چرا راه نجات افغانستان در مشارکت همه طیفهای سیاسی و مذهبی است؟
به گزارش گروه رسانه های دیگر خبرگزاری آنا، سیدمهدی طالبی، روزنامهنگار طی یادداشتی در روزنامه فرهیختگان نوشت: «فرار از کابل» شاید در آینده نام یکی از پرفروشترین و جذابترین فیلمهای سینمایی شود. فیلمی که میتواند با سوار شدن بازیگری در نقش کریس داناهو فرمانده لشکر 82 هوابرد آمریکا به هواپیما آغاز شود؛ فردی که آخرین نظامی خارجشده از افغانستان بود. این شروع رویایی برای یک فیلم، اما چند روز پیش تلخترین اتفاقی بود که برای آمریکا بهعنوان مدعی ابرقدرتی جهان رخ داد. فرار آمریکا از افغانستان بیشک یکی از مهمترین وقایعی است که در دفتر تاریخ جهان ثبت میشود. آمریکا یکدهه پس از فروپاشی شوروی و از بین رفتن نظام «تکقطبی»، در نخستین سالهای قرن بیستویکم جهت اثبات هژمونی خود وارد افغانستان شد تا برای زمانی نامعلوم در آنجا مستقر شود. هدف از این اشغالگری نیز تسلط و نظارت بر شرق آسیا، اوراسیا و غرب آسیا بود. زمین و زمان اما با آمریکاییها یار نبود تا تنها دودهه پس از ورود پیروزمندانه به افغانستان، نیروهای واشنگتن شبانه از کابل فرار کنند.
این مساله دستاوردی بسیار بزرگ برای مردم افغانستان است؛ دستاوردی که البته در تاریخ معاصر این کشور بیسابقه نیست. مردم افغانستان در دهه 1980 میلادی نیز پس از یکدهه مبارزه با شوروی این کشور را در سال 1989 مجبور به خروج از کشورشان کردند اما بااینوجود گروههای افغان نشان دادهاند که در زمان مبارزه با اشغالگران، موفقتر از زمانی عمل میکنند که آنها از افغانستان گریختهاند. در دهه 1990 میلادی پس از فرار شوروی و سقوط دولت وابسته به آن در کابل، نیروهای موسوم به مجاهدین پس از در دست گرفتن قدرت، وارد نزاعی خونین با یکدیگر شدند تا شیرینی فرار شوروی از این کشور به تلخی تبدیل شود.
شرایط امروز افغانستان چیزی شبیه به آن دوره است. مردم این کشور بر اشغالگران پیروز شده و ابرقدرتی جهانی را تحقیر کردهاند، اما این شیرینی درمعرض خطر استبداد داخلی قرار دارد که میتواند مانند دهه 1990 میلادی افغانستان را دچار درگیری و جنگ داخلی سازد.
خلق نظام «امارت» برای گریز از مردمسالاری و دموکراسی
مقامات گروه طالبان میگویند دموکراسی مناسبتی با فضای افغانستان ندارد. وحیدالله هاشمی یکی از رهبران ارشد طالبان چهارشنبه 27 مرداد (18 آگوست) در گفتوگویی اختصاصی با رویترز ادعا کرده بود دموکراسی در این کشور «پایگاه» ندارد. وی همچنین تاکید داشت که در آیندهای نزدیک حکومتی شبیه به دوره پیشین تسلط طالبان بر افغانستان طی سالهای 1996 تا 2001 برسرکار خواهد آمد. سخن مقامات طالبان درباره عدم انطباق دموکراسی با خواست مردم افغانستان ادعایی بزرگ است که نمیتوان بهراحتی از کنار تبعات آن عبور کرد. در اینجا باید به بررسی سادهای از دموکراسی پرداخت تا مشخص شود این ایده از چه شاخصهایی برخوردار است که طالبان از آن رویگردان بوده و مدعی است با فضای افغانستان مناسبتی ندارد. البته باید درنظر گرفت که اصل اساسی در هر کشور مردمسالاری است و اگر درجایی یک مدل از دموکراسی قابلاجرا نبود، شیوههای دیگر آن قابلپیگیری است، بهعنوان نظام سیاسی عراق درحالحاضر چیزی شبیه به جمهوری سوم فرانسه است و از یک ساختار پارلمانی بهره میبرد، احزاب و کارشناسان عراقی با توجه به مشکلات این سیستم در عراق که باعث بیثباتی و یا تزلزل دولتها میشود خواستار تغییر شیوه پارلمانی به ریاستی شدهاند. در این سیستم رئیسجمهور با آرای مردم انتخاب خواهد شد و از اختیارات گستردهای نسبت به نخستوزیر منتخب پارلمان برخوردار خواهد بود و در این شیوه حتی درصورت عدم تفاهم احزاب در پارلمان کشور بهدلیل وجود نظام ریاستی و مشروعیت مردمی و قدرت بالای رئیسجمهور دچار تزلزل نخواهد بود.
در افغانستان اما حرف طالبان چنین مسائلی نیست. این گروه از اساس دموکراسی را نفی کرده است تا بهطورکلی مردمسالاری را به چالش بکشد. آنها درمقابل مفهوم دموکراسی واژهای تحتعنوان «امارت» را خلق کردهاند. از نگاه طالبان، نظام حکومتی امارت بهدلیل عدم توجه به آرای مردم، درنظر نگرفتن نظرات جامعه و از دور خارج کردن بزرگان و نخبگان کشور از اثرگذاری مشروعیت دارد؛ درمقابل اما دموکراسی بهدلیل آنکه شیوهای مبتنیبر استخراج نظرات مردم و حلوفصل اختلافات از طریق سازوکارهای دموکراتیک است، غیرمشروع تلقی میشود.
قالب کردن عقاید قبائل کوچرو تحت عنوان قوانین اسلامی
طالبان گرچه بسیاری از جنایتهای دهه 90 میلادی را در افغانستان مرتکب نشده است اما در سطح جامعه همچنان برخی از نشانههای افراطیگری را از خود بروز میدهد. تصاویر منتشر شده از ولایت پنجشیر نشان میدهد نیروهای طالبان برخلاف وعدههای پیشین خود پس از ورود به مقبره و محل دفن احمدشاه مسعود، دست به تخریب این مکان زدهاند.
طالبان این اقدام را در شرایطی انجام داده است که بهطور کلی نیازی به حمله علیه پنجشیر نبود. این منطقه از نظر نظامی محاصره شده بود و توانایی تهدید علیه قدرتگیری طالبان را نداشت. حمله زودهنگام به پنجشیر بیشتر نشانگر نیات خاصی بود که طالبان در سر دارد. تخریب مقبره احمد شاه مسعود دومین تخریب از این دست است. پیشتر نیروهای طالبان نماد شهید عبدالعلی مزاری یکی از رهبران شیعیان هزاره را در بامیان تخریب کرده بودند؛ مزاری هنگامی که در سال 1995 برای مذاکره نزد طالبان رفته بود توسط اعضای این گروه به شهادت رسید.
طالبان به جز دست زدن به تندروی در برخورد با مخالفان و نمادهای آنان در سطح جامعه نیز اقداماتی را در جهت مخدوشسازی دیدگاههای اسلامی آغاز کردهاند. رسانهها میگویند دانشجویان سراسر افغانستان پس از روی کار آمدن طالبان دارای محدودیتهایی «بیدلیل» شدهاند، محدودیتهایی که دلایلی اسلامی نیز ندارند. یکی از این اقدامات نصب پرده و تخته میان دانشجویان دختر و پسر در دانشگاههاست. پیشتر نیز روزنامه تایمز آو ایندیا با انتشار یکی از بیانیه طالبان در آستانه بازگشایی دانشگاههای افغانستان آورده بود: «طالبان گفته دانشجویان دختر باید نقاب بزنند.» این گروه در دوران حکومت خود طی سالهای 1996 تا 2001 هرگونه تحصیل زنان را منع کرده بود. اقدامات طالبان گرچه در پوشش دین و مذهب انجام میشود اما بیشتر این رفتارها بیش از آنکه نشات گرفته از دین باشند ناشی از سنتهای قبایل پشتون در دور نگه داشتن زنان از اجتماع هستند. گروه طالبان در این حوزه حتی کاری به قبایل پشتون شهرنشین ندارد بلکه قواعد پشتونهای کوچرو را با نام و قالب اسلام تبلیغ کرده و قصد دارد آنها را در جامعه اجرا کند.
