به گزارش گروه رسانههای دیگر خبرگزاری آنا، جشنواره حقیقت از 18 آذرماه شروع شده است و تا 25 همین ماه ادامه دارد. مستند «بچههای زمین خاکی» یکی از آثار مستند این دوره از جشنواره است که به کارگردانی میکائیل دیانی تولید شده. در این مستند به داستان شکلگیری تیم فوتبال اشاره میشود. در این مستند بچههای فقیر و حاشیهنشینی را که کودکان کار هستند، نشان میدهد که چگونه با امکانات و تجهیزات کم و از زمین خاکی به لیگ برتر فوتبال کشور میرسند. از گذشته تاکنون در اطراف شهرها حاشیهنشینانی زندگی میکردند که به لحاظ شرایط اقتصادی و زیست اجتماعی متفاوتتر از ساکنان داخل شهر زندگی میکنند. زندگی در حاشیه و رشد کودکان در این مختصات از زندگی شهرنشینی، همواره ازجمله مسائل مورد علاقه آسیبشناسان اجتماعی بوده است. میکائیل دیانی پیش از این در مستند اول خود به نام «بیجه» با فرم و روایتی متفاوت به زندگی در حاشیه کلانشهر تهران پرداخته بود. این بار هم او با سوژهای نهچندان ملتهب به سراغ بچههای حاشیهنشین رفته است.
بیشتر بخوانید:
به بهانه حضور مستند «بچههای زمین خاکی» در جشنواره سینما حقیقت با میکائیل دیانی کارگردان آن صحبت کردیم که مشروح آن را در ادامه میخوانید.
ایده مستند از کجا آمده است و چرا مستندی با این موضوع ساختید؟
همه مستندهایی که من تاکنون تولید کردم اجتماعی بوده و ایدهای که داشتیم کار کردن روی حوزه آسیبهای اجتماعی و حاشیهنشینی است. من دنبال سوژهها در حاشیههای شهری بودم و یک نگاه متفاوت پیدا کردم که حس مثبتی به من میداد و آن موضوع فوتبال بود. در نتیجه روی موضوع تمرکز کردم و شروع به رفاقت با این بچهها کردم و دوربین را بین آنها بردم و بعد این بچهها با دوربین من ارتباط گرفتند و محصولش شد مستند «بچههای زمین خاکی.»
در این مستند کارگردانی، تهیهکنندگی و نویسندگی هر 3 با شما بوده است. این موضوع سختی کار را برای شما بیشتر نمیکرد؟
به واسطه اینکه علاقهمندی شخصی من این بود که خودم با بچهها کار کنم، وقتی هر سه کار را انجام میدادم شناختم نسبت به آنها بیشتر میشد و نویسندگی برایم راحتتر بود. اما اینکه تهیهکننده هم خودم بودم دلیلش این بود که در ابتدای ماجرا خودم هزینه شروع کار را دادم و تهیهکنندهای پیدا نکردم. درواقع شروع کار با هزینهای از جیب خودم بود.
هزینه اولیهای که برای تولید مستند گذاشتید چقدر بود؟
من به واسطه اینکه نویسنده بودم و تجهیزات را هم تا حدودی داشتم هزینه اولیه برایم خیلی زیاد نشد. یعنی سعی کردم با تیمی که از دوستانم بودند و به صورت رفاقتی آمده بودند تا کنار این بچهها باشند کار را جلو ببریم و خیلی هزینه زیادی نکردیم.
علاقهمندی شما برای پرداخت به موضوعات اجتماعی از کجا ناشی میشود؟
پدیدههای اجتماعی معمولا در نگاه ما وجود دارند و این نگاهها بنا به سلایق و شرایط در انسانها متفاوت و بعضا اشتباه است. من سعی کردم با یک عینکی به آسیبهای اجتماعی نگاه کنم و به واسطه نبود مستندهایی با این منطق از سال 1394 سعی کردم این خلأ را پر کنم و همیشه نکتهای که داشتم این بود که در کنار آسیبشناسی راهکار هم ارائه دهم. در این مستند فضا خیلی امیدوار کنندهتر و با آیندهای روشنتر است و مخاطب با دیدنش حالش خوب میشود. در جشنواره اتفاقی که افتاد، سالن مملو از جمعیت بود و ما میدیدیم که مردم با فیلم میخندیدند و شاد بودند و خیلیها حال خوبی بعد از اتمام فیلم داشتند و این را خودشان به ما گفتند.
