده» اشاره کرد. اولین اثری که از وی به زبان انگلیسی ترجمه شد، داستان «سماور» از «قصههای مجید» بود که برای یونیسف فرستاده شد. خالی از لطف نیست که به معرفی برخی از آثار وی بپردازیم.
قصه ماندگاری که به گوش همه آشنا است
همانطور که اشاره شد، یکی از آثار مهم و طـنزآمیز ایـن نـویسنده «قصههای مجید» است، نامی که به گوش همه ما آشنا است، شرح داستانهایی پر ماجرا، اما جالب که گاه شیطنت و بازیگوشیاش خواننده را به خنده وامیدارد و گاهی هم مظلومیت و تنهاییاش، چشمهای مخاطب را خیس اشک میکند. «قصههای مجید»، دربرگیرنده ۹۳ داستان است و هرکدام از آنها موضوعی مشخص را دنبال میکند. شـخصیت اصـلی داستانها یعنی مجید، پسرک بازیگوش، لاغر، عاشق کتاب است که بـه هـمراه بـیبی، مادربزرگ مهربانش زندگی میکند و همیشه با خرابکاریهایش جان او را به لب میرساند.
«قصه های مجید» در واقع اشاره ای به گوشههایی از زندگی نوجوانی مرادی کرمانی است. او در برخی از درسها ضعیف است ولی به خوبی انشا مینویسد و آرزو دارد روزی نویسنده شود. او زیاد کتاب میخواند، عاشق فیلم و بازیگری است، اما یتیم است و دستش هم تنگ است. همه این موارد همراه با شیرینکاریهای دیگر او دستمایهای برای خلق قصهای ماندگار است.
کودکیهای گمشده در «بچههای قالیبافخانه»
این کتاب داستان کودکانی را روایت میکند که هر کدام به سبب مشکلی مجبور به ترک خانه و خانواده و کار در کارگاههای قالیبافی شدهاند و در شرایطی سخت و ناعادلانه زندگی خود را سپری میکنند؛ ناسزا میشنوند، تنبیه میشوند، سخت کار میکنند و معنای خوشبختی برایشان نانِ گرمِ جمعه شبها است و کودکیهای گمشده که دیگر هرگز قرار نیست بازگردند.
نویسنده از خاطرات دوران کودکی خود در سیرچ کرمان و روستاهای همجوار آن استفاده کرده تا این روایت تاثیرگذار را بنویسد و کتاب "بچه های قالیبافخانه" متشکل از دو خرده داستان است که بر اساس این تجربیات نوشته شده است. همین امر سبب شده تا مصائب و داغ و درد شخصیتهای داستان، حقیقیتر جلوه کند و نویسنده با بهرهگیری از عنصر حقیقت و تجربهی ملموس، نیازی به اغراق و بزرگنمایی اوضاع نداشته باشد. این کتاب برندهی جایزهی شورای کتاب کودک در سال 1359 شد.
همنشینی با اهالی یک روستا و فقری که گردن میکشد
دیگر اثـر طـنزآمیز مـرادی «خمره» است که این داستان جوایز ملی و بـینالمـللی بسیاری را از به خود اختصاص داد. داستان «خمره» در یک روستای ناشناخته اتفاق میافتد که در آن فقر، به عنوان یک مسئله بنیادی زندگی ساکنین را تحت تاثیر قرار میدهد. فقری که نه فقط در خانه، بلکه در جامعه روستا نیز گردنکشی می کند و این بار یقه بچههای مدرسه را گرفته است. «خمره» منبع آب مدرسه است و بچهها، چه فقیر و چه دارا، همه باید از آن آب بخورند، بنابراین وقتی خمره دچار مشکل میشود، این فقر دامن همه بچهها را میگیرد. ساختار و کلیت داستان است به گویی است که گویی لجاجت خمرهها در خراب شدن و نگه نـداشتن آب زمـینهای فراهم میآورد تا رفتارهای خرافی و بـاورهای نـادرست مـردم یـک روسـتا نقد شود.
فیلم خمره به کارگردانی ابراهیم فروزش و بازی بهزاد خداویسی با اقتباس از این کتاب در سال ۱۳۷۰ ساخته شد که موفق به دریافت جایزه یوزپلنگ طلایی جشنواره فیلم لوکارنو در سال ۱۹۹۴ شد. مجموعه انیمیشن خمره نیز به کارگردانی علی احمدی و برداشت آزاد از کتاب خمره در سال ۱۳۹۰ ساخته شد.
کمبودها و تلخیهای یک خانواده با ته مایهای طـنز
«مـهمان مـامان» روایتی از محرومیتها و کمبودهای یک خانواده با زبانی طـنزآمیز است که این تلخیها در کنار ته مایهای از طنز به خوبی به تصویر کشیده شده است. مخاطب رد پای کمبودها و فقر و نداری را در جـایجای زنـدگی آنها احـساس مـیکند. در این اثر، شوخیها، موقعیتها و اغراقهای خندهآورچندان آشکار نیست و در لایههای پنهانتر آن دیده میشود. به گونهای که این طنز را میتوان در تضاد میان کنشها و رفتارهای پدر و مادر خانواده با مهمانانشان دید. پدر در این داستان با مهمان بیش از اندازه خودمانی و راحـت اسـت و مادر برعکس او بیش از اندازه مبادی آداب و تعارفی و حساس است و همین موضوع زمینه طنزی پنهان را در ساختار اثر پدید میآورد.
«مهمان مامان» دیالوگ محور و شخصیت مدار است. شخصیتها همه خوب از آب درآمدهاند. هر یک را انگار از قدیم میشناسیم. ریزه کاریهای داستان دلنشین است و بخشی از فرهنگ ما را، درست یا غلط، دوست داشتنی یا اعصاب خردکن، به خوبی نشان میدهد. از روی این کتاب فیلمی هم به همین نام «مهمان مامان» و با کارگردانی داریوش مهرجویی در ۱۳۸۲ ساخته شد که در بیستودومین دوره جشنواره فیلم فجر نامزد دریافت ۱۰ سیمرغ بلورین شد و در نهایت سیمرغ بلورین بهترین فیلم را از آن خود کرد.
همراه شدن با بهم ریختگیهای اهالی یک شهر
مرادی کرمانی پس از مهمان مامان، باز هم در داستان «مربای شیرین» از فضای روستایی و نیمه روستایی آثارش دور میشود. گره داستان با یک مسئله ساده و پیش پا افتاده یعنی باز نشدن در شیشه مربا و در قالب طنز و اغراق شروع شده و تا مدتی سبب بهم ریختگی میان خانوادهها و اهالی شهر میشود. «مربای شیرین» ضمن سرگرم کردن مخاطب به او میآموزد که نسبت به مسائل سادهای که در اطرافش رخ میدهد، حساس باشد و حقوق قانونی و شهروندی خود را بشناسد. از روی این کتاب فیلمنامهای هم به همین نام «مربای شیرین» توسط فرهاد توحیدی نوشته شده و فیلم آن با کارگردانی مرضیه برومند در ۱۳۸۰ ساخته شد.
انتهای پیام/110/
انتهای پیام/