3 مجوز برای حضور شهید غنیمتپور در جبهه
به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا، حسين غنيمتپور در فروردين ۱۳۴۱ در تهران ديده به جهان گشود. در زمان شروع جرقههای انقلاب، در مقطع راهنمايی درس میخواند. او از تكتك اعلاميههای امام پس از مطالعه، يادداشت برداشته و در كتابخانهاش نگهداری میکرد. همچنين در راهپيمايیها هم شركت میکرد.
تحصيلاتش را تا ديپلم در تهران به پايان رساند. همزمان با تحصیل به ورزش تکواندو نیز میپرداخت و توانست دان چهار ورزش تكواندو را با موفقيت پشت سربگذارد. مدتی رئيس هيأت تکواندو در شهرستان شاهرود بود، همچنین در كلاسهای بسيج هم حضوری فعال داشت.
وقتی در سن ۱۸ سالگی همراه خانواده به شاهرود نقل مكان كردند، از طرف سپاه پاسداران عازم جبهه شد. مدت ۳۰ ماه در گردان كربلا بهعنوان فرمانده دسته تا فرمانده گردان جانفشانی كرد. در عملياتهای كربلای چهار، پنج و والفجر هشت هم حضور داشت.
در ۲۴ دی ۱۳۶۵، در منطقه شلمچه تركش خمپارهای در قلب حسين فرو رفت و او را که در زمان شهادت فرمانده گردان کربلا بود، به شهادت رساند. پيكر مطهرش پس از تشييع در گلزار شهدای شاهرود آرام يافت. خاطره زیر به نقل از یکی از همرزمان این شهید بزرگوار در لوح فشرده خاطرات شهید غنیمتپور آمده است:
قرار بود فردا عمليات كربلای پنج شروع شود. من و دوستانم در رفت و آمد بوديم تا مقدمات كار را فراهم كنيم. وقتی كارها سر و سامان گرفت، به سمت تداركات گردان ذوالفقار رفتم. بيرون چادر كفشهای آشنايی را ديدم. به آرامی وارد چادر شدم. پشتش به من بود. گوشهای ايستادم. حسين رو به قبله دستهايش را رو به آسمان بالا برده بود و به آرامی میناليد. انتهای دعايش را با سه سلام خاتمه داد.
سرش را كه برگرداند، چشمش به من افتاد. در حالی كه با دست اشكهايش را پاك میكرد، گفت: اين جا چكار میكنی؟
گفتم: اول تو بگو اين جا چه خبره؟
گفت: بچهها دارن با هم خداحافظی میكنن. من طاقت ديدن اين صحنهها رو ندارم.
نگاهم را به چشمهای قرمزش دوختم. حس كردم با دفعات قبل خيلی فرق كرده است. گفتم: حسين! به دلم افتاده اگه تو اين عمليات شركت كنی....
نگذاشت حرفم را تمام كنم كه با خوشحالی گفت: يعنی میشه؟
گفتم: تو اينجا فرمانده گردان نيستی. گردان تو مالك اشتره كه توی خط نياوردی. تو جزء پشتيبانی گردان ذوالفقاری.
با لبخندی شيرين گفت:گردان چيه، اصل سه نفرن؛ اول خدا، دوم امام زمان و سوم رهبر بزرگمون.
بعد دست در گردنم انداخت. مرا بوسيد و گفت: هر بدی ازم ديدی، حلالم كن!
با شروع عمليات لحظهای احساس خستگی نكرد تا حاجتش برآورده شد.
انتهای پیام/4104/
انتهای پیام/