اینکه جوانان فکر میکنند دهه ۴۰ و ۵۰ گل و بلبل بود، اشتباه است
به گزارش گروه رسانههای دیگر خبرگزاری آنا، بهزاد فراهانی چهره نامآشنایی است برای مخاطبانی که در این سالها پیگیر سریالهای تلویزیون و تئاتر بودهاند. فراهانی یکی از باسابقهترین بازیگران در عرصه تئاتر، سینما و تلویزیون به شمار میرود که از رهگذر فعالیت خود در این وادی در دهههای گذشته تا امروز در آثار متعددی ایفای نقش کرده است. «سگ کشی»، «ابراهیم خلیلا...»، «قلبهای ناآرام»، «خاکستری»، «هفت پرده»، «طوطیا»، «مهره»و... فعالیت بازیگری او در سینما و «سایهبان»، «پشتبام تهران»، «مدینه»، «یک ماه و ده روز»، «گمشده»، «خانه پدری» و... نیز برخی فعالیتهایش در حوزه تلویزیون هستند. این هنرمند همچنین در حیطه تئاتر علاوهبر بازیگری، در جایگاه کارگردان نمایشهایی را روی صحنه برده است. دیدار ما با این بازیگر و کارگردان پیشکسوت در واپسین روزهای اسفندماه سال گذشته در دفتر روزنامه صورت گرفت، مشکلات فعلی حوزه تئاتر، تاثیرات سایه مدیریت دولتی بر حوزههای فرهنگ و هنر، جایگاه مخاطب در تئاتر امروز و... برخی از سوالاتی بود که فراهانی در قالب این گفتوگو به آنها پاسخ داد.
سوال اول گفتوگو را درباره فضای سینما شروع کنیم. خاطرم هست جایی گفته بودید با وجود آنکه سالهاست به فعالیت مشغول هستید ولی هنوز شرایطی برای فیلمسازی شما به شکل مستقل فراهم نشده است، دلیل این مساله چیست؟
مساله سینما در همه جای دنیا اینطور است، چون سینما مستقیما با سرمایه سروکار دارد و طبعا پیچیدگیها و هزارتوهای سرمایه را با خود به همراه دارد. سرمایه هم به خاطر منافعی که در پی دارد مشتمل بر نیروهای پنهان و آشکار و مافیا است. در کشور ما این سرمایه در کجای سینما قرار گرفته است؟! بخش خصوصی اگرچه در سالهای اخیر تلاش کرده پررنگ ظاهر شود، ولی موفق نشده است. چون برخی روی آن دست گذاشته و باعث شدهاند سینما از قامت ترد و با طراوت خود خارج شود. بنابراین بدون هیچ رودربایستی باید گفت مدیریت دولتی به اعمال بازدارندهای در سینما میپردازد، پس نمیتواند در هنر دست داشته باشد. چون اساسا ذات هنر به این شکل است که پدیدهای خلاق و مولف است و باید فارغ از چارچوبها و باید و نبایدها شکل بگیرد و هرگونه مداخله دولت در هنر، آن را از ماهیت و اهداف اصلی خود دور میکند. حالا شاید این سوال پیش بیاید که با وجود چنین معضلاتی در حوزه سینما، چطور برخی از سینماگران در جشنوارههای جهانی و معتبری چون برلین و اسکار جایزه میگیرند، در پاسخ باید بگویم این مساله باید از زاویه نئوپلتیکی مورد بررسی قرار بگیرد تا پاسخ دقیق آن مشخص شود.
یعنی میخواهید بگویید اگر سینمای ایران توانسته دراین سالها ظرفیت گستردهاش را از رهگذر نمایش فیلم در جشنوارههای معتبر به جهانیان بشناساند به خاطر مسائل سیاسی و اساسا سیاهنمایی است که نسبت به ایران در جهان وجود دارد و باعث میشود آنها از سر کنجکاوی هم که شده به تماشای این فیلمها بنشینند؟
من این نکته را به این معنی بیان نمیکنم، چون نمیخواهم به کسی از دوستان کارگردانم بیاحترامی کرده باشم. ولی اگر در این غازپرانی سیاسی در شرایطی قرار بگیریم، میبینیم حاکمیت غرب کوشش میکند شرایط میهن را به سمت خود جلب کند. طبعا در کشور ما هم مقاومتهایی علیه این تفکر میشود. بنابراین واقعیت این است که سینمای فعلی ما به لحاظ جایگاه و موقعیت، رشد زیادی به نسبت سابق نکرده، ولی تکرار میکنم سینمای ایران به خاطر مدیریت دولتی و حاکمیت سرمایه، دستخوش باندبازیهایی شده است. همانطور که سایه این باندبازیها را امروز میتوانیم در تلویزیون نیز ببینیم. درست است که اگر بخواهم سر این صحبت را باز کنم ممکن است به عدهای بربخورد اما باید این مساله را عنوان کنم که من و تعداد دیگری از بازیگرانی که بهعنوان کارمند قدیمی تلویزیون هستیم و از دهه 40 تا امروز به شکل مستمر دراین عرصه فعالیت کرده، مدرس دانشگاه بودهایم و صرفنظر از بازیگری و کارگردانی، در بسیاری از دپارتمانهای تلویزیون هم حضور داشتهایم و همیشه از سوی مدیران تلویزیون مورد کملطفی قرار گرفتهایم. پیش از هر چیز بگذارید بگویم تلویزیون فعلی ما ملی نیست درحالی که امام خمینی (ره) براین باور بودند که تلویزیون باید یک دانشگاه باشد. سوال من امروز از گردانندگان تلویزیون این است که شرایط فعلی این رسانه چقدر در حالحاضر بار آموزشی برای مردم دارد؟! تقریبا هیچ. چون تلویزیون سالهاست که یک تئاتر ملی پخش نکرده و دل اهالی هنر را به دلایلی چون ممیزی و دست بردن در متون کارگردانان و نمایشنامهنویسان رنجانده است. به همین خاطر است که معتقدم تلویزیون، امروز در بیسرانجامترین دوران خود قرار دارد. با نگاهی اجمالی میبینیم امروز چشم اغلب خانوادههای ایرانی به امکانات تصویری آن طرف آب است. میگویم اغلب چون شاید هنوز استثنا هم باشد که تلویزیون خودمان را نگاه کند، بنابراین عملکرد فعلی تلویزیون را ملی نمیدانم؛ تلویزیونی ملی است که تبلیغاتش کنترل شده باشد، نه اینکه سفره ایرانی رنگی نشان بدهند، در حالی که نمیدانند کارگری که چند عائله دارد از عهده برنج و روغن و سایر کالاهای مصرفی که در تلویزیون نشان داده میشود، برنمیآید. چون کسی در تلویزیون دلش به حال آن کارگر نمیسوزد، اساسا در تلویزیون جایی برای ارائه یک اثر کارگری محکم که منافع طبقه زحمتکشان را به تصویر بکشد وجود ندارد یا هیچ وقت ندیدهایم ارجمندیهای دهقانان برنجکار، دروگران کویری و... در تلویزیون مطرح شود. در سالهای اخیر اکثر نویسندگان متعهد که دل در گرو منافع مردم داشته باشند از تلویزیون کنار گذاشته شدهاند که یکیاش خود من هستم.
انتقادات به عملکرد تلویزیون در حالی از سوی هنرمندانی چون شما ادامه دارد که با نگاهی به کارنامه سریالسازی در دوران گذشته میبینیم این کارنامه از اوایل دهه 60 تا اواسط دهه 80 نسبتا راضیکننده بود، ولی چرا هرچه پیش آمدیم معدل در کارنامه صداوسیما ازاین منظر کاهش یافت؟
چون دستاندرکاران تلویزیون هیچگاه در این سالها نیامدهاند که اهدافشان را به شکل روشن برای مردم بازگو کنند. امروز تلویزیون بهجد تلاش دارد لایههای سخت و تلخ روزگار و زندگی روزمره اجتماعی را کتمان کند، بنابراین سریالهایی میسازد که از این جریانات دور است و مردم با این آثار بیگانهاند و ارتباط برقرار نمیکنند. میتوان گفت تلویزیون از یک سو مدعی است که عملکردش بهترین است و از سوی دیگر میبینیم آمار تماشاگران این رسانه در سالهای اخیر بهشدت سقوط کرده است. آنچه مسلم است اینکه مدیریت تلویزیون مشکل دارد، این جمله را به هزار دلیل میگویم؛ یکی از آنها این است که هیچکدام از مدیران تلویزیون برای من و بازیگرانی امثال من که کارمندان بازنشسته هستیم ولی هنوز هم در عرصه حضور داریم، به وقت رسیدن نوروز یک کارت تبریک هم نمیفرستند. من در حال حاضر، رئیس انجمن بازیگران تئاتر خانه تئاتر هستم، بههرحال مولفههایی در من دیدهاند که این سمت را بهعهدهام گذاشتهاند. همچنین عضو شورایعالی خانه هنرمندان هستم، درامنویسم، تا امروز تعداد زیادی نمایش روی صحنه بردهام، خاک صحنه خوردهام، در سینما و تلویزیون حضور داشتهام، اما کجا یکبار یکی از مسئولان در این سالها از من پرسیده زندهای یا مرده؟ با حقوق بازنشستگی چطور روزگار میگذرانی؟ این صحبت فقط درباره خودم نیست، پیشکسوتان فراموش شده تلویزیون دراین زمینه فراوانند و عملا یادی از آنها نمیشود و به برنامهها و جشنهای برگزار شده در سیما دعوت نمیشوند. نمونهاش جشن بینالمللی تلویزیون بود که واقعا از شکل برگزاری آن خندهام گرفت؛ چون نه ثریا قاسمی، نه ژاله علو، نه صدرالدین شجره، نه من و نه خیلی دیگر از بزرگان تلویزیون در این جشن دعوت نداشتیم. من در سالهای اخیر سریالی ساختهام که 220 دقیقه آن ساخته شد ولی به دلیل بیهودهای جلوی ساخت مابقی آن را گرفتند و گفتند برای ادامه ساخت 250 دقیقه باقی سریال بودجه نداریم. این مساله در حالی مطرح میشود که میبینیم بودجه برای ساخت برنامههایی که نشان و رنگوبویی از ادبیات ایران زمین ندارد مهیا است. روی این اصل است که معتقدم مدیریت تلویزیون مشکل دارد، حالا اگر هم کسی از دستاندرکاران تلویزیون میخواهد از من شکایت کند حرفی ندارم و در 74 سالگی حاضرم در دادگاه به خاطر این اظهارات محاکمه شوم.
در اوایل گفتوگو به نقش کمرنگ بخش خصوصی در سینما اشاره کردید و اینکه عدهای نمیخواهند به دلایلی این بخش، جان بیشتری بگیرد، ولی در عوض میبینیم در تئاتر بهویژه در سالهای اخیر بخش خصوصی پررنگ شده و دولت تقریبا خود را از تخصیص بودجههای کلان به تئاتر معاف کرده و آن را بهعهده تئاترهای خصوصی گذاشته است.
در تئاتر هم شرایط به نوعی به همین منوال است. عدهای هنوز براین باورند که باید نواقصی در تئاتر اصلاح شود، ولی من میگویم درست کردن این نواقص در تئاتر شوخی کودکانهای است؛ تئاتر باید زیر و رو شود. هزار بار پیش از این هم اشاره کردهام که تئاتر پدیدهای نیست که دولت عنان و اختیار آن را بهعهده بگیرد. شما در سوالتان مساله تئاترهای خصوصی و شانه خالی کردن دولت از عهده مخارج تئاتر را مطرح کردید، بخشی از این صحبت درست است، ولی بدانید دولت نمیتواند دست از مداخله در تئاتر بردارد. از این روست که تصور میکنم، امروز دولت رنج تئاتر حرفهای را از روی دوش خود برداشته و این بار را به ناکجاآباد منتقل کرده است. از سوی دیگر، دولت با آزاد گذاشتن مکانهایی بهعنوان تئاتر خصوصی هم از نظر من، کار کودکانهای کرده است. حالا شاید رونق گرفتن تئاترهای خصوصی برای برخی از اهالی تئاتر خوشایند باشد، درحالی که من به آینده این تئاتر خوشبین نیستم و میگویم عنقریب است که کار تئاتر معاصر به ژانگولر بازی هم بکشد.
