انتخابات به پایان رسید اما آنچه در این میان همچون دورههای پیشین انتخابات مشهود بود، فقدان احزاب قدرتمند و فراگیر در عرصه انتخابات کشور بود. ارائه لیستها و ائتلافهای گوناگون نشان میدهد این رکن اصلی دموکراسی همچنان پاشنه آشیل توسعه سیاسی، فرهنگی و اقتصادی کشور است. هرچند در دو انتخابات اخیر صفبندیهای مشخصتری در فضای سیاسی کشور میان دو جریان اصلاحات و اصولگرا ایجاد شد، اما نکته مهم این است که هر دوی این جریانهای اصلاحطلب و اصولگرا درواقع دو نوع گفتمان هستند و ماهیت گفتمان discourse ساحتی از ایده Idea است و ایده ذاتا ماهیتی آسمانی دارد که به ساحت تفکر مربوط است. در حالی که در سیاست باید روی زمین سفت قدم برداریم. به عبارت دیگر گفتمان بهعنوان ساحتی آسمانی برای آنکه زمینی شود باید تجسد پیدا کند و این تجسد صورت نمیگیرد مگر در کالبد احزاب. قطعا گفتمان و ایدهای کلان اس و اساس تشکیل احزاب است و این یعنی شاهد چرخشهای ایدئولوژیک و فکری خلقالساعه در احزاب نباشیم؛ همچنانی که در ایران شاهد بودهایم برخی احزاب در دهه 60 و 70 یک دیدگاه و دکترینال اقتصادی یا فرهنگی داشتند و در دهه 80 و 90 یک دیدگاه کاملا متفاوت.
اما سخن ما در مورد تحلیل مفهوم گفتمان و ایده و تفاوتها و اشتراکات آن با حزب در ساحت فلسفه سیاسی نیست، بلکه سخن ما کاملا زمینی است. یعنی میخواهیم بگوییم برای داشتن جامعهای بهتر باید احزابی با پایگاه مردمی قوی داشته باشیم و بودن صرف گفتمانها در فضای سیاسی جامعه شرط لازم است اما مطلقا شرط کافی نیست. حال سوالی که اینجا مطرح میشود این است که از قِبَلِ بودن احزاب قدرتمند و فراگیر چه خیر و برکتی برای ما حاصل میشود. در پاسخ میتوان گفت مساله اصلی در این میان قدرت است، یعنی احزاب اولا برای به قدرت رسیدن، دوما برای بقا در امتداد طولی قدرت و سوما بسط عمقی قدرت در لایههای جامعه و ساختارهای حاکمیتی، باید خود را ملتزم به یکسری اصولی بدانند که توجه و بسط این اصول از سوی احزاب توسعه اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و ... کشور و جامعه را در پی دارد.
حال این اصول چه چیزهایی هستند:
داشتن برنامههای توسعهای کلان: احزاب قدرتمند برای حضور در ساختار حاکمیت - قدرت باید به شعارها و وعدههای دادهشده خود به مردم عمل کنند، در غیر این صورت نمیتوانند در ساختار حاکمیت- قدرت به حیات خود ادامه دهند. بنابراین احزاب برای ادامه حیات سیاسی خود برنامه توسعهای کلان تعریف و تدوین میکنند تا در چارچوب آن برنامهها در حوزههای اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و ... به پیش بروند. این در حالی است که به جرات میتوان گفت تمامی احزاب ایران فاقد برنامههای توسعهای کلان هستند و کاملا باری به هر جهت عمل میکنند.
توجه به شایستهسالاری: احزاب برای آنکه بتوانند همواره در ساختار حاکمیت- قدرت حضور داشته باشند، باید گلادیاتورهای خود را به عرصه کارزار بفرستند. یعنی افرادی که بتوانند برنامههای توسعهای کلان حزب را در حوزههای اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و ... عملیاتی کنند. بنابراین در یک فرآیند پالایش درونحزبی همواره افراد شایسته و توانمند که سالها در حزب بودهاند و توانمندیهای خود را به اعضای حزب نشان دادهاند به راس حزب میرسند و طبیعتا این افراد اگر در ساختار حاکمیت و مدیریت کشور قرار گیرند، میتوان امید داشت که کشور و جامعه با رشد و آبادانی بیشتری توسعه یابد.
