حسامالدین سراج: جریان موسیقی توسط شرکتهای سودمحور هدایت میشود
به گزارش گروه رسانههای دیگر خبرگزاری آنا، حسامالدین سراج، یکی از خوانندگان خوشصدای معاصر در حوزه موسیقی اصیل ایرانی است. او که نوازنده سازهایی چون سنتور و سهتار نیز هست، سالهاست در عرصه موسیقی فعالیت دارد و از این رهگذر به برگزاری آلبومها و کنسرتهای متعددی پرداخته است که «نینوا»، «شمس الضحی»، «وصل مستان»، «آینهرو»، «بوی بهشت»، «نگاه آسمانی»، «شرح فراق»، «راه بینهایت»و... برخی از این آلبومها از سالهای گذشته تا امروز به شمار میروند. با این هنرمند درباره وضعیت موسیقی سنتی و دلایل به حاشیه رفتن آن در شرایط کنونی در مقایسه با موسیقی پاپ به گفتوگو نشستهایم.
مسالهای که پیش از هر نکته دیگر درباره شما و هنرمندانی از نسل شما مورد کنجکاوی قرارگرفته این است که چرا اینقدر در سالهای اخیر گزیدهکار شدهاید؟
البته باید بگویم ما از قدیم هم گزیدهکار بودهایم، منتها فضای فعلی اینقدر شلوغ است که به قولی آنچه به جایی نرسد فریاد است. طبعا در محیطی که صدای تریلی و انواع ماشینآلات سنگین و اصوات کارخانههای صنعتی و... باشد، چطور میتوان نشست و شعری از باباطاهر خواند؟! منظورم این است که شرایط در حالحاضر در حوزه موسیقی مغشوش است و واقعا حال موسیقی خوب نیست. موسیقیدانان منزوی شدهاند و عملا کسانی دراین حیطه فعال شدهاند که یا با تلویزیون به انجام کارهای مناسبتی میپردازند (که ظاهرا آن هم دورانش به سرآمده) یا به خواندن کارهای سفارشی مشغولند، بعضی هم اگر کنسرتهایشان کنسل نشود، میتوانند برنامههایی از این دست را سالی یکی دو بار داشته باشند.
یادم هست یکبار در گفتوگویی به این نکته اشاره کردید که نگاهها در سالهای اخیر نسبت به موسیقی بیشتر تفریحی و تفننی شده، در این باره توضیح بیشتری میدهید؟
معتقدم موسیقی تفننی برای هر جامعهای لازم است، اما باید به اندازه باشد. مانند بیمارى که برایش آنتیبیوتیک لازم است، ولی به جای آنکه در روز، سه دوز در قالب 625 به او خورانده شود، این تعداد دفعات اگر به 10 بار برسد، طبعا آن مریض از بین میرود. من معتقدم فرهنگ ما امروز دچار بیماری شده است، به این خاطر که دوز موسیقی تفننی در جامعه استاندارد نیست. دلیلش هم این است که بخش زیادی از موسیقی امروز ما بر پایه بیزنس است؛ بیزنسی که توسط تهیهکنندگان و عدهای که به هر حال ارتباطات ویژه دارند انجام میشود، در این میان اگر کسی هم بخواهد در حوزه موسیقی به کار جدی بپردازد یا مانعش میشوند یا شرایط برایش به گونهای پیش میرود که در نهایت کارش با ضرر مواجه می شود.
در این ارتباط، برخی از هنرمندان اشاره میکنند ظهور تهیهکنندگانی با نگاه کاسبکارانه و فاقد بینش هنری باعث شده امروز فقط عدهای از هنرمندان به فعالیت پررنگ در موسیقی مشغول باشند و آن گروه از هنرمندانی که به هر دلیلی نخواهند وارد چرخه تهیهکنندگان کاسبکار شوند کنار گذاشته میشوند و عملا کسی از آنها یادی نخواهد کرد. خود شما چقدر سعی کردهاید در این سالها با تهیهکنندگانی ازاین جنس کار کنید؟
اصلا این گونه کار نکردهام، هرچند پیشنهاداتی داشتهام. درعین حال با بعضى از تهیهکنندگان که سالمتر کار مىکنند درحال مذاکرهایم تا انشاءا... به نتایج مثبتى برسیم.
