حزقیل نبی که بود؟ + داستان حضرت داوود و حزقیل (ع)
به گزارش گروه رسانههای دیگر خبرگزاری آنا، پیامبران بسیاری از سوی خداوند برای هدایت بشر مبعوث شدهاند که یکی از آنها؛ حِزْقیل، از پیامبران بزرگ بنیاسرائیل است و امروز خبرگزاری آنا قصد دارد در ادامه شما را با این پیامبر بزرگ بیشتر آشنا کند.
حضرت حِزْقیل؛ یکی از پیامبران بزرگ بنیاسرائیل
حِزْقیل، از پیامبران بزرگ بنیاسرائیل در سده ششم پیش از میلاد محسوب میشود که سومین خلیفه از خلفای حضرت موسی (علیهالسلام) پس از یوشع و کالب بن یوفنا بوده است و به نبوت بنیاسرائیل مبعوث شد.
او پسر بوذی (بوزی) یا نوری بود. حزقیل را «ابنالعجوز» نیز مینامند؛ زیرا مادرش پیرزنی عقیم بود که صاحب فرزندی نمیشد تا عاقبت در سن پیری از خدا فرزندی درخواست کرد و خداوند حزقیل را به او داد و در روایات از حضرت حزقیل با عنوان «حزقیل نبی» یاد شده است.
مورخان و مفسران بر این عقیدهاند که؛ حزقیل همان ذوالکفل است که از پیامبران بوده و در قرآن بعد از نام اسماعیل و ادریس («وَ اِسْماعیلَ وَ اِدْریسَ وَ ذَا الْکِفْلِ کُلٌّ مِنَ الصَّابِرینَ») نام برده شده است.
درباره علت موسوم شدن وی به این نام روایاتی وجود دارد، مبنی بر این که هفتاد پیغمبر را از قتل نجات داد و به آنها گفت: شما با آسایش خاطر بروید؛ زیرا اگر من یک نفر کشته شوم، بهتر از آن است که همه شما کشته شوید.
چون یهودیان به نزد حزقیل آمده و در مورد هفتاد پیغمبر از او سؤال کردند، به آنها گفت: از آنجا رفتند و من نمیدانم کجا هستند. خدای تعالی ذوالکفل را نیز از شر آنها حفظ فرمود.
او در تدبیر امور بنیاسرائیل با کالب همکاری داشت و بعد از وی زمام امور را به دست گرفت.
پس از مرگ حزقیل، الیاس بر قوم بنیاسرائیل مبعوث شد.
- بیشتر بخوانید
- گستره الطاف الهی برای همه بندگان
- «سواد رسانهای از منظر قرآن و روایات» در بازار کتاب
- مطالعات میانرشتهای قرآن
- نصرت الهی در زمانه ناامیدی
- تصاویر با کیفیت از بین الحرمین در شب زیارتی امام حسین(ع)
حزقیل به چه معناست؟
نام این پیامبر در زبان عبری یحِزْقیل است که، با استناد به عهد عتیق، معانی گوناگونی برای آن ذکر شده است، از جمله «خدا قوی است» یا «خدا قوی میسازد» و طبق عهد عتیق، حزقیل، پسر بوزی کاهن، در اورشلیم متولد شد و دوران کودکی و نوجوانیاش را در آنجا گذراند.
نام پدر حزقیل در منابع اسلامی، به اختلاف، بور، بوری، بوذی و بوزی آمده و گفته شده که از نسل لاوی پسر یعقوب بوده است.
حزقیل در منابع تاریخی
نام حزقیل صریحاً در قرآن نیامده است، اما مفسران مسلمان آیه ۲۴۳ سوره بقره را با وی مرتبط دانستهاند.
در این آیه از قومی سخن گفته شده است که از ترس مرگ سرزمینشان را ترک کردند، سپس خدا آنها را میراند و دوباره زنده کرد.
منابع تفسیری در توضیح این آیه اقوالی ذکر کردهاند، از جمله اینکه شمار بسیاری از بنیاسرائیل، اهل شهری به نام داوَردان، از ترس طاعون، و به روایتی وبا، سرزمینشان را ترک کردند، اما خدا جان همه آنان را گرفت.
حزقیل نبی که در حال عبور از کنار اجساد آنان بود، با دیدن استخوانهای پوسیده و پراکندهشان، از خدا خواست که آنان را زنده کند و به دعای حزقیل، خدا همه آنان را زنده کرد.
در برخی منابع اسلامی، در توضیح آیه ۲۸ سوره مؤمن (وَ قالَ رَجُلٌ مؤمنٌ مِن آلِ فِرعونَ یکتُمُ ایمانَهُ...)، از حزقیل دیگری یاد شده که ملقب به مؤمن آل فرعون است که بنابه گزارش ثعلبی، او نجار بود و به درخواست مادر موسی برای او صندوقی ساخت تا فرزندش را در آن بگذارد و به رودخانه بیندازد.
وی مدت زیادی در خدمت فرعون بود، در حالیکه ایمان خود را مخفی میکرد. پس از غلبه موسی بر ساحران، ایمانش را آشکار کرد و همراه آنان، به دستور فرعون، به قتل رسید.
در تواریخ اسلامی نیز ماجرای این قوم، با اختلافاتی و گاه در نهایت اختصار، نقل شده است، همچنین ثعلبی در قصص الانبیاء اقوال مفسران و مورخان را درباره این ماجرا آورده است. به نظر میرسد برخی از قسمتهای این داستان در منابع تاریخی و تفسیری، از داستان رؤیای استخوانهای خشک که در عهد عتیق آمده، گرفته شده است.
داستان داوود و حزقیل نبی علیه السلام
داوود با دیدن این منظره توبه کرد و مدت چهل شبانه روز به عبادت پروردگار پرداخت و آنقدر گریست که چیزی نماند که کشتزارهای سرسبز از اشکهای او تبدیل به زمینهای سوخته شود و در پایان چهل روز بر او وحی نازل شد کهای داوود ما تو را بخشیدیم.
پس خداوند وحی فرستاد تا بر آرامگاه اوریا حاضر شود و از او طلب آمرزش و مغفرت کند. هنگامی که داوود به آرامگاه اوریا میرفت در راه حزقیل نبی را دید، اما او حاضر نشد
داوود را بخاطر گناهش نزد خود بپذیرد، خداوند نیز بر حزقیل وحی فرستاد که از سرزنش داوود دست بردارد که او در جستجوی توبه و عافیت است، پس داوود از حزقیل پرسید؛ آیا تا به حال قصد گناه کرده ای؟ یا از زیادی و کثرت عبادتت مغرور گشته ای؟ حزقیل در پاسخ گفت؛ بله، اما سریع خود را به شکاف این کوه (غار) رسانده ام، و نگاهم را به این نوشته انداختم که بالای سر این جمجمه قرار دارد، نگاه کن، و داوود نگاه کرد.
روی دیوار کوه (غار) نوشته شده بود؛ «من اروی بن سلم هستم. هزار سال حکمفرمایی کردم، هزار شهر را آباد ساختم، هزار کنیز داشتم، اما در نهایت این شد که در این بستر خاکی بخوابم، سنگهایی که تختم شدند و کرم و مارهایی که همنشین من گشتند پس هرکس این نوشته را میبیند، غرور دنیا را فراموش کرده و گول دنیا را نمیخورد.»
داوود نیز نزد آرامگاه اوریا آمد، هربار که میآمد و او را صدا میزد، جوابی نمیشنید. تا آنکه بعد از مدتها نوایی به گوشش رسید، داوود اشتباهات خود را اقرار کرد و از او طلب بخشش کرد. اوریا در صورتی حاضر شد او را ببخشد که خداوند جایگاهی بهشتی نصیبش کند.
آنگاه او را بخشید و خداوند جایگاهی بهشتی نصیب اوریا کرد. از آن اتفاق به بعد، وزیر هرگاه بعد از نمازش دعا میکرد، داوود را نیز ستایش میکرد. اما داوود میشنید که او هر بار به گناه داوود و توبه او هم اشاره میکند. داوود از این امر غمگین شد. تا اینکه به امر خداوند با همسر اوریا ازدواج کرد. در روزگار داوود هرگاه زنی شوهر خود را از دست میداد، میبایست تا آخر عمر بیوه باقی بماند و داوود اولین کسی بود که خداوند به او اجازه داد تا با زنی شوهر مرده ازدواج کند. ثمره ازدواج داوود با همسر اوریا (سلیمان نبی) بود که خداوند به آنها عنایت فرمود.
تبعید حزقیل نبی علیه السلام به بابل
حزقیل نبی علیه السلام در سال ۵۹۷ ق م، در ۲۵ سالگی، به همراه یهودیاکین، پادشاه یهودا، و هزاران تن دیگر به فرمان نبوکدنصر به سرزمین بابل تبعید شد.
حزقیل و دیگر تبعیدیها ظاهرا در دهکدهای در تل ـ ابیب، کنار نهر خابور (منشعب از فرات) در نزدیکی شهر بابل، اقامت داشتند و در همین مکان وی به نبوت رسید.
حزقیل در دوران اسارت (حدود سالهای ۵۹۳ تا ۵۷۰قم) پیامبر قومِ تبعید شده بود.
دانیال و ارمیا نیز از پیامبران معاصر وی در این دوران بودند و رسالت حزقیل در میان اسرا مبارزه با انبیای دروغین و خبردادن از نابودی قریبالوقوع اورشلیم بود.
کتاب حزقیل یکی از کتابهای عهدعتیق و شامل ۴۸ باب و دربردارنده موضوعاتی، چون سقوط اورشلیم، نبوات حزقیل درباره ملتهای بیگانه و اتحاد دوباره بنیاسرائیلاست.
مدفن حزقیل نبی علیه السلام کجاست؟
حزقیل نبی علیه السلام را گروهی از یهودیان در سرزمین بابل کشتند.
یاقوت حموی مدفن او را بَرمَلاحه، منطقهای در بابل نزدیک حلّه، دانسته و همچنین در جاهای دیگر نوشته است که اهالی داوردان در همان جایگاهی که با دعای حزقیل زنده شدند، دیری ساختند که به دیر هزقل معروف شد.
این دیر، که بین بصره و عسکر مُکْرَم قرار دارد، همان جایی است که داستان مذکور در قرآن، در آن روی داده است. منابع جدید نیز مدفن وی را نزدیکی حلّه یا حوالی بغداد دانستهاند.
چند روایت درباره حزقیل نبی علیه السلام
طبق حدیثی نبوی، حزقیل، حبیب نجار (مؤمن آلیس) و حضرت علی (علیهالسلام) کسانیاند که حتی لحظهای به خدا کافر نشدند.
هشام بن سالم میگوید: عبدالاعلی مولی بنیسام از امام صادق (علیهالسلام) در حضور من درباره روایتی که در میان مردم شایع بود، میپرسد و امام (علیهالسلام) فرمود: «خدای (عزوجل) به حزقیل پیامبر (علیهالسلام) وحی نمود که به فلان پادشاه خبر ده که خداوند جان تو را فلان روز خواهد گرفت.
حزقیل نزد آن پادشاه آمد و پیغام پروردگار را رساند، پس او از وحشت از تخت پادشاهی فرو افتاد و به حزقیل گفت: به من مهلت ده تا کودکم را بزرگ کنم و امورم را سرانجام دهم. خدای تعالی به حزقیل وحی کرد، من به او پانزده سال مهلت دادم، حزقیل گفت: پروردگارا! قسم به عزتت تو میدانی که من هرگز دروغ نگفتهام. خداوند فرمود: تو فقط بنده مأموری از جانب من هستی، این مطلب را به او ابلاغ کن».
از امام باقر و امام جعفر صادق (علیهماالسلام) درباره آیه «اَ لَمْ تَرَ اِلَی الَّذینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ هُمْ اُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْت...».
آیا ندیدی جمعیتی را که از ترس مرگ، از خانههای خود فرار کردند؟ و آنان، هزارها نفر بودند (که به بهانه بیماری طاعون، از شرکت در میدان جهاد خودداری نمودند)».
در روایات نقل شده است: «این قوم اهل شهری از شهرهای شام و از بنیاسرائیل بودند و تعداد آنها هفتاد هزار نفر بود که بیماری طاعون برخی اوقات میان آنها شایع میشد و احساس کردند این بیماری تازه میان آنان رایج شده است.
ثروتمندان از شهر خارج شدند و مستمندان به جهت فقر در شهر باقی ماندند؛ لذا مرگ و میر بیشتر در میان فقرا واقع شد و بیشتر ثروتمندانی که از شهر فرار کرده بودند، نجات پیدا کردند، بعد از این ماجرا، فقرا گفتند: اگر ما هم از شهر خارج شده بودیم، زنده میماندیم و ثروتمندان گفتند: اگر ما در شهر مانده بودیم، میمردیم؛ پس فقرا نیز تصمیم گرفتند مانند اغنیا از شهر خارج شوند.
بار دیگر که طاعون شایع شد، همگی از بیم مرگ از شهر خارج شدند و در شهرها به راه افتادند تا به شهر ویرانی رسیدند که طاعون اهالی آنجا را هلاک کرده بود و زمانی که بار و وسایل همراه خود را نهادند، امر الهی مبنی بر مرگ آنها صادر شد؛ پس همگی هلاک شدند و استخوانهایشان هم پوسید، آنگاه پیامبری از پیامبران الهی به نام حزقیل از کنار آنها عبور کرد و با دیدن استخوانهای پوسیده آنها گریست و در مقام مناجات گفت: پروردگارا! اگر تو بخواهی در همین لحظه میتوانی آنها را زنده سازی، در همان دم خداوند آنها را زنده کرد».
انتهای پیام/
انتهای پیام/