امیرالمومنین را چه کسی انتخاب کرده است؟
طالبان مدعی است قصد دارد برمبنای دین و اسلام شیوه حکومت آینده افغانستان را پایهگذاری کند، زیرا هر چیزی غیر از آن مشروعیت ندارد. راهکار این گروه برای مشروعیت داشتن حکومت نیز نصب شخصی تحت امیرالمومنین در راس حکومت افغانستان است. تا این نقطه مشکلی وجود ندارد اما اسامی و القاب باید با ماهیتشان سنجیده شوند. ادعای طالبان نیز باید در همان زمینهای که خود از آن صحبت میکند، یعنی «دین» بررسی شود. حاکم مشروع در یک نظام دینی یا باید همانند پیامبران و امامان نصب الهی داشته باشد یا آنکه توسط شورای علما انتخاب شود یا در سطحی پایینتر اگر فردی به حکومت رسید پس از حضور در قدرت مورد پذیرش علما و مسلمانان باشد. امیرالمومنین یا حاکم امارات اسلامی فارغ از اینکه چه شخصی باشد، از چه مشروعیت قابل دسترسی برخوردار است؟ آیا وی توسط شورای علمای اسلامی افغانستان انتخاب شده است؟ اگر وی خود را شخصا به قدرت رسانده است آیا درحال حاضر مورد پذیرش و تایید علمای اسلامی افغانستان قرار دارد؟ آیا بخش اعظم مسلمانان افغانستان وی را مورد پذیرش قرار دادهاند؟
در غیر این صورت باید گفت اساسا حاکم امارات اسلامی که قرار است بر افغانستان مسلط شود، برمبنای کدام سازوکار دینی قصد دارد در راس قدرت بنشیند؟ اگر صحبت از مشروعیت اسلامی و ساخت امارتی اسلامی است، مشروعیت حاکم این امارات از کدام دیدگاه دینی ناشی میشود؟
آیا طالبان توانایی تامین امور خدماتی جامعه را دارد؟
طالبان در سال 1996 میلادی هنگامی قدرت را در افغانستان در دست گرفت که این کشور دو دهه جنگ و ویروانی را تجربه کرده بود. درنتیجه جامعه و ساختارهای خدماترسانی نابود شده بودند. در چنین شرایطی طالبان برای خدماترسانی به مردم تحت فشار قرار نداشت، زیرا از اساس مردم طعم خدمات دولتی را نچشیده بودند که توقع آن را از گروهی دیگر داشته باشند. امروز اما شرایط تغییر کرده است. در سایه تحولات جهانی و تشدید عصر اطلاعات و همگن شدن فضای فکری مردم به دلیل وجود فناوریهای ارتباطی، مردم افغانستان نیز در درخواستهای خود پیشرفتشان را بیش از پیش لحاظ میکنند. مردم این کشور طی دو دهه اخیر همانند دهه 80 و 90 میلادی شاهد درگیری و ویرانی نبودهاند و در محیطی با ثبات نسبی زندگی کردهاند و طبیعی است که نیازمند سطوح بالاتری از رفاه باشند. همچنین