سرنوشت ۶ برادر چمران از کارگاه بافندگی تا قلههای علم و جهاد/ اقدام هوشمندانه شهید چمران در جهت تولید کالای داخلی
به گزارش گروه رسانههای دیگر خبرگزاری آنا، 37 سال از شهادت بزرگمردی میگذرد که با مدیریت جهادی پایهگذار ستاد جنگهای نامنظم و چریکی شد و نقش راهبردی را در رویاروی با جریانهای نفاق در مرزهای کشور داشت. مصطفی چمران دانشمند و آزاده روشنفکر، پس از سالها تلاش در راه اعتلای وطن و حمایت از مردم مسلمان منطقه، 31 خرداد 1360 در اثر اصابت ترکش خمپاره دشمن به شهادت رسید. حال در آستانه سالروز شهادت این سرباز پرافتخار اسلام با برادر کوچکتر او یعنی مهندس مهدی چمران به گفتگو نشستیم تا کمی از حال و هوای خانواده و سبک زندگی شهید چمران بیشتر بدانیم.
کمی از خانواده چمران و اوضاع و احوال آنها بگویید؟ پدر، مادر و برادران...
پدرمان «حسن چمران» در 7 سالگی از روستای چمرون یا همان چمران (روستایی زیبا و کوهستانی بین ساوه و همدان) به تهران میآید و شروع به کار میکند. او در حالی که تحصیلات ابتداییاش را در مکتبخانههای قدیم گذرانده بود از همان زمان در یک کارگاه بافندگی و جوراب بافی مشغول به کار میشود و در سن جوانی 20 یا 21 سالگی با مادرمان ازدواج میکند.
پدربزرگ مادری ما روحانیای بسیار رشید و اهل ورزش بود و در محله چاله میدان کنار مرقد حضرت سید اسماعیل(ع) شیشه گرخانه داشتند. از این رو فامیلی مادر ما شیشهگر بود. پدر و مادر ما بعد از ازدواج با یکدیگر در خانهای اجارهای در منطقه بازار زندگی خود را آغاز کردند. پدر در سال 1377 و مادر در سال 1383 فوت شدند.
ما 6 برادر بودیم؛ عباس، مرتضی، مصطفی، مهدی، محمدهادی، نصرالله (حسین) که همه جز مصطفی در محله بازار به دنیا آمدیم. مصطفی در قم متولد شد و شناسنامه او را در تهران گرفتیم. خانواده هشت نفره ما ابتدا خانهای اجارهای در سرپولک داشت تا اینکه برای زندگی به منزل دایی رضایی خود رفتیم. دو اتاق به ابعاد 4 در 5 و 2.5 در 5 در اختیار ما بود. به جز پدر و مادر و برادران، مادر مادریمان با ما زندگی میکرد. اکثر اوقات خاله ما که فرزند و شوهری نداشت به منزلمان میآمد. به طور کلی زندگی صمیمانه و نزدیکی با یکدیگر داشتیم.
قبل جنگ جهانی دوم پدرم در کارگاه جوراب بافی وضعیت خوبی داشت و حتی مدتی با یکی از معروفین صنف کشباف شریک بود اما پدرم به دلیل عقایدی خاص شراکت را ادامه نداد و در خیابان بوذر جمهوری یا همان 15 خرداد کنونی، مغازهای را خرید و مشغول به کار شد. هر 6 برادر در کارهای مغازه به پدر کمک میکردیم.
در همان زمان پدر تمام سرمایه و پول خود را صرف خرید نخ کرد اما با شروع جنگ جهانی از آنجاکه دیگر نخ وارد کشور نمیشد، تمام سرمایه پدر از بین رفت. از این رو تا 7 الی 8 سال بعد از جنگ جهانی دوم پدر همچنان به دنبال زنده کردن سرمایه خود بود اما به دلیل کاهش ارزش پول، ضربه مالی سختی خورد.
پدر به مسائل عدالت اجتماعی و حلال بودن نان اعتقاد زیادی داشت. مثلا جورابهای بافته شده را که سر بازار به قیمت 2 تومان فروخته میشد، 17 ریال میفروخت و وقتی دلیل این کار را از او جویا میشدیم میگفت: «از آنجایی که تنها 15 ریال صرف بافتن جوراب شده است باید 2 ریال روی آن سود بیاید و به قیمت 17 ریال فروخته شود». چنین اعتقادی به زندگی خانواده چمران برکت داده بود به گونهای که علیرغم درآمد کم، زندگی خوبی داشتیم.
همه فرزندان با توصیه پدرم درس را دنبال میکردند و بعد از مدرسه به کمک پدر میرفتند، درحقیقت اینطور نبود که کار باعث رها شدن درس شود.
سال 1330 با بزرگ شدن پسران چمران و حضور دو دانشجو در خانواده دیگر نمیتوانستیم در فضای کوچک خانه دایی رضایی زندگی کنیم. از طرف دیگر دایی ما هم دارای 5 دختر بود که علیرغم روابط گرم و صمیمانه دو خانواده، زندگی را در آن شرایط سخت میکرد.
از این رو پدرم سرقفلی مغازه خود را 15 هزار تومان فروخت و نصف (حدود 250 متر) خانهای که هماکنون خانه موزه است را با 13 هزار تومان خرید. این خانه اتاقهای بسیار بزرگی داشت. یک اتاق برای مرتضی، مصطفی، عباس و من و اتاق دیگر برای پدر و مادر و دو برادر دیگر بود. این خانه دو اتاق دیگر هم داشت که آنها را به یکی از اقوام تازه عروس و داماد اجاره دادیم. من و برادرانم بیشتر عمر خود را در این خانه سپری کردیم.
