یک جام و دو انتخاب
آنچه سیستمهای سیاسی را مقتدر میکند، مقبولیت سیاسی ناشی از اراده ملی و «مشارکت عمومی» است، وگرنه قدرتهای بیاقتدار، همان قدرتهای بیپشتوانه «جمهور» هستند؛ بنابراین چه افلاطون در «مدینه فاضله» و چه شاگردش ارسطو در «رساله سیاست»، حق داشتند که جمهور را مبنای قدرت مشروع یا اقتدار بنامند که البته وقتی با «فرزانگان» همراه میشود، حکومت یا سیستم سیاسی، آن میشود که باید.
ما امروزه و در شرایط کنونی، پس از لغو تحریمها و اجرائیشدن برجام- که در مسیری پرفرازونشیب و در سایه دیپلماسی هوشمند و مدبرانه به فرجام رسید- با یک «انتخاب اصولی» همراه شدهایم که باید این انتخاب را تا انتها، مدبرانه طی کنیم و نشان دهیم که اقتدار و پشتوانه مردمی، سبب این انتخاب و راه فردای بلند اقتصادی ایرانزمین شده است.
دوم: «یک دست جام باده و یک دست جعد یار/ رقصی چنین میانه میدانم آرزوست»- حضرت مولانا
اما انتخابی دیگر نیز وجود دارد، انتخابات همان میدان آزمونی است که پس از ٢٤ خرداد ٩٢، بار دیگر در هفتم اسفند ٩٤، ما را با تئوری اقتدار و مشروعیت سیاسی روبهرو میکند. انتخابات پیشِرو، چنانچه با برخی مسائل روبهرو شود ما را در تنگنایی قرار خواهد داد که انتظار برگزاری انتخابات، با «نرخ مشارکت بالا»، از دست میرود و این همان خطری است که میتواند ما را در این میدان، ناکام بگذارد.
میتوان به شرایط کنونی کشور از منظری دیگر نگریست؛ ما اگر در میدان برجام و بر سر میز مذاکره به دستاوردهای بزرگی رسیدیم، به واسطه «اقتدار ملی و داخلی ما» بود. آسیبدیدن این اقتدار به هر شکل، نه فقط ما را در «میدانهای پسابرجام»، تضعیف میکند، بلکه بیتردید، فضای پرامیدی که ایجاد شده را، به تردید بدل خواهد کرد.
سوم: «جذب حداکثری» و «دفع حداقلی»، نگاه روشنبینِ شهید دکتر بهشتی بود که برای نخستینبار- به مانند یک ریلگذاری مدیریتی و اجرائی- راهنمای عمل مدیران در سیستم سیاسی ایران پس از انقلاب شد. اما دیری نپایید که بهویژه پس از پایان دهه اول انقلاب برخی جریانها تلاش کردند، این تئوری سیاسی و ریلگذاری اصولی، به حاشیه رانده شود. بازخوانی تحولات دو دهه پیش تاکنون، نشان میدهد که هرگاه در میدان عمل به این تئوری سیاسی نزدیک شدهایم، فضا به کلی تغییر کرده است و ما به تعبیر میشل فوکو، «خود نظارتی» را با نگاه جذب حداکثری، نهفقط تحقق بخشیدهایم، بلکه راههای تازهای نیز، گشودهایم.
امروز، باید از نگاههایی که این تئوری سیاسی را به حاشیه میراند، بهشدت پرهیز کنیم. در دو سال اخیر، شاهد احیای این «تئوری کارآمد» بودهایم؛ بنابراین از خود باید بپرسیم، چه اتفاقی افتاده است که برخی گروهها خواسته و ناخواسته، نگاههای بسته را بر نگاههای متناسب با اقتضائات زمان که نیاز امروز این سرزمین است، ترجیح میدهیم؟
آخر: «نـرگـس نـشـدم، دردا! تـا تـــاج زرم بـاشــد/ چـون لاله نـصیـبم شد خـونیـن جگری عـمری »- سیمین بهبهانی
اعتدال، چه با «مبنای اصولگرایانه»، چه با «رویکرد اصلاحطلبانه»، با وجود آنکه «روش» تلقی شده است تا «گفتمان»، موفقیت دو سال پیشین به روشنی ثابت کرد که میتواند در کشور ما و در میان جریانهای سیاسی مختلف، به جایگاه یک گفتمان مقتدر تبدیل شود؛ اما پایه هر گفتمانی، از اصولی چند شکل میگیرد که بیتردید یکی از محورهای جدی آن، «تحمل و صبوری» یا خونینجگری است. تحمل نقد مخالف، تحمل افراطگریها و بالاتر از آن، تحمل سنگاندازیها و تخریبهای عامدانهای که گویی به آن عادت کردهایم، یک اصل اساسی برای دستیابی به موفقیت قلمداد میشود. نگاهی از سر تأمل به تحولات دو سال اخیر نیز، به خوبی نشان داد که «اصولگرایان معتدل» و «اصلاحطلبان معتقد»، جایگاهی به مراتب بالاتر از قبل یافتهاند و این دستاورد حاصل نشد، مگر آنکه جریان با گفتمان اعتدال، هر دو را به پراگماتیسم و عملگرایی و درک تجربی واقعیتها، رهنمون ساخت. دلواپسیها، حتی وقتی با منطقی ولو سست، در دو سال اخیر رخ نمود، باز هم پاسخی جز رفتاری متین و معقول نیافت و این همان چیزی است که در تئوری بزرگانی از مکتب فرانکفورت چون هابرماس، با عنوان «منطق گفتوگو» و به دنبال آن، «تبادل معنا» و «تعدیل رفتار» جلوهگر شده است. ما در شرایط امروز، یک جام و دو انتخاب در دست داریم؛ جام اعتدال و گفتمان واقعنگرانه با دو انتخاب در عرصه ملی و دیگری پسابرجام، یعنی پیمودن راه تازه در عرصه بینالمللی.
این یادداشت در روزنامه شرق منتشر شده بود.
*استاد دانشگاه
انتهای پیام/