واشنگتن بر لبه آتش
به گزارش گروه رسانههای دیگر خبرگزاری آنا، پس از برگزاری انتخابات ریاستجمهوری آمریکا و پیروزی بایدن، در ابتدا این تصور به وجود آمد که با سقوط ترامپ و خروج او از کاخسفید، دوران آشفتگی سیاسی و اجتماعی در این کشور نیز به تدریج به پایان رسیده و اوضاع درونی ایالاتمتحده به روال عادی بازخواهد گشت، اما اکنون و پس از گذشت هشتماه از رویکار آمدن بایدن، مسیر تحولات بهگونهای است که نشان میدهد چالشهای داخلی این کشور فراتر از جنجالها بر سر جابهجایی قدرت در راس کاخسفید یا حتی جابهجایی قدرت میان دو حزب مسلط سیاسی این کشور بوده است. اینکه ترامپ بهرغم آنهمه جنجالسازی، نپذیرفتن نتایج انتخابات و طرح اتهاماتی در رابطه با تقلب گسترده، هنوز در کانون توجه و درصدر برخی نظرسنجیها قرار میگیرد نیز جای تامل دارد. درواقع اگر بخواهیم بهشکلی واضحتر و دقیقتر بگوییم، این شخص ترامپ یا کاریزمای شخصیتی او نیست که باعث شده او همچنان در مدار قدرت باقی بماند، بلکه حرکت هنرمندانه او روی گسلها و شکافهای اجتماعی درونی و رو به افزایش ایالاتمتحده، تضمینکننده این بقا بوده است. نمونه واضح این حرکت همین موجسواری اخیر ترامپ روی بحث مهاجرت است که وی زیرکانه و با تشبیه آمریکا به یک چاه فاضلاب که هر مجرم و جنایتکاری را درون خود جای میدهد، نظر مساعد مخالفان رویکردهای مهاجرتپذیر را جلب کرده است. اما نکته جالبتر شاید این باشد که ترامپ برای دستاویز قراردادن این شکافها و گسلها، هیچ محدودیت و خط قرمزی هم قائل نیست و حتی از مطرح کردن بحث فروپاشی ایالاتمتحده نیز ابایی ندارد، چنانکه چندروز قبل صراحتا اعلام کرد با تداوم شرایط فعلی تا سهسال دیگر آمریکایی وجود نخواهد داشت.
اما در شرایطی که ترامپ از شکافها و گسلهای سیاسی و اجتماعی روبهافزایش درونی آمریکا بهعنوان اهرم بازگشت دوباره به قدرت استفاده میکند، جامعهشناسان و تحلیلگران سیاسی و اجتماعی آمریکا بهشدت نگران پتانسیلهای فروپاشی ایالاتمتحده از درون هستند. این افراد که حتی پیش از رویکار آمدن ترامپ این پتانسیلها را درک کرده و نسبتبه آن در قالب کتابها و تحلیلهای مختلف هشدار داده بودند، اکنون شرایط را در مرز هشدار و خطر جدی دانسته و به هر دری میزنند تا جامعه و سیاستمداران را نسبتبه پیامدهای آن آگاه کنند. در همین راستا «ویلیام جی.گیل» و «دارل ام.وست» دو دانشمند و تحلیلگر برجسته موسسه بروکینگز، اخیرا مقالهای را منتشر کردهاند که در آن نسبتبه احتمال حرکت ایالاتمتحده بهسوی یک جنگ داخلی دیگر هشدار دادهاند. آنچه در ذیل میآید تحلیلی است که این دو نفر درمورد چگونگی حرکت آمریکا بهسوی این شرایط و پتانسیلهای احتمال وقوع یک جنگ داخلی ارائه دادهاند و درنهایت نیز کوشیدهاند ضمن حفظ امیدواری، زنگهای خطر را نیز به صدا درآورده باشند.