گفته بودید بعضی از قسمتها با دوربین تلفن همراه فیلمبرداری شده است. این موضوع کیفیت کار را دچار مشکل نکرد؟
خیر، کیفیت مشکلی نداشت. در سینما مساله اول شناخت میزانسن و دکوپاژ و طراحی تصویر است. ما چند فیلم اسکار در سال 2017 و 2018 داریم که فیلمبرداریاش با موبایل بوده است. این موضوع ناظر به این بوده که سازنده شناخت دقیقی نسبت به پدیده سینما و استفاده از دوربین داشته باشد. برای این مستند هم همین ماجرا اتفاق افتاد و من فیلمبرداری را با موبایل انجام دادم. البته که موبایلم هم کیفیت قابل توجهی دارد و اینکه بیشتر قاببندی و دکوپاژ تصویر برای ما مهم بود و سعی کردم که این مسائل را لحاظ کنم.
تولید این مستند چقدر زمان برد؟
من فرآیندی را به تصویر میکشیدم و این موضوع دو سال طول کشید. یعنی از تشکیل گروه تدوین و تمرین و رفتن به مسابقات 2 سال طول کشید. اما این دو سال منقطع بود. یعنی دو هفته یکبار یا سه هفته یکبار ضبط مستند را انجام میدادیم.
در این 2 سال وزارت ورزش یا سازمانهای دیگر شما را حمایت کردند؟
از سمت وزارت ورزش در تولید حمایتی نشدیم. اما درنهایت سازمان رسانهای هنری اوج کار را دید و اسپانسر آن شد و مستند را خرید.
در این مستند راوی حضور داشت. با چه معیاری راوی را انتخاب کردید؟
آن چیزی که من در مستند مدنظر داشتم این بود که خیلی به پدیده کودکان کار تیم فوتبال همیاری نزدیک شوم و از همه ابزاری که میتوانست این نزدیکی را ایجاد کند، استفاده کردم. یکی از این ابزارها راوی ما بود و نزدیک شدن به راوی در مستند به معنای نزدیک شدن به تیم فوتبال بود. مخصوصا امیرحسین قاسمی که آشنایی کامل با این بچهها داشت.
کار کردن با بچههای حاشیهنشین چه حس و حالی داشت و چقدر برای شما دشوار بود؟
نکتهای که وجود داشت این بود که من تلاش کردم دو سه ماه اول دوربین را با خودم به آنجا نبرم و مثل باقی بچههای تیم رفت و آمد و با آنها تمرین میکردم. یعنی اول رفاقتم را با این بچهها مستحکم کردم و بعد از این اتفاق دوربین در دستم گرفتم تا از اینها فیلم بگیرم. چند روز با دوربین موبایل از بچهها فیلم گرفتم و بعد دوربین فیلمبرداری را به آنجا بردم. سعی کردم اول با آنها رفیق باشم و بعد رفاقتی بینشان با دوربینم ایجاد کنم. در طول مستند دیگر دوربین را یکی از اعضای تیم میدانستند و در طول فیلمبرداری با دوربین راحت حرف میزدند و با نگاه به لنز، شوخی میکردند و خیلی طبیعی و باورپذیر این کار را انجام میدادند. این موضوع به دلیل این بود که من و دوربینم را در تیمشان پذیرفته بودند. البته که اصل ارتباطم با این بچهها و حال خوبی که داشتند به حال خوب من هم کمک میکرد.
این بچهها از لحاظ رفتاری و سطح فوتبال از روز اول تا پایان کار چقدر تغییر کردند؟
ابتدای ماجرا این بچهها زمین فوتبال، توپ، دروازه، لباس، کفش و خیلی چیزهای دیگر را نداشتند. در بیابانهای اطراف کورههای آجرپزی با دمپایی بودند. وقتی که مستند داشت تمام میشد این تیم حرفهای شده بود و وارد لیگ شدند و سه تا از بازیکنانش در لیگ برتری کشور رفتند. تفاوتی که این تیم از روز اول داشت تا وقتی که کار تمام شد، خیلی زیاد بود. پدیده تیم فوتبال همیاری، پدیده تغییر این بچهها بود. یعنی سکویی برای پرتاب این بچهها.
برای خرید لباس بچههای تیم چه کسی هزینه را پرداخت؟
ما در کنار فرآیند همیاری این فیلم را ضبط میکردیم و مردم برای این بچهها پول جمع میکردند. تیم همیاری با مردم صحبت کرده بودند که دروازه و امکانات ورزشی بگیرند و مثلا با شخصی صحبت کردند تا زمین را در اختیار ما قرار دهد. ما این روایت را در کنار خیرین ساختیم.
برای بازیکن افغانستانی که مشکل حضور در تیم لیگ برتری را داشت کاری کردید؟
هنوز مسالهای که داشت حل نشده است اما بچههای ما پیگیر کار هستند و من امیدوارم این مستند راهگشای حل مساله حسین ما شود.