کادرسازی و تجربهاندوزی: شاید بتوان مهمترین مشکل در ساختار سیاسی ایران را در این اصل دید که افراد دفعتا و با یک چشم برهم زدن وارد راس ساختار حاکمیت- قدرت میشوند. کم نیستند افرادی که تا روز قبل از انتخابات در روستا یا شهرشان ماستبندی داشتند یا معلم مدرسه بودند یا صندوقدار یا رئیس بانکی بودند یا خانم کارمند زیبارویی بودند و روز بعد به واسطه تبلیغات رنگارنگ یا قومیتگرایی و ... بر صندلی شورای شهر یا مجلس نشستهاند، بدون آنکه حتی یک روز تجربه سیاسی و مدیریت اجرایی و قانونگذاری داشته باشند. در حالی که احزاب برای تداوم و حیات سیاسی خود در آینده به کادرسازی میپردازند و این کادرسازی درواقع انتقال تجارب سیاسی و اجرایی به نسلهای جدید است. بهعنوان مثال دیوید کامرون، اوباما، فرانسوا اولاند و ... از جوانی در احزاب مورد علاقهشان و در پایینترین سطح حزب مشغول به فعالیت بودهاند و سالهای بسیاری بعد از آن توانستند به راس حاکمیت کشورهایشان برسند.
پاسخگو بودن: در حال حاضر کدام حزب نسبت به شرایط امروز اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و... کشور پاسخگو است؟ احزاب قدرتمند و فراگیر همواره برای استمرار حیات سیاسی، خود را پاسخگو میدانند. از این رو افراد منتخب در وهله نخست منتخبان همحزبیهای خود هستند و سپس منتخب مردم و این بدان معناست که افراد نمیتوانند هر تصمیم و هر اقدامی را که خود صلاح بدانند انجام دهند. چراکه افراد خود را در چارچوب حزب مسئول و پاسخگو میبینند؛ به عبارت دیگر پاسخگو بودن همچون ترمزی عمل میکند که فرد را از هرگونه تصمیم و اقدام خودسرانه و خارج از برنامه و سیاست حزب برحذر میدارد. حال شما این نکته را با برخی دولتمردان سالهای اخیر مقایسه کنید که بعد از به قدرت رسیدن خود را پاسخگوی هیچکسی نمیدیدند و هر تصمیمی را که به نظرشان صحیح میآمد اجرایی میکردند.
نقد درونحزبی: حزب هیچگاه خود را کامل نمیبیند. درواقع هرچند دکترینال و مانیفست و برنامههای کلان حزب همواره ثابت و لایتغیر است، تاکتیکها و برنامههای خرد براساس اقتضائات و نیازها و چالشهای روز جامعه و براساس نقد درونحزبی همواره تغییر میکند. همچنین زیر ذرهبین قراردادن عملکرد افراد فعال در ساختار حاکمیت- قدرت و نقد عملکرد آنها موجب میشود که فرد عملکردی خارج از سیاستها و برنامههای حزب نداشته باشد. چراکه در این صورت ممکن است یک فرد با اقدامات و تصمیمات خودسرانه خود حیات سیاسی یک حزب را با تمام سرمایههای انسانی و مادیای که دارد، به نابودی بکشاند.
همچنانکه گفته شد احزاب برای دوام و بقا در قدرت، خود را ملزم به تحقق شعارها و وعدههای دادهشده خود میدانند، از این رو بقای یک حزب یعنی عمل به وعدههای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و ... و این مساوی است با توسعه پایدار کشور. به عبارت دیگر احزاب با توسعه و پیشرفت و آبادی کشور و ایجاد رفاه و آرامش عمومی در مردم به واسطه عمل به وعدهها و شعارهایی که داده است، بقای خود را در ساختار حاکمیت- قدرت تضمین میکنند. از این رو داشتن احزاب قوی و فراگیر میتواند به رشد و توسعه پایدار کشور در زمینههای گوناگون منجر شود.
* کارشناس مسائل سیاسی
منبع: روزنامه فرهیختگان
انتهای پیام/