مسالهای که برخی از هنرمندان موسیقی اصیل ایرانی به نشانه گله به آن اشاره دارند این است که تمایل اغلب تهیهکنندگان روی سرمایهگذاری کنسرتهای پاپ است تا موسیقی سنتی. نظر شما چیست؟
این عده از تهیهکنندگان تمایل دارند روی موسیقی سرمایهگذاری کنند تا برایشان بازگشت سرمایه داشته باشد، یعنی فرقی برایشان نمیکند حالا این کنسرت میخواهد با محور موسیقی ایرانی باشد یا پاپ یا هر ژانر دیگری، مهم این است که آنها در بازه زمانی کوتاهی به بازگشت سرمایه خود دست یابند که امروز میبینیم کنسرتهای پاپ ظاهرا در این زمینه پولسازترند.
ولی چرا در کنسرتهای موسیقی سنتی این بازگشت سرمایه به سرعت صورت نمیگیرد؟
حالا میرسیم به این موضوع که چه عاملی باعث بروز چنین مشکلاتی در حوزه موسیقی اصیل ایرانی شده است. طبعا رسانهای که در این سالها میتوانسته بیشتر از سایر رسانهها موسیقى را به گوش مردم برساند صداوسیما بوده است، ولی میبینیم عملا اینطور رفتار نکرده است. کما اینکه دوستی میگفت اگر تلویزیون روزانه نیمساعت صدای غاز پخش کند، سیدی غاز کمیاب میشود و کنسرتهای غاز پرفروش میشوند. ما ظرف یکی دو سال اخیر با موارد عجیبی در حوزه موسیقی و صداوسیما مواجه شدهایم. آدمهایی به موسیقی وارد شدهاند که ناگهان و بدون گذراندن سلسلهمراتب تبدیل به خواننده شدهاند، بعد هم آماری منتشر میشود که این افراد مثلا در سه ماه به برگزاری 250 کنسرت پرداختهاند! هرچند اطمینان دارم این حرف دروغی است که از سوی برخی تهیهکنندگان سر زبانهای مردم افتاده تا از این رهگذر برای این گروه از خوانندگان بازار گرمی کنند. حالا در این زمینه نقش صداوسیما چیست؟ درواقع صداوسیمایی که اینقدر در زمینه فرهنگ ادعا دارد، امروز از هر 10 تصنیفی که از رادیو پخش میکند، 9تای آن متعلق به موسیقی پاپ است و از این بین سهم موسیقی سنتی یکی دو آهنگ است؛ آن هم برای توجیه اینکه بگویند اگر داریم موسیقی پاپ از رادیو پخش میکنیم، درکنارش به موسیقی اصیل هم اهمیت میدهیم، در حالی که اینطور نیست. البته ای کاش موسیقی پاپ به لحاظ کیفیت و محتوا، همانی بود که در دهههای گذشته پخش و اجرا میشد. در دهههای گذشته، آثاری در این حیطه تولید شدهاند که تا امروز و بعد از گذشت سالها ماندگارند، چون این آثار به لحاظ ترانه، ملودی و حتی اجرای صحنهای حساب شده بودهاند، بنابراین هنوز هم سر زبانهای مردم هستند. ناگفته نماند من هم چندتایی از آثار پاپ آن زمان را حفظ هستم. ولی امروز بهشخصه، وقتی چند آهنگ پاپ را گوش میکنم بیشتر از یک دقیقه نمیتوانم آن را تحمل کنم. البته نمیخواهم جمع ببندم. حالا شاید در بین چندین اثر پاپ که تولید میشود، آثارى هم واقعا شنیدنی باشند، ولی واقعیت این است قضاوت همیشه نسبت به اکثریت صورت میگیرد.
شما درحالی به موسیقی پاپ تاریخ مصرفدار اشاره میکنید که در حال حاضر برخی اشاره میکنند موسیقی سنتی یا اصیل ایرانی هم مدتهاست به تکرار رسیده و حرف تازهای برای گفتن ندارد، این مساله را قبول دارید؟
اگر به تکرار افتاده من مدافعش نیستم. اصلا من بر این باور نیستم که اگر درحیطه موسیقی سنتی هرچه عرضه شود عالی است، اینطور نیست. ضمن اینکه از آن سوی هم نمیتوان بهطور کامل قضاوت کرد که اگر در یک اثر موسیقی پاپ ،ملودی خوب باشد، به معنی قابل دفاع بودن آن اثر است. همه حرفم این است که امروز اتفاقاتی در موسیقی ما صورت گرفته که برای برخی از خوانندگان ایرانی خوشصدا، کار پاپ میسازند و او تلفیقی میخواند، مردم هم این را میگذارند به حساب آن خواننده یا موسیقی ایرانی، در صورتی که اصلا موضوع این نیست؛ بلکه مساله این است یک ملودی زیبا در اختیار خواننده توانایی قرار گرفته است. البته این حرف به این معنی نیست که مخالفتی با موسیقی تفننی داریم، نه، موسیقی تفننی یعنی اینکه در عروسی هم آن را میزنند، برای اوقات دور هم بودن هم از آن استفاده میشود، مخاطبانی هم دارد که از شنیدن این موسیقی خوشحالند. ما هم از خوشحالی آنها خوشحالیم، اما آنچه ناراحتکننده است اینکه این نوع موسیقی به تدریج تبدیل به یک بخش و پایهای از فرهنگ در جامعه شده و حتى هنر ایرانى، موسیقى مقامى، موسیقى سنتى و هیچ موسیقى جدى دیگرى را برنمىتابد.
پس معتقدید نوعی از موسیقی بیکیفیت و تاریخ مصرفدار وجه غالب موسیقی امروز ما شده است؟ا
البته نه به این تندى که شما مىفرمایید، جوانهاى بسیار با استعدادى چه در زمینه پاپ یا سنتى، کلاسیک غرب و مقامى و... داریم. همه هم کار مىکنند و گاهى شاهد آثار بسیار زیبا و ارزشمندشان هستیم اما شما نگاه کنید در طول یکسال چند کنسرت پاپ برگزار میشود و چند کنسرت موسیقی سنتی؟! درد ایناست. دلیلش هم این است که یکسری شرکتهایی تاسیس شده که هدایت این جریانات را به دست گرفتهاند. اصلا هیچ گلهای از کسی نیست، ولی مساله این است که موسیقى شده است بیزنس.
خود شما طی این سالها چندین بار به برنامه «بیستوپنج» در تلویزیون دعوت شدید و آسیبهای حوزه موسیقی را برشمردید. با این حال، به نظرتان چقدر صحبتهای هنرمندانی امثال شما روی آنتن تلویزیون درباره مشکلات موسیقی میتواند اثربخش باشد؟
فکر میکنم حداقلش این است که بالاخره یک مسئول فرهنگی، صحبتهای هنرمندان دغدغهمند را بشنود و نسبت به مسئولیت فرهنگی خود فکر کند، به این مساله فکر کند که چه برنامهریزی درستی میتواند برای موسیقی و اساسا فرهنگ در نظر بگیرد.
به نظر شما صنوف نمیتوانند در این زمینه مساعدتی کنند تا وضع آشفته موسیقی بسامان شود. منظورم از صنوف مشخصا خانه موسیقی یا دفتر موسیقی هستند؟
اعضای صنوفی که اشاره میکنید فقط عدهای از تهیهکنندگان هستند. فرض کنید فردی ریاست دفتر موسیقی را بهعهده میگیرد، هنرمندان عرصه موسیقى را به خوبى میشناسد، ولی عمده ارتباطش با تهیهکنندگان است. تهیهکنندهای که به دفتر موسیقی میرود و برای فلان خواننده که دیروز خواننده شده است مجوز اجرای صحنهای میگیرد. این قبیل از تهیهکنندگان هستند که تعیین میکنند آقای ایکس یا ایگرگ میتواند کنسرت برگزار کند یانه!!!
اگر موافق باشید یک پله به عقب برگردیم. به نظرم هنوز بر سر ماهیت و فعالیت این گروه از تهیهکنندگان مادیگرا و منفعتطلب ابهاماتی باقی است. اصلا تهیهکنندگانی که به قول شما دل در گرو موسیقی ندارند و فقط به سودآوری از رهگذر اجرای کنسرتها فکر میکنند از کجا پیدایشان شد، چرا در دهه 70 و 80 شاهد بروز و ظهور چنین تهیهکنندگانی نبودیم؟
چرا، آن موقع هم تهیهکنندگانی بودند، ولی درست و اصولی پیش میرفتند و نسبت به موسیقی ایرانی هم توجه زیادی داشتند. استاد شجریان که شرکت «دلآواز» را داشتند. بنابراین به سراغ هنرمندانی چون شهرام ناظری، علیرضا افتخاری، صدیق تعریف، بنده و... میآمدند و با هم کار میکردیم، خیلی هم همکاری موفقی با این گروه از تهیهکنندگان داشتیم. توزیع سیدی و نوار کاست به نحو معقولى، موسیقى را به خانههاى مردم مىبرد. باور کنید موسیقى طعم دیگرى داشت. شیرین و دلنشین بود.آنها هم از طریق برگزاری کنسرت برای هنرمندان، هم به اشاعه موسیقی میپرداختند و هم درآمدزایی میکردند، ولی امروز کار به جایی رسیده که برخی از تهیهکنندگان فقط وجه درآمدزایی برایشان مهم است نه اصل مطلب یعنی کیفیت موسیقی.
در اینکه شما نمیخواهید وارد مافیای این گروه از تهیهکنندگان شوید حاکی از فعالیت سالم شما و هنرمندانی نظیر شما است. همچنین نشاندهنده سیکل معیوب این حوزه است، ولی درعینحال این مساله شما را نمیترساند و نگرانتان نمیکند که مبادا با کار کردن با این تهیهکنندگان، رفتهرفته از یادها بروید؟
به هرحال نهایت این است که فراموش میشویم، ولی مسئول این فراموشی کیست؟ رئیس فراموشخانه کیست؟
از نظر شما چه کسی است؟
من نمیدانم. شما پیدا کنید پرتقالفروش را.
حالا بیاییم و زاویه این دوربین را از هنرمندان و تهیهکنندگان به سمت مخاطبان ببریم. در حال حاضر برخورد مخاطبان با موسیقی اصیل ایرانی چطور است؟
به قولی متاع کفر و دین بیمشتری نیست/ گروهی این، گروهی آن پسندند/ همانطور که در یک جامعه کنسرت پاپ برگزار میشود و فروش هم دارد و سالنهایش هم پر میشود، از این طرف هم میبینیم سالنهای موسیقی سنتی پر میشود و مخاطبان خودش را هم دارد. منتها موضوع این است که فرهنگ در این میان تکلیفش چه میشود؟ اگر امروز به یک نوجوان بگوییم شعری بخوان، او یک شعر پاپ را میخواند که سروتهی هم ندارد و از نظر خودش فکر میکند این هم یک شعر است، ولی اگر به بچههای نسل ما بگویند شعری بخوان، آنها از شاعرانی چون حافظ، مولانا، ابتهاج و... میخوانند. این تفاوت مهمی است که نباید نادیده گرفته شود. همه اینها اتفاقات تلخی است که امروز در حوزه فرهنگ ما افتاده و اگر اینطور ادامه پیدا کند باعث میشود مسائل فرهنگی کشور بیپایه شود.
برخی به این مساله اشاره میکنند که اوج شکوفایی موسیقی اصیل ایرانی تا دهههای 60 و 70 و به واسطه گروههایی مثل «عارف»، «شیدا» یا هنرمندانی چون شما بود، در حالی که به نظر میرسد هرچه جلوتر آمدیم انگار در موسیقی اصیل هم با یکجور رکود مواجه شدهایم؟
رکود نیست. فقط آثاری که در این حوزه تولید میشوند شنیده نمیشوند؛ وگرنه امروز با تعداد زیادی اثر در حوزه موسیقی اصیل ایرانی مواجهیم که در استودیوها ضبط میشوند و نشان میدهد موسیقی ایرانی خیلی هم پیشرفت کرده است، اما متاسفانه مجال شنیده شدن به آن داده نمىشود. دلیلش هم به فعالیت همان چند تهیهکننده در فضای فعلی موسیقی برمیگردد. امروز نگاهی به سایتهای مجازی بیندازید، ببینید در یک سایت، چقدر نسبت به کنسرت موسیقی پاپ تبلیغ میشود و چقدر نسبت به کنسرت موسیقی سنتی. همه این مسائل باعث شده گرایش جوانان هم تاحدودی نسبت به موسیقی پاپ بیشتر شود. بهعنوان مثال، همواره با پدرهایی مواجه میشوم که از من مشورت میخواهند تا فرزندشان خواننده مشهوری شود. من از آنها میپرسم فرزند شما تا به حال موسیقی هم کار کرده است؟ و پدر پاسخ میدهد نه پاپ میخواند! من هم به آنها میگویم این در تخصص من نیست و باید از متخصصان امور کمک بگیرید، اما چندان هم رفتن به این راه را توصیه نمیکنم. این را میدانم که برای آنها این مساله قابل قبول نیست، لااقل تا زمانی که به این راه نروند و متوجه نشوند که انتهای این راه برآیندی ندارند توصیه مرا قبول نمیکنند.
به نظر میرسد امروزه تب شهرت به جوانان طالب موسیقی غلبه دارد؟
به قول مولانا «در هوای آن که گویندت زهی/ بستهای بر گردن جانت زهی/» شرایط اینطور شده که اگر جوانی میخواهد در حوزه موسیقی کار کند فقط به صرف آن است که دیده بشود. معیارها تغییر کرده و همه چیز در پول و شهرت خلاصه شده است.
این مسائل برای خوانندگانی مثل شما که سالها ریاضت کشیدهاید و از محضر استادان بهره بردهاید تا آواز و اساسا موسیقی را به شکل اصولی پیدا کنید خیلی باید آزاردهنده باشد نه؟
البته به قول شاعر «من نه آنم که زبونی کشم از چرخ زبون» به هر حال هم آزاردهنده است و هم بیشتر از آن نگرانکننده. مثل پدری که نگران فرزندش است؛ چون احساس میکنم مسئولیت فرهنگی بهعهده تمام افراد جامعه است. طبعا اگر فرهنگ در جامعه متزلزل باشد، فرزندانمان راهی را نخواهند رفت که ما نسبت به آن رضایت داشته باشیم.
درمان قطعی این دردها چگونه حاصل میشود؟
بخش عمدهای از راهکار این مساله بهعهده وزارت ارشاد و صداوسیما است. امروز آقایان میگویند ممیزی ولی واقعا کدام ممیزی؟ چراکه درحالحاضر میبینیم هر کاری که خجالتآورتر از آن شاید وجود نداشته باشد هم مجوز میگیرد و عرضه میشود. پس دیگر منظور کدام ممیزی است؟!! آزادى بهتر جواب مىدهد.
حالا که به مجوز اشاره کردهاید یاد مسالهای افتادم که اگر اشتباه نکنم در سال 95 و در سالروز آزادسازی خرمشهر برای شما و چند خواننده دیگر به وجود آمد، منظورم کنسرتهایی است که قرار بود برگزار شود ولی لغو شد. خاطرم هست آن زمان تهیهکننده کنسرت اعلام کرده بود روند طولانی اعطای مجوز باعث بروز چنین مشکلی شد. با این اوصاف این روزها روند دریافت مجوز چطور است؟
اگر بخواهم در قالب این گفتوگو واقعیتها را بگویم، بعد از آن خودم بیشتر در فشار خواهم بود و اگر نگویم مخاطب فکر میکند واقعا اوضاع دارد بهخیر و خوشی میگذرد. ما سال گذشته اجرایی در وزارت کشور داشتیم باعنوان «ترانههای زمین» بعد از آنکه مجوز را از وزارت ارشاد گرفتیم، به ما گفتند باید از اماکن هم این مجوز را بگیریم. اماکن هم اینقدر در صدور این مجوز معطل کرد تا کار رسید به جایی که یک هفته به اجرا مانده بود ولی هنوز مجوزی نداده بودند و با این وصف زمان برای تبلیغات از بین رفت. 80 میلیون تومان هزینه اجرای کنسرت در سالن وزارت کشور است که دراین ارتباط تخفیف جزئی هم به ما دادند. برای آن اجرا خیلی اذیت شدیم و به خاطر طولانی شدن صدور مجوز تمام فرصت مفیدمان برای اطلاعرسانی مردم نسبت به کنسرت از بین رفت.
دلیلشان چه بود؟
دلیلی اعلام نشد. بعد از آنکه اماکن 10 میلیون تومان پول گرفت، یک نامه به دستمان داد، آن هم به اشتباه در آن نوشته بودند برگزاری کنسرت کیتارو مانعی ندارد!
شما هم با این مساله موافقید که بخشی از موسیقی اصیل ایرانی ما امروز دارد به سمت موسیقی تلفیقی میرود و هنرمندان برای آنکه از گردونه تکرار فرار کنند سازهای سهتار و تار و کمانچه را در کنار سازهای گیتار، ماندولین و... قرار میدهند و کارهایی در این زمینه انجام میدهند؟
موسیقی تلفیقی میتواند وجود داشته باشد، منتها مشروط بر آنکه در ورای موسیقی تلفیقی اندیشهای باشد، نه اینکه اتفاقی و بدون طرح و هدف صورت بگیرد.
به نظر شما غالب شدن کارهایی در زمره موسیقی تلفیقی نشان از آن ندارد که در موسیقی سنتی ما خلأهایی ایجاد شده و هنرمندان رفتن به این سمت وسوی را ترجیح میدهند؟
به هیچ وجه. ببینید زمانی زندهیاد محمدرضا لطفی وقتی همه به یک شیوه ساز میزدند اشاره کرد که میخواهد به شیوه قاجار ساز بزند، بعد هم شروع به کار کردن روی شیوه نوازندگی هنرمندانی چون شهنازی و میرزا حسینقلی و... کرد تا اینکه تبدیل به اسطوره نوازندگی در تار شد. میخواهم بگویم قدما امتیازات و مولفههایی دارند که ما زوایای آن را درک نکردهایم. بنابراین اینکه تصور کنیم انجام کارهای تازه در موسیقی دال بر کهنه بودن یا ضعیف بودن کار قدماست، اشتباه بزرگى مرتکب شدهایم.
شما در میانه گفتوگو به کنسرت «ترانههای زمین» اشاره کردهاید و من باز هم سوالی در این باره داشتهام. خاطرم هست در آن کنسرت با یوردال توکجان، نوازنده عود و اردم شمشک نوازنده باقلاما که هر دو از نوازندگان مشهور ترکیه بودهاند به اجرای برنامه پرداختهاید. به نظر شما موسیقی کشورهای همسایه در این سالها بیشتر توانسته در مجامع بینالمللی معرفی و شناخته شود یا اینکه ما هم همپای آنها دراین زمینه موفق بودهایم؟
معلوم است که آنها در این زمینه از ما پیشروتر بودهاند، نمونه بارز آن کشور ترکیه است. خاطرم هست برای برگزاری کنسرتی که به آن اشاره کردهاید این دو نوازنده از ما ناراحت شده بودند، چون ما با آنها تماس میگرفتیم و میگفتیم مثلا کنسرت یک ماه عقب افتاده است. آنها تعجب میکردند و میپرسیدند مگر شما آنجا دارید چهکار میکنید؟حق هم داشتند تعجب کنند، چون آنها امروز تصمیم میگیرند و یک هفته بعد کنسرت برگزار میکنند؛به همین راحتی. نه دستاندازی برای اجاره سالن بر سر راهشان هست و نه احتیاجی به مجوز دارند. این نکته مهمی است، درحالیکه در کشور ما فکر میکنند موزیسین قاچاقچی است که احتیاج به مجوز داشته باشد. این مسائل واقعا یک هنرمند را دلآزرده میکند. معتقدم زمان آن رسیده به کسانی که کارشان را در موسیقی بلدند اجازه کار داده شود. امروز هنرمندان بزرگی در زمینه موسیقى ایرانى گوشهنشینی اختیار کردهاند، در حالی که این هنرمندان میراث ملی میهن ما هستند، ولی به جای فعالیت آنها عرصه شده برای بازی یک عده، حالا میگوییم بازی جزئی در این میدان باشد، عیبی هم ندارد، ولی دیگر چقدر؟! دستکم اگر این بازیها وجود دارد، شرایطی فراهم شود که مجال فعالیت به پیشکسوتان هم داده شود تا از این رهگذر فرهنگ تعطیل نشود. امیدوارم شرایطی ایجاد شود که به سود یک نوع از موسیقی تفننی، همه انواع موسیقی جدی مصادره نشود. ضمن اینکه مجوزها واقعا برای هنرمندان دستوپاگیر هستند و امیدوارم فکری برای بهبود این روند شود.
و سخن آخر؟
کارى که ما درزمینه موسیقى ایرانى عرضه مىکنیم «اشاعه فرهنگ و هنر ایرانى» است و متعلق به مردم ایران و براى مردم ایران است. فرهنگ و هنر کهن ایران شامل عارفانهها و عاشقانههاى دلنشین و آموزنده است که وقتى با موسیقى آمیخته مىشود تاثیر آن صدچندان خواهد شد. من خود را شاگرد کوچکی درزمینه فرهنگ و هنر و خدمتگزار مردم شریف و عزیز ایران مىدانم و امیدوارم بتوانم منشا خدمت و اثر باشم. «همتم بدرقه راه کن اى طایر قدس/که دراز است ره مقصد و من نو سفرم».
منبع: فرهیختگان
انتهای پیام/