دوران تحصیل و زندگی برادران چمران چگونه گذشت؟
برادر بزرگم عباس، با دیدن شرایط پدر بعد از پایان کلاس نهم خود به مدرسه پست و تلگراف قدیم رفت و بعد از دو سال آموزش، در اداره پست و تلگراف به عنوان کارمند استخدام شد. سپس شبانه درس خواند و توانست در کنکور دانشگاه فنی پذیرفته شود اما چون دو سال از تحصیل فاصله گرفته بود باید به سربازی میرفت از این رو او را به دانشکده افسری بردند. در دانشکده افسری تمام آموزشهای دانشجویان به سربازان هم داده میشد. عباس بعد از سربازی مجدد کنکور داد و به دانشگاه فنی رفت، شبها در اداره پست کار میکرد و روزها درس میخواند.
دکتر عباس در سال 1335 جزو اولین گروه از دانشجویان بود که به عنوان شاگرد اولها به خارج اعزام میشدند و سپس در آنجا دکترای برق گرفت و در دانشگاه جانز هاپکینز مشغول تدریس شد. سپس از او برای تدریس در دانشگاه آریامهر یا همان شریف کنونی دعوت شد لذا به شریف آمد و رئیس دانشکده برق شد. می توان گفت آموزش و سیستم برق نوین توسط دکتر عباس در ایران پایه گذاری شد و وی یکی از اساتید برجسته این رشته بود.
برادر دیگرم مرتضی بعد از اخذ سیکل برای کمک به پدر، سر بازار لباسهای تریکو میفروخت تا اینکه موعد سربازی او فرا رسید و سرباز نیروی هوایی شد البته مرتضی شبانه درس خواند و دیپلمش را در همان سالها گرفت.
او پس از سربازی بعنوان تکنسین در نیروی هوایی مشغول به کار شد و از همان طریق به آمریکا فرستاده شد. از آنجایی که با مسائل تحصیلی در آمریکا آشنا شده بود دیگر کار را رها کرد، به آمریکا رفت و در آنجا دکترای الکترونیک خود را گرفت.
و اما شهید مصطفی...
برادرم مصطفی همچون برادران دیگر درسش را ادامه داد و در کنکور رتبه دو رقمی 10 تا 15 را کسب کرد او در طول تحصیل همواره شاگرد اول بود.
خانواده ما توان مالی فرستادن فرزندان به خارج از کشور را برای تحصیل نداشت و شهید مصطفی تنها یک بار در زمان کودکی به مشهد رفته بود. او با استفاده از بورس دولتی به آمریکا رفت.
درواقع دکتر عباس که به آمریکا رفته بود تجربههای خود را به مصطفی منتقل کرد، از این رو مصطفی فوق لیسانس خود را در آمریکا گرفت و توانست در حد بالایی ضمن همکاری با یکی از دانشمندان برجسته آمریکائی (پرفسور اسنون) دکترای خود را در فیزیک الکترونیک دریافت کند. یکی از دوستان شهید مصطفی درباره او می گفت: «یکبار مصطفی را دیدم و از او پرسیدم که درسش چه زمانی تمام میشود او پاسخ داد که تز خود را ارائه کرده و درحالیکه بیش از 6 ماه از اتمام درسش میگذرد اما استادش بخاطر علاقه فراوان به همکاری پژوهشی با او، تز را نزد خود نگاه داشته است.»؛ درحقیقت استاد علاقه نداشت که کارهای تحقیقاتی را بدون حضور شهید مصطفی ادامه دهد.
گرچه شهید مصطفی میتوانست با درجه فول استادی در بهترین دانشگاههای آمریکا تدریس کند اما به دلیل علاقه فراوان به کارهای پژوهشی بعنوان یک پژوهشگر در شرکتی آمریکایی که برای ناسا کار می کرد، مشغول بود. این امر باعث شد که کارهای بسیار خوبی را در فیزیک پلاسما انجام دهد و بتواند تغییرات و تحولات اساسی را در این رشته به وجود آورد.
چرا شهید چمران رشته فیزیک را برای تحصیل انتخاب کرد؟
شهید مصطفی دارای یک شم یا حس مکانیکی و فیزیکی بود و از این رو با پذیرفته شدن در دانشکده فنی، رشته مکانیک و فیزیک را انتخاب کرد.
یکی از لوازم اصلی جوراب بافی چتری است که با سوزنهای بلند و ظریف، نقش اصلی را در بافتن جوراب بازی میکند اما بعد از جنگ جهانی دوم این چتریها دیگر به کشور وارد نمیشد و جوراببافان هنگام خراب شدن چتریها با مشکلات زیادی مواجه میشدند اما دکتر چمران در اقدامی هوشمندانه نیاز کار را فراهم کرد.
برادرانم عباس و مصطفی شاگردان ممتاز دانشگاه بودند به گونهای که مهندس بازرگان در درس ترمودینامیک به شهید مصطفی نمره 22 داد و دقیقا جزوه او را به عنوان کتاب این واحد درسی چاپ کرد. این کتاب تا سالها در دانشکده فنی تدریس میشد.
منبع: دانشجو
انتهای پیام/