به خاطر گیشهمحور بودن؟
دقیقا، این شیوه که در حال حاضر در تئاتر ما وجود دارد، نویسنده و کارگردان و بازیگر را به سمت گیشه برده است و تئاتری که از نظر من برای گیشه کار کند دیگر متعهد نیست. نفس تئاتر منقد و معترض و ژرفگراست و اگر من نوعی را وادار کنند برای آنکه مخارج گروهم را تامین کنم، تئاترم را از مفاهیم عمیق اجتماعی خالی کنم و آن را به سمت شوخیهای جنسی و رکیک و سخیف ببرم، زیر بار نخواهم رفت.
یعنی فکر میکنید تئاتر امروز دارد به سمت مصرفی و تجاری شدن میرود؟
تئاتر به سمتی میرود که گیشه برای آن تصمیم میگیرد و این خطرناک است. چهار، پنج سال پیش هم این مساله را متذکر شدم که از حضور بازیگران سینما در تئاتر استفاده نکنیم، چون این کار باعث میشود دیگر مخاطب به عشق دیدن آن بازیگر چهره به تئاتر بیاید نه برای خود تئاتر. امروز اگر نگاهی به اطراف بیندازید؛ هر جایی را نگاه میکنید فردی ولو با بارم و دانش اندک تئاتری دارد در این حوزه کار میکند. طبیعی است که دیرگاهی است در این عرصه یک جور بینظمی و درهمآمیختگی به وجود آمده است.
حتی در این میان برخی از اهالی تئاتر اشاره میکنند در سالهای اخیر پای برخی از هنرمندان به قول شما با بار خردورزی اندک و تجربه کمتر در تئاتر، به سالنهایی چون حافظ و تالار وحدت هم باز شده و اعتراض آن دسته از پیشکسوتان تئاتر را که برای اجرا در یک سالن وزین و آبرومند باید مدتها در صف انتظار باشند درآورده است.
بله، طبیعی است هر کسی که یک میلیاردو200 میلیون تومان بپردازد میتواند در این سالنها کارگردانی هم بکند. امروز میبینیم هر کسی از پدرش پول بیشتری بگیرد میتواند در این سالنها کار روی صحنه ببرد. کسی که از پدرش پول بگیرد و به این حوزه بیاورد میتواند کارگردان باشد و این دردناک است. از نظر من به سادگی میتوان فردای روند فعلی تئاتر را پیشبینی کرد.
راهکارتان برای حل این معضل چیست؟
سابق بر این رسم بر این بود که هرکدام از ژانرهای تئاتر از دانشگاهی گرفته تا تجربی، مستقل، مدرن و... جایگاه خودشان را درجامعه داشتند اما امروز سره از ناسره در تئاتر قابل تشخیص نیست. تصور میکنم آنچه باید در این زمینه اتفاق بیفتد پیش از هر چیز، درجهبندی سالنهاست. ولی درعینحال میبینیم وقتی از تالار وحدت، شبی 6 میلیون درآمدزایی میشود و از آن طرف به تماشاگر بلیت 180هزار تومانی میفروشند، باید دانست چه بلایی دارد سر تئاتر این مملکت میآید. این اتفاق بعضا درباره سالن «حافظ» هم افتاده که زمانی کارگاه دکور و لباس و آکسسوار ما بوده، ولی حالا کار به جایی رسیده که شبی یک میلیون و 200 هزار تومان اجارهاش میکنند؛ آن هم از سوی برخی کارگردانان نوگرا و بیتجربه.
البته به نظر میرسد این آسیب فقط مختص تهران نیست، بلکه در شهرستانها نیز قیمتهای سرسامآور اجارهبهای یک سالن در ازای اجرای یک تئاتر به هنرمندان پیشنهاد میشود.
درست است، این اتفاق در حالی در شهرستانها میافتد که ظرفیت گستردهای از هنرمندان جوان در این شهرها فعالند. درواقع سواد بچههای شهرستان در مطالعات نظری بسیار گسترده است و من در این مقال اعلام میکنم و ترسی هم ندارم که بگویم حتی برخی از آنها بهمراتب باسوادتر از هنرمندان تهرانی هستند، ولی چقدر به آنها توجه میشود؟! خاطرم هست در سالهای اخیر که برای داوری به شهرکرد رفته بودم از یک ده، سه گروه تئاتری در آن جشنواره شرکت کرده بودند و درنهایت دختر جوانی که رهبری این گروهها را بهعهده داشت جایزه اول استان را دریافت کرد. ولی با این اوصاف میبینیم تیرهروزی دامن تئاتر این مملکت را گرفته، عین سرطان و وبا و به لایههای سالم هم نفوذ کرده است.