افکار عمومی درمورد احتمال وقوع یک جنگ داخلی چه میگویند؟
آیا واقعا این امکان وجود دارد که آمریکا در آیندهای نزدیک با شرایط وقوع یک جنگ داخلی روبهرو شود؟ اگرچه ممکن است این موضوع دور از ذهن بهنظر برسد، با اینحال نگرانیهای فزایندهای در این زمینه شکل گرفته است. براساس یک نظرسنجی ملی که بهوسیله «جان زاگبی» (نویسنده، سخنران و نظرسنج افکار عمومی در ایالاتمتحده) انجام گرفته، مشخص شده که اکثریت قابلتوجهی از آمریکاییها یعنی ۴۶ درصد بر این عقیده هستند که احتمال وقوع یک جنگ داخلی در آینده وجود دارد، در عین حال ۴۳ درصد آن را غیرمحتمل دانسته و ۱۱ درصد نیز از دادن پاسخ مطمئن عاجز بودهاند. نکته جالب این است که امکان وقوع جنگ ازنظر افراد جوان (۵۳ درصد) درمقایسه با افراد مسنتر (۳۱ درصد) محتملتر بوده است. در یک تقسیمبندی دیگر و برمبنای جغرافیا، ساکنان جنوب (۴۹ درصد) و منطقه «مرکزی/دریاچههای بزرگ» (۴۸ درصد)، درمقایسه با مناطق شرقی(۳۹ درصد) باور بیشتری به احتمال وقوع جنگ داخلی داشتهاند. درکنار این نظرسنجیها از برخی اظهارات نیز نباید بهسادگی عبور کرد؛ چنانکه مدیسون کارتون، نماینده جمهوریخواه کارولینای شمالی، ادعاهای غلطی درمورد صحت انتخابات مطرح کرده و میگوید: «اگر سیستم انتخاباتی ما به فریبکاریاش ادامه دهد، این موضوع به سرانجامی جز خونریزی منتهی نخواهد شد. هیچ کاری برای من از این وحشتناکتر نخواهد بود که دربرابر یک هموطن آمریکایی اسلحهام را بردارم.»
ایالاتمتحده و ظرفیتهای وقوع یک جنگ داخلی جدید
در نظرسنجی ذکرشده اخیر از مردم سوال نمیشود که چرا تصور میکنند احتمال جنگ داخلی وجود دارد یا اینکه جنگ در چه شرایطی میتواند رخ دهد، با اینحال ما عقیده داریم نیروها و عواملی باعث شده تا مردم بهسمت چنین باور غیرقابلتصوری جلب شوند.
مباحث جنجالبرانگیز
برابری نژادی، کنترل سلاح، سقط جنین، مشروعیت انتخابات، تغییرات آبوهوایی، واکسن، ماسک و لیست بلندبالایی که همچنان ادامه دارد، مباحثی فرهنگی، اقتصادی و سیاسی هستند که خشم و خشونت ایجاد میکنند. ما درحال حاضر «جنگهای مرزی» را بهواسطه فدرالیسم شاهد هستیم؛ با ایالتهایی مواجهیم که قوانینی عمومی تصویب میکنند که با قوانین دیگر ایالتها تفاوتهای قابلملاحظهای دارد. بهعنوان مثال قانون جدید تگزاس عملا سقط جنینهای بعد از هفته ششم بارداری را ممنوع اعلام میکند، درحالیکه ایالتهای دیگر همچنان چارچوب حکم دیوان در پرونده «Roe v. Wade» را حفظ کردهاند.
سطوح بالای نابرابری و قطبی شدن
این مباحث جنجالی تاحدی متاثر از تقسیمات گسترده و درهمتنیدهای است که کشور را تحتفشار قرار میدهد. بهواسطه جداسازیها در مسائلی چون ایدئولوژی، نژاد، جنسیت، استانداردهای زندگی و فرصتهایی برای تعلیموتربیت و پیشرفت اقتصادی، گروههای مختلف بهشکل دراماتیکی نگرشهای متفاوتی درباره خطمشی عمومی و جامعه آمریکا دارند. بسته به مباحث مطرحشده، تنوع نگرشها نیز میتواند وسیع باشد.
وقتی همهچیز به برنده تعلق میگیرد
ترسیم دقیق دیدگاهها بهخودیخود نیازی به توقف عملکرد دولت ندارد؛ برای مثال تیپ اونیل(رئیس سابق مجلس نمایندگان آمریکا) و رونالد ریگان در انجام مذاکره و دستیابی به توافقات توانمند بودند، اما اتمسفر زهرآگین امروزی مذاکره بر سر مسائل اساسی و مهم را دشوار ساخته و شرایطی را رقم میزند که مردم از دولت فدرال خشمگین باشند. این موضوع به خلق رهیافتی در سیاست مبتنیبر اینکه «همهچیز به برنده تعلق میگیرد» کمک میکند (کتابی با همین عنوان در آمریکا در سال۲۰۱۵ به چاپ رسیده است). وقتی ریسک به این میزان بالا است، مردم تمایل پیدا میکنند تا از ابزارهای استثنایی و خاص برای رسیدن به اهدافشان استفاده کنند. وقتی میل به پیروزی بالاتر از هر ملاحظه دیگری قرار میگیرد، این موضوع ما را بهسوی سرنوشتی نامعلوم سوق میدهد.
بازی غیرمنصفانه طرف مقابل
یکی از نگرانکنندهترین نشانههای جنگ داخلی معاصر، گسترش این عقیده است که طرف مقابل ظلم میکند. بهعنوان مثال لیبرالها بر این اعتقاد هستند که محافظهکاران حق رای را محدود کرده، دموکراسی را به خطر انداخته و رویههای قانونی و معمول را نادیده میگیرند. درمقابل محافظهکاران تصور میکنند فرآیند فعلی بهسوی سوسیالیسم و بیاحترامی به ارزشهای لیبرالیسم و آزادی درحال دگرگونی است. نگریستن دیگران با سوءظن شدید و نگاهی تردیدآمیز به اینکه حرکتهایشان نشانهای از فرسودگی در ایمان و باورهای سیستم است، همگی ازجمله دلایلی بهشمار میآیند که چرا مردم در برخورد با یکدیگر چندان خوب نیستند.
رواج اسلحه
درحالیکه گویا مشکلات بالا کافی بهنظر نمیرسد، آمریکا تعداد فوقالعادهای سلاح و گروههای شبهنظامی شخصی (غیردولتی) دارد. براساس گزارش بنیاد ملی ورزش تیراندازی، که درواقع انجمنی برای تجارت اسلحه است، در ایالاتمتحده ۴۳۴ میلیون قبضه اسلحه گرم دراختیار غیرنظامیان قرار دارد؛ یعنی ۱.۳ سلاح بهازای هر شهروند آمریکایی. تسلیحات نیمهاتوماتیک نیز رقمی درحدود ۱۹.۵ میلیون قبضه را شامل میشود. همه اینها یک جمعیت بهشدت مسلحشده با قابلیتهای بالقوه خطرناک را درمعرض نمایش میگذارد.
شبهنظامیان خصوصی
«راشل لوی» از والاستریت ژورنال مینویسد: «چندصد گروه شبهنظامی اکنون در سراسر کشور وجود دارد که در سالهای اخیر تکثیر نیز شدهاند.» شبهنظامیان فعلی عموما توسط مردان راستگرای افراطی سفیدپوستی تشکیل شدهاند که نگران تغییرات و دگرگونیهای ساختارهای جمعیتی، دستمزدهای راکد و پیامدهای حرکت آمریکا بهسوی یک جامعه چندنژادی و چندقومی، بر اوضاع خودشان هستند. این گروهها پتانسیل خشونت را ایجاد میکنند؛ چراکه تمایل به جذب اشخاص افراطگرا دارند، اعضایشان را برای برخوردهای خشونتآمیز تعلیم میدهند و از شبکههای اجتماعی برای تقویت باورهای عمومی بهره میبرند. آنها آشکارا از شورشهای مسلحانه صحبت به میان میآورند و برخی اعضای این سازمانها درحال حاضر نیز درگیر خشونت هستند و به دیگران در برنامههای تهاجمی و تیراندازیهایشان کمک میکنند.
در جستوجوی بارقههایی از امیدواری
جنگ داخلی هنوز هم میتواند اجتنابناپذیر نباشد. بهرغم فاکتورهایی که در بالا اشاره شد، جنگ داخلی غیرقابلاجتناب نیست. درواقع سناریوی جنگ داخلی با چند فاکتور محدودکننده نیز روبهرو است که برای توقف این نزاع درحال افزایش، تاحدی امیدوارکننده بهنظر میرسد. در وهله اول باید گفت بیشتر نهادهایی که صحبت از جنگ داخلی به میان آوردهاند، نهادهایی عمومی و دولتی نیستند. وقتی ایالتهای جنوبی در دهه ۱۸۶۰ از دولت مرکزی جدا شدند، آنها از نیروهای پلیس، سازمانهای نظامی و شبهنظامیان تحت حمایت دولت برخوردار بودند. این شرایط متفاوت از امروز است که در آن بیشتر نیروهایی که برای جنگ داخلی سازمان یافتهاند، ماهیتی عموما خصوصی دارند. اما نکته مهم و قابلتوجه دوم این است که در شرایط فعلی و در مقایسه با زمان جنگهای داخلی، شکاف منطقهای مشخصی وجود ندارد. بر این اساس تفاوتهای شهری و روستایی، آنهم درحدود ایالتهایی خاص وجود دارد. در عینحال درحالیکه خاستگاه محافظهکاران جوامع روستایی است، شاهد سلطه پیشرونده شهرها هستیم. درکنار اینها، این وضعیت درقیاس با شرایطی که یک منطقه بتواند جنگی را بر منطقهای دیگر تحمیل کند، تقسیمبندی جغرافیایی کاملا متفاوتی دارد. شرایط فقدان یک تقسیمبندی جغرافیایی مشخص و یکنواخت، توانایی و قابلیت تقابل با دیگر حوزهها، سازماندهی زنجیرههای حمایتی و بسیج عمومی مردم را کاهش میدهد. درنهایت میتوان به سابقه کاری صندوقهای رای نیز امیدوار بود. بهرغم اتهامات فزاینده و غلط جمهوریخواهان درمورد تقلب در انتخاباتهایی که شکست خوردهاند، آمریکا پیشینه حل منازعات ازطریق ابزارهای سیاسی و انتخاباتی را دارد. اگرچه درجاتی از وخامت اوضاع در تضمین رویههای معمول و حمایتهای دموکراتیک را شاهد هستیم، اما حاکمیت قانون همچنان قوی است و مقامات حکومتی برای مجازات کسانی که در اقدامات خشونتبار درگیر هستند، همچنان از موقعیت مستحکمی برخوردار هستند.
خطر جنگ داخلی را جدی بگیریم
ما انتظار داریم این فاکتورهای محدودکننده به کشور اجازه دهد تا از یک جنگ داخلی تمامعیار اجتناب کند. اما ازسوی دیگر با درنظر گرفتن این مهم که نیمی از مردم کشور به وقوع چنین احتمالی باور دارند، ما نیاز داریم این سناریو را جدی بگیریم. جهنم دهه ۱۸۶۰ هرچند گامی ضروری برای نجات ملت از بردگی بود، اما چهارسال بهطول انجامید، بیش از ۶۰۰ هزار زندگی را گرفت و اثرات مخربی بر اقتصاد، نظام سیاسی و جامعه بهعنوان یک کلیت، برجای گذاشت. آن واقعه یک نقض تکاندهنده اتحاد ملی بود که بهوسیله بردهداران رقم خورد و همچنین نمایشی بود برای آنچه پس از فروپاشی پایههای یک حکومت رخ میدهد. ما نباید تصور کنیم این رخدادها دوباره تکرار نخواهد شد و علائم شومی را که نشان میدهد درگیریها درحال خارج شدن از کنترل است، نادیده بگیریم. حتی اگر شرایط ما به یک نبرد آشکار منتهی نشود، این مسائل میتواند تروریسم محلی و خشونتهای مسلحانهای که کشور را بهسمت بیثباتی سوق میدهد، افزایش دهد. زمان آن رسیده که گامهایی برای حفاظت از دموکراسی برداریم، ملاحظات و نگرانیهای اجتماعی را موردتوجه قرار دهیم و انبار باروت کنونیمان را خنثی کنیم.
منبع: فرهیختگان
انتهای پیام/
انتهای پیام/