به دلیل جنگهای دهه 80 و 90 میلادی بسیاری از افغانستانیها زندگی در خارج از کشور را تجربه کردهاند و امکانات کشورهای میزبان خود را دیدهاند و خواهان خدماتی مشابه در کشور خود هستند. بنا بر این دلایل، بخش بزرگی از مردم افغانستان در سالهای اخیر از انواع خدمات آموزشی، بهداشتی، ارتباطی و فرهنگی برخوردار بودهاند و هیچ دولتی در افغانستان نمیتواند از ارائه مطلوب چنین خدماتی شانه خالی کند. ارائه خدمات در هر جامعه نیازمند شبکهای از پایین به بالا در بطن جامعه است تا بتوان از این طریق نیازهای مردم به معلم، استاد، مهندس و پزشک را رفع کرد. طالبان امروز متولی جمعیت تقریبا 40 میلیونی افغانستان شده است و باید شبکهای قدرتمند از خدمات برای مردم را تامین کند. این گروه از سوی دیگر باید مانع از آسیب دیدن شبکه تولید متخصصان شود؛ شبکهای که وظیفه شناسایی و پرورش دانشآموزان و دانشجویان را در جامعه عهدهدار است و خروجیهایش به مصرف جامعه میرسند. حفظ این شبکه به باز گذاشتن دانشگاه و جلوگیری از حرکات افراطی بستگی دارد. اگر طالبان چهرهای خشن و ضدزن از خود به نمایش بگذارد تقریبا نیمی از جمعیت این کشور از دایره اثرگذاری و تامین پزشک و معلم برای جامعه خارج میشود. خلأ ایجادشده نیز با هیچ اقدامی قابل پوشش نیست مگر تعویض حاکمان.
تفاوت میان «تبدیل شدن یک گروه به دولت» با «حضور یک گروه در دولت»
در نظامهای حکومتی تفاوت زیادی میان حضور یک گروه در دولت با تبدیل شدن یک گروه به خود دولت وجود دارد. طالبان نیز این نکته را تا حدودی دریافته است و میکوشد تا بخشی از کادر اداری دولت و ساختارهای پیشین را حفظ کند، نکته اما در آنجاست که با سیاستهای مبهم و گاها فریبآمیز نمیتوان این نقشه را بهدرستی انجام داد.
روی کار آوردن افراد «ناآگاه»، «صرفا نظامی»، «همیشه مسلح» و «صحراگرد» در ادارات تخصصی راهی جز فرار و تلاش برای خروج از کشور جلوی پای متخصصان اداری افغانستان نمیگذارد. در اینجا گرچه طالبان تصمیم به انهدام دولت ندارد، اما عملا خود موجب شکلگیری این پدیده میشود. طالبان یک گروه با حداکثر نیروهایی بین 75 تا 100 هزار نفر است. در اینجا باید توجه داشت این تعداد منهای دیگربخشهای طالبان نیست، زیرا اساسا این گروه قابلتفکیک نبوده و اگر دارای بخش فرهنگی یا سیاسی است، این قسمتها نیز در هرصورت نظامی بهشمار میروند.
از میان حداکثر 100 هزار عضو طالبان بسیاری بیسواد هستند و بخش عظیم دیگری نیز شهرنشین بهحساب نمیآیند. استقرار نیروهای طالبان در شهرهای افغانستان این نیروها را با وضوح بالاتری دربرابر دیدگان قرار داد و ثابت کرد این افراد بیشتر از اقوام صحراگرد یا صحرانشین هستند و اساسا دیدی نسبتبه شهرنشینی ندارند، چه آنکه بخواهند وارد ساختارهای دولت شوند. بنابراین میتوان نتیجه گرفت مجموع افرادی که طالبان میتواند از آنها برای اداره جامعه استفاده کند، باید چیزی کمتر از 20 هزار نفر باشند که آنها نیز تنها ویژگی مثبتشان سواد داشتن است. عدم حضور افراد متخصص و حرفهای بهاندازه کافی در طالبان درحالی است که دولت افغانستان تا سال گذشته دارای 430 هزار کارمند بوده است. درصورتیکه طالبان با فرمان و شیوه فعلی بهسمت ایجاد انجماد در جامعه حرکت کند، ناگزیر با تضعیف یا فروپاشی ساختار دولت مواجه خواهد شد. اگر ساختارهای دولت دچار فروپاشی شوند، طالبان در افغانستان باید همانند یک بازنده به بازی ادامه دهد تا شکست نهایی از راه برسد. در این شرایط دو سناریو قابلتصویر است که هر دو به شکست ختم میشود؛ نخست آنکه طالبان بهعنوان یک گروه نهچندان سازماندهیشده جایگزین ساختار دولت میشود و مسئولیت همه امور جامعه را برعهده میگیرد. چنانچه گفته شد در این شرایط بهدلیل عدم وجود افراد متخصص در طالبان این گروه با نارضایتی مردمی روبهرو شده و نهایتا سقوط خواهد کرد. سناریوی دوم نیز چندان از سناریوی نخست جدا نیست، اما تفاوتهایی با آن دارد. در این سناریو اعضای طالبان که با ساختارهای این گروه مانوس بوده و با آن خو گرفتهاند، با تزریق به ساختارهای دولتگونه شکلی بروکراتیک و اداری به خود گرفته و اساسا دارای ماهیتی غیرطالبانی میشود که این موضوع نیز بهنوبه خود ساقط شدن طالبان را بهدنبال دارد.
تفاوت رهبران دینی طالبان با دیگر گروههای دینی- سیاسی
برای آنکه تفاوت گروه دینی- سیاسی طالبان با دیگر گروههای دینی- سیاسی مشخص شود، باید به مقایسه این گروه با یک حزب و دسته اسلامی دیگر پرداخت. در این میان باتوجه به تعلق داشتن اخوانالمسلمین به اهلتسنن و همچنین حضور حنفیمذهبان در آن شاید این گروه نمونه مناسبی برای مقایسه با طالبان باشد. اخوانالمسلمین گرچه یک گروه دینی- سیاسی است و درست مشابه طالبان درگیر مبارزه نظامی نیز بوده، اما با این وجود جنبههای اجتماعی این گروه بر هر چیز دیگری میارزد. اخوانالمسلمین درجریان انتخابات ریاستجمهوری سال 2012 مصر موفق شد به پیروزی برسد؛ این درحالی بود که تا پیش از سقوط «حسنی مبارک» دیکتاتور وقت مصر، فعالیتهای اخوان در این کشور بهشدت محدود و زیر ذرهبین دولت بود. باوجود این، اخوانیها شبکه آموزشی و خیریهای گسترده را در سطح جامعه دراختیار داشتند که توانست نظرات مردم را نسبتبه این گروه جلب کند. محمد مرسی، رئیسجمهور منتخب و اخوانی مصر نیز در طراحی موتورهای فضایی تخصص داشت و در پروژههای بزرگ جهانی در این حوزه فعالیت کرده بود؛ مرسی البته تنها فرد دانشگاهی و تحصیلکرده در اخوانالمسلمین مصر نبود، زیرا بهطور کلی دانشگاه یکی از پایگاههای اصلی این گروه بهحساب میآمد، اما چیزی از رعایت شریعت اسلامی را فروگذار نمیکرد. طالبان اما بیشتر تحصلیکرده مدارس ناشناخته فرقههای مذهبی در کوهستانهای مرزی پاکستان هستند و ارتباط چندانی با جامعه و جهان ندارند. درمقابل اما اخوانالمسلمین دارای اعضای برجستهای از میان پزشکان، مهندسان، جامعهشناسان و حتی هنرمندان بود. به همین دلیل اخوان زیست اجتماعی بهتر و غیرقابلمقایسهای را نسبتبه طالبان بهعنوان گروهی مشابه با خود، تجربه کرده است. همانگونه که اخوانالمسلمین رعایت شریعت و اسلامگرایی را در تضاد با علم و دانش و تخصص قرار نداد، طالبان نیز میتواند با عبور از گذشته خود تعریفی متحجرانه از اسلام به جامعه افغانستان ارائه ندهد.
انتهای پیام/
انتهای پیام/