دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
08 فروردين 1398 - 06:30
کتاب خون دلی که لعل شد؛

خاطره رهبر انقلاب از نجات مردم در سیل زاهدان

رهبر انقلاب اسلامی در زمان حکومت پهلوی مدتی را در استان سیستان و بلوچستان تبعید بودند که در همان موقع سیل بزرگی شهر زاهدان را فرامی‌گرفت.
کد خبر : 369986
62421_522.jpg

به گزارش خبرنگار حوزه امام و رهبری گروه سیاسی خبرگزاری آنا، کتاب «خون دلی که لعل شد» روایتی از خاطرات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از زندان‌ها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی است. این کتاب توسط «محمدعلی آذرشب» گردآوری و با قلم «محمدحسین باتمان‌غلیچ» ترجمه شده؛ مؤسسه حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای نیز آن را روانه بازار نشر کرده است.


در این قسمت خاطره جالب و بسیار زیبایی درباره سیل در زاهدان بازگو می‌شود.


کامیون نجات


آیت‌الله خامنه‌ای فرمودند: «گفتم: در دکان شما چیزی که مردم بتوانند بخورند، یافت می‌شود؟ گفت: فقط بیسکویت! گفتم: هرچه داری، بده...


به آقای کفعمی در زاهدان، عالم بزرگ معروف همه استان بلوچستان، تلفن زدم و در‌باره ابعاد فاجعه با او صحبت کردم و گفتم: ما به نان و خرما و اگر بشود، پنیر نیز هرچه زود‌‌تر و به هر اندازه که بتوانید، نیاز داریم. از او خواستم با آقای صدوقی در یزد و با مشهد و تهران نیز تماس بگیرد و به همه اطلاع دهد که ما به غذا نیاز داریم.


چند بار با صدای بلند تکرار کردم: به همه بگویید من با بی‌صبری منتظر نان و خرمایم...


وقتی گوشی تلفن را گذاشتم، دیدم مردم پشت سر من با شگفتی به التماس و اهتمام شدید من گوش می‌دادند و با حالت ستایش و تعجب، به یکدیگر نگاه می‌کردند!


دو سه ساعت بیشتر طول نکشید که یک کامیون بزرگ پر از نان و خرما و هندوانه و پنیر رسید. بلندگوی مسجد را با تلاوت قرآن کریم باز کردیم و بعد اعلام کردیم که مسجد آل‌رسول مرکز کمک به مردم و رساندن غذا برای نجات مردم شده است.


پس از پایان نماز دیدیم سیل، شهر را فراگرفته و آب بالا آمده، تا جایی که به ایوان مسجد هم رسیده بود. با صدای بلند از مردم خواستم با این حادثه مقابله کنند. ابتدا گفتم فرش‌های مسجد را جمع کنند و در جای بلندی بگذارند تا آب آن را از بین نبرد. بعد، از مردم خواستم احتیاطات لازم را برای حفاظت از کودکان و زنان به عمل آورند. جریان سیل دو سه ساعت ادامه یافت و در این مدت ما صدای آوار خانه‌ها را یکی پس از دیگری می‌شنیدیم. همه چیز وحشتناک بود: تاریکی ناشی از قطع برق، سیل خروشان و بی‌امان، خراب شدن خانه‌ها و فریاد کمک خواهی مردم.


قبلاً این مطلب را شنیده بودم که برای رفع چنین خطر فراگیر گریزناپذیری می‌توان به تربت سیدالشهداء (علیه‌السلام)به اذن خدای متعال توسل جست. قطعه‌ای از تربت که خدا به برکت وجود ریحانه‌ پیامبر بدان شرافت بخشیده، در جیب داشتم. به خدا توکل کردم و آن را در میان امواج پرتلاطم سیل پرتاب کردم. لحظاتی نگذشت که به لطف خدا سیل بند آمد. پس از آن کمیته‌ای برای کمک به سیل زدگان تشکیل دادیم.»


انتهای پیام/4082/پ


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب