اسطورهسازی در قاموس روزنامهنگاری مستقل - نه حمایتی- جایی ندارد، اما شاید گاهی بشود ناپرهیزی کرد.
صبح با برق رفته از نیمه شب و گرمایی که در اروپا میکشد و اینجا به قول مادربزرگم «تنها پوست را کلفتتر میکند» از خواب بیدار میشوم.
بلافاصله بعد از پریدن از خواب طبق عادت روزانه به سراغ تلفن همراهم میروم.
پیامکی آمده است که انگار میگوید «بیخود میکنی که سحرخیزی، اینجا خبری از کامروایی نیست!»
متن پیامک مجبورم میکند به سراغ قرمزی ژلوفن بروم، شاید کمی از سرخی چشمم را کم کنم، پیامکی با این مضمون؛«با عرض پوزش هنردوست گرامی، کنسرت رضا یزدانی مورخ 29 تیر آبادان کنسل شد.»
بیخبری نسبی در تارنمای منطقه آزاد اروند، وضعیت بلاتکلیف شهرداری آبادان، اخبار پر از فرود تیم فوتبال صنعتنفتی که به تعبیری - البته پرغلو - گاهی «تنها دلخوشی» محسوب میشود؛ مجبورم میکنند که سعی کنم دوباره خواب را جایگزین پویش و تکاپو در روز تعطیل کنم، اما باید صبر کنم تا «برق» تشریفش را بیاورد، دمای 55درجه و خواب؟!
در هجمه «بدخبر»ها انتشار خبر حضور حمید فرخنژاد در برنامه «خندوانه»، این دفرمهترین ساخته سیما در یک دهه اخیر - به اعتقاد نگارنده - نشان از امید میدهد، شاید«آخر شاهنامه» این روز خوش شد!
رامبد جوان، مجری و کارگردان خندوانه برای معرفی فرخنژاد از بلندی قد او میگوید، بلندیای که البته هیچ ارتباطی به سانتیمترهای کف پا تا سر این بازیگر نداشت.
فرخنژادی که البته در نقطه عطف برنامه، این اندازه طبع (بلندی قد) را نشان داد.
در برنامهای که قرار بود بخنداند، بغض کردم و گریه، وقتیکه در « کلمهبازی» جوان و فرخنژاد، کلام به صورت پینگپنگی اینگونه رد و بدل شد:
جوان: آبادان؟!
فرخنژاد: مظلوم!
آبادان را وقتی به درستی و به اختصار «مظلوم» تعریف کرد، یاد از صبح تا زمان تماشای خندوانهی عصرم افتادم؛ من که آبادانی و من که مظلومم.
شروع نوشتهام را به عمد تکرار میکنم که: اسطورهسازی در قاموس روزنامهنگاری مستقل - نه حمایتی - جایی ندارد، اما شاید گاهی بشود ناپرهیزی کرد.
ناپرهیزی میکنم و میگویم که با گفتن همان یک کلمه تو امروز «اسطوره» آبادانی.
نه به خاطر تمام تندیسها و تقدیر شدنهایت در سینما و نه حتی به خاطر فرهنگی که قرار است دوباره در آبادان بازسازیاش.
تو امروز اسطورهای به این خاطر که «صدا» و «تصویر» این شهری حتی زمانیکه تریبون را برای خنداندن در دست داری.
خندوانه تمام شد، برق هم بود.
میخواهم به پسرم بگویم تمام پوسترهای «کریستیانو رونالدو» و «اسپایدرمن» را از در و دیوار اتاقش دربیاورد، ما اینجا خودمان اسطوره داریم.
حمید فرخنژاد، اسطورهای که صبحها، آش «عباس آشی» میخورد!
انتهای پیام/