مستندی به اسم «جایی برای فرشتهها نیست» در زمینه ورزش بانوان تولید شده بود. «بچههای زمین خاکی» را میتوان با آن مقایسه کرد و شما از این مستند تاثیر گرفتید؟
اصل مستندهایی که گروه قهرمان دارند چه در عرصه مستند و چه در عرصه داستانی زیاد است. مجموعههایی که در آمریکا روی بازیهای هاکی یا بسکتبال و... تمرکز کردند و سناریو برای آنها چیده و مستند تولید کردند. یا درمورد کشورهای شرق آسیا که برای فوتبال این کار را میکنند و مستند میسازند. اساسا گروه قهرمانان، فیلم داستانی زیادی دارند و آدم با دیدن آنها الگو میگیرد. یکی از فیلمهایی که من دیدم و شاید الگویی هم از آن گرفتم مستند «جایی برای فرشتهها نیست» بود. البته یک تفاوتی که وجود داشت اینکه امکانات و تجهیزات و فرصتی که برای سام کلانتری بود با امکانات و تجهیزات و فرصت من خیلی فاصله داشت.
در مستند یکسری دیالوگها مثل «کسی که در زمین گل بزند میتواند در زندگی شخصیاش هم گل بزند» یا «از زمین خاکی تا استادیوم آزادی فاصلهای نیست» وجود داشت. به نظر شما برای بچههایی که در زمین خاکی با دمپایی پاره راه میروند و وضعیت خوبی ندارند این صحبتها شعار نیست؟
حقیقتش این است که بخشی از چیزهایی که گفته میشود من در متن ننوشتم. نویسنده در مستندهای اینچنینی در فرآیند پستولید قرار میگیرد. یعنی داستان را فیلمبرداری میکند و بعد براساس چیزی که دارد، مینویسد و کنار هم میگذارد تا مستند شکل بگیرد. این ادبیات برای این بچهها بود. راوی تلاش میکرد تا با ادبیاتش رویاها را در ذهن بچهها زنده نگه دارد. ما با یک پدیدهای مواجهیم که کودکانی هستند که خیلی رویا ندارند و حتی رویای اینکه در آینده چه اتفاقی برایشان میافتد را هم ندارند. چند سال پیش من در همین جمع بودم و نشسته بودیم و از بچهها پرسیدیم که چه آرزویی دارند. بیشتر بچهها اصلا تصویری از چیستی آرزو نداشتند و با توضیحات ما جواب میدادند. تلاش امیرحسین قاسمی این است که رویا و آرزو را بین بچهها زنده نگه دارد.
به نظر میرسد که تولید این مستند، بهگونهای به دنبال جلب نظر مخاطب و ترحمشان نسبت به این بچههاست. کسانی که از صفر شروع میکنند و با تلاش به جایگاه بهتری میرسند؟
اصلا نمیخواستم ترحمی برای این بچهها بگیرم. مبنای مستند «بچههای زمین خاکی» این است که در شرایط و با امکانات یکسان، بچههای حاشیه انسانهای توانمندتر، عزتمندتر و غرورآفرینتری هستند. به واسطه اینکه قدر تلاشها و موقعیتهایی که در آن قرار میگیرند را بیشتر میدانند و به مراتب بیشتر تلاش میکنند. در این مستند تلاش کردم که نشان دهم اگر حداقل امکانات را در اختیار بچههای حاشیهنشین قرار دهیم استعدادی که در آنجا مشاهده میکنیم و نتیجهای که از این بچهها میگیریم بیشتر است. اساسا به سمت این نرفتم که مستند را طوری بسازم که بگویم این آدمها ترحم برانگیز هستند یا دنبال این نبودم که مخاطبانم احساس ترحم و ناراحتی پیدا کنند. فقط میخواستم تلاش و استعداد این بچهها دیده شود.
همکاری مدیران شبکه مستند با مستندسازان چگونه است؟
حمایتهایی که شبکه مستند از من و از همه مستندسازان در این سالها کردند و فرصت توجه دیده شدن به مساله مستند را رقم زدند خیلی اتفاق مبارکی است. چند هفته پیش، بعد از دو سال مستند دیگری از من با جسارت مدیر شبکه مستند پخش شد و فرصت خوب و متفاوتی را به من داد تا بتوانم خودم را ارزیابی کنم. این مستند باعث شد تا دستاورد هنریای که برای آن زحمت کشیدم برای عموم به نمایش گذاشته شود. از این بابت شبکه مستند خیلی کمککننده است. نکته دیگری که وجود دارد جایگاه اصلی مستند در تلویزیون است. مستند برای مخاطب عام تولید میشود و باید این را همواره به مدیران تلویزیون تاکید کنیم که اگر امکان نمایش مستند در فضای تلویزیون را ندهند، بخشی از زحمات بچههای مستندساز از بین میرود.