دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
08 تير 1397 - 01:35
هر شب، یک کتاب؛

«ژاک قضا و قدری و اربابش»، قصه یک نوکر و ارباب

«ژاک قضا و قدری و اربابش» نوشته دُنی دیدرو و ترجمه مینو مشیری با تکنیک‌های نو و دیالوگ‌های طولانی شخصیت کاراکتری را به زبان طنز روایت می کند که مخاطبش اربابش است.
کد خبر : 290369

به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی خبرگزاری آنا، دُنی دیدرو که به واسطه آثار تخیلی و ادبی‌اش، یکی از چهار فیلسوف در عصر روشنگری شناخته می‌شود، رمان «ژاک قضا و قدری و اربابش» را با بهره‌گیری از تکنیک‌های نو به نگارش درآورد که در نهایت در سال‌های پایانی قرن هجدهم نیز منتشر شد.


این رمان با سوال‌های بی‌پاسخ آغاز می‌شود و ادامه پیدا می‌کند. در حقیقت بخش زیاد این کتاب شامل دیالوگ‌های طولانی است که میان ژاک و اربابش ردوبدل می‌شود.


داستان این رمان درباره شخصیتی به نام ژاک است که نوکر یک ارباب است و نام ارباب هم هیچ وقت در رمان ذکر نمی‌شود. ژاک و ارباب در ابتدای داستان راهی مقصدی نامعلوم هستند. در طول سفر برای رفع خستگی و عدم یکنواخت‌شدن وضعیت، ارباب از ژاک می‌خواهد تا از داستان‌های عشقی گذشته‌اش سخن بگوید. ژاک در رمان قصه‌گو و اربابش مخاطب اوست و این در حالی است که راوی هرجا که بخواهد دیالوگ را قطع می‌کند و خواننده را وارد مکالمه می‌کند. این کتاب در قرن هجدهم نوشته شد و پس از مرگ نویسنده‌اش در سال ۱۷۹۶ به چاپ رسید.


در مقدمه این کتاب آمده اس: مشکل بتوان «ژاک قضا و قدری» را در قالب ادبی خاصی گنجاند شاید بتوان آن‌ را برداشتی کاملا شخصی از ژانر پیکارسک دانست و تا حدی وامدار سنت دن کیشوت.


ژاک قضاوقدری را به‌حق در کنار رمان‌هایی همچون دن‌کیشوت، تام جونز و اولیس جای داده‌اند. در این نوشتار چندلایه دیدرو هشیارانه با زبان طنز به تقلید معیارها و شگردهای رایج آثار تخیلی می‌پردازد تا آنها را به تمسخر بگیرد و نفی کند. می‌توان ادعا کرد که سنت‌گریزی، ساختار پیچیده، بی‌نظمی استادانه، آوردن داستان در داستان، پارادوکس‌ها و تضادهای گستاخانه، آمیزۀ طنز و تخیل برای مبارزه با جهل و خرافات و کوته‌بینی و عدم تساهل در ژاک قضاوقدری، نمونه‌ای از داستان‌نویسی مدرن است. نثر زنده و پویای دیدرو و ضرب‌آهنگ تندش خواندن رمان را لذتبخش می‌کند.


در بخشی از یان کتاب آمده است:


ژاک عاشق حرف زدن است، بخصوص اگر دربارۀ خودش باشد، و این جنونِ پرگویی معمولِ مردم طبقۀ اوست، چون آنها را از خواری و حقارتشان بیرون می‌کشد و بر کرسی خطابه جای می‌دهد، و بناگاه آنان را به افراد جالبی بدل می‌کند؟ به نظر شما چه چیزی عوام را به میدان اعدام می‌کشاند؟ سنگدلی؟ اشتباه می‌کنید، مردم سنگدل نیستند و اگر زورشان می‌رسید این بدبختی را که روی سکوی اعدام احاطه‌اش کرده‌اند از چنگال عدالت بیرون می‌کشیدند. اینان اگر به میدان اعدام می‌روند برای آن است که وقتی به محله‌شان برمی‌گردند مطلبی برای تعریف کردن داشته باشند، حالا صحنۀ اعدام باشد یا هر اتفاق دیگری فرق نمی‌کند، فقط می‌خواهند دارای نقشی باشند، همسایه‌ها را دور خود جمع کنند و آنها به حرفهایشان گوش بدهند. کافی است در خیابان جشن و سرور به‌پا شود، خواهید دید میدان اعدام خالی می‌شود. مردم تشنۀ نمایش‌اند، و اگر نمایش جالب باشد همانقدر لذت می‌برند که برگردند و آن را برای دیگران تعریف کنند. مردم اگر خشمگین شوند ترسناکند. اما خشم‌شان دیرپا نیست. بدبختیهایی که متحمل شده‌اند آنها را دلرحم کرده است.


«ژاک قضا و قدری و اربابش» نوشته دُنی دیدرو که با ترجمۀ مینو مشیری چندین بار تجدید چاپ شده، در قالب ۳۵۶ صفحه و بهای ۳۵ هزار تومان از سوی نشرنو در دسترس علاقه‌مندان قرار گرفته است.


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب