دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۲۰ مرداد ۱۳۹۹ - ۱۷:۴۰

اشعار سید محمد سادات اخوی و شهریار برای محرم

اشعار زیبای سید محمد سادات اخوی و شهریار برای محرم را در این خبر بخوانید.
کد خبر : ۵۰۶۷۶۹
ساثق.jpg

به گزارش گروه رسانه‌های دیگر خبرگزاری آنا، سید محمد سادات اخوی و شهریار که دوتا از شاعران به نام کشور هستند در سال ۹۶ دوتا از زیباترین اشعار را برای ماه محرم سرودند.


شعر سید محمد سادات اخوی برای محرم
تکریمِ تماشای تو، لازم شده بر «حور» ...‌ای در نظر اهل زمین، قدر تو مستور!


پای دل عالم به حریم تو، گرفتار...
دل‌ها به تمنّای عَلَم‌های تو‌مأمور
از داغ لب خشک تو، محزون شده عالَم...
در محفل سوگت، دل غمگین شده مسرور
صیاد دل عالمی و رسم، همین است:
افتند غزالان به تمنای «تو»، در تور
«بین‌الحَرَمین» تو، مسیر دل و چشم است...
فرقی نکند «زائر نزدیک» تو... با دور
در محضر تو، هدیهٔ ما، قطرهٔ اشک است
این است همان مختصر و اندک مقدور
«زخم» است دلم از اثر نقد عزایت...
زخمی که محرم‌به‌محرم، شده ناسور
وصف سخن و جلوهٔ یک عمر حضورت...
دایم شده بازیچهٔ دل‌های کر و کور
موسای سخن، بسته لب از پرسش و پاسخ
اوقات تَکَلُّم شده وقف «تو» در این طور‌ای کاش که بی «معرفت سوگ» نمانم...
تا آن که نماند هدف پاک تو، محصور
شایستهٔ شأنت، سخن پست نباشد....
اما کَرَمت، جور کند شیوهٔ ناجور
درگاه سلیمانی تو، تکیهٔ سوگ است
از لطف تو دارد سِمَت خادمی‌ات، مور
شک نیست اگر خادم درگاه تو باشم...
مانند غبارم که بپاخاسته در نور
زنجیرزنی... سینه‌زنی... تعزیه‌خوانی...
«عرض ادب» ماست به آن «سینهٔ مَکسور»
در تکیه و... در خانه و... در کوچه و... بازار...
هرگز نرود از نظر... آن حَنجر مَنحور
آن‌سو، تو و عشاق زلالی که شهید ند
این‌سو، منم و غفلتِ تکراریِ منفور‌ای کاش تنم رایحهٔ عشق بگیرد...
آن لحظه که با «سِدر» بیامیزد و «کافور»‌ای کاش شود کهنه‌حصیری کفن من....
اما دم آخر شود از مِهر تو مَمهور


بیشتر بخوانید:مسلم ابن عقیل که بود و چه بلایی سرش آمد؟


                                            

گوشتیران
قالیشویی ادیب

شعر شهریار برای محرم


شیعیان! دیگر هواى نینوا دارد حسین
روى دل با کاروان کربلا دارد حسین‏
از حریم کعبۀ جدّش به اشکى شُست دست
مروه پشت سر نهاد، امّا صفا دارد حسین‏
مى‌‏برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم
بیش از این‏‌ها حرمت کوى منا دارد حسین...
او وفاى عهد را با سر کند سودا ولى
خون به دل از کوفیان بی‌وفا دارد حسین‏...
آب را با دشمنان تشنه قسمت مى‌‏کند
عزّت و آزادگى بین تا کجا دارد حسین‏...
دست آخر کز همه بیگانه شد، دیدم هنوز
با دم خنجر نگاهى آشنا دارد حسین‏
شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا
جاى نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین‏
اشک خونین، گو بیا بنشین به چشم «شهریار»
کاندرین گوشه عزایى بى‏‌ریا دارد حسین


انتهای پیام/


ارسال نظر