پیشنهاد شما برای بهبود این روند چیست؟
من در سالهای اخیر مساله تشکیل سازمان مستقل تئاتر را پیشنهاد کردم و حتی به این مساله هم اشاره کردم که ساختار این سازمان باید چگونه باشد. علاوهبر این، پیشنهاددهنده طرحی چون کنگره تئاتر هم بودهام، اما هیچ کدام از آنها به قول شما به سرانجامی نرسید. با این اوصاف، تنها خواسته تئاتریها این است که برای بهبود وضع موجود، دولت دست از تئاتر بردارد، چون همانطور که گفتم رسالت تئاتر این است که بازتابی از مسائل درونی جامعه باشد. تئاتر نمیتواند بنا به خوشامد یا بدآمد یک مدیر فرهنگی، جانبدارانه فعالیت کند. متاسفانه امروز کار در حوزه تئاتر به جایی رسیده که دیگر حتی اعتصاب هم برای حل این مشکل جواب نمیدهد، چراکه اگر من و دیگر پیشکسوتان بگوییم ما با این شرایط کار نمیکنیم، دیگران دست بلند میکنند و جایگزین میشوند، آن هم در شرایطی که شاید حاضر باشند با دستمزدی به مراتب پایینتر از ما کار کنند. در دوره انتخابات به رئیسجمهور پیشنهاد دادیم اجازه بدهد روسای ما در صنوف انتخابی باشند و اجازه بدهند یک گروه اندیشهمحور و آگاه به مسائل تئاتر دوشادوش دولت فعالیت کنند، اما کسی دراین سالها به حرف ما گوش نکرده است.
طی ماههای اخیر تعدادی از هنرمندان طی نامهای خواستار ابقای مهدی شفیعی بر مسند مدیرکل هنرهای نمایشی شدند، اگرچه او درنهایت تغییر کرد، ولی به نظر شما با استمرار حضور او چقدر میشد به چشمانداز تئاتر فعلی امیدوار بود؟
هیچ، البته در اینکه شفیعی انسان و رفیق خوبی است شکی نیست، ولی بحث بر سر این است که سیاست کلان تئاتر باید جمعی باشد. باید شرایطی فراهم شود که از درامنویسان این ملک دعوت شود، نه اینکه توی سرشان زده شود. امروز درامنویسانی داریم که مینویسند و در کشوی میز خود میگذارند، ولی در عوض میبینیم برخی از هنرمندان دیگر هم هستند که از بورس و امکانات خوب بهره میگیرند، احتمالا از رفقای خوب هستند، حالا چه میدانم با چه کسانی؟ وگرنه چرا این بورسها به دیگر هنرمندان داده نمیشود؟! بدبختی این است که آقازاده هم نشدهایم، شاید چون آقازاده بودن آقازادگی میخواهد که ما نداریم. البته صادقانه بگویم بهشخصه نیازی به هیچچیز ندارم، اگر بگذارند کار میکنم وگرنه کار نمیکنم، من آردم را بیخته و الکم را آویختهام. ولی با اینحال باز هم حرفم این است که برای بهبود شرایط تئاتر، مدیریت این حوزه به تئاتریها سپرده شود. البته این به معنای آن نیست که مهدی شفیعی تئاتری نیست؛ نه او تئاتری است، ولی برای تئاتریها نیست. چون از وقتی او به این حوزه مدیریتی ورود کرده، مبلغ تئاترهای خصوصی که امروز نضج گرفتهاند شده است. شفیعی دراین مدت دست تمام ستارگان سینما را به تئاتر باز کرد، به همین خاطر است که وقتی با ما قرارداد بستند، گفتند اول باید یک چهره صاحبنام سینمایی بیاوریم تا کار فروش کند. پاسخ من هم این است که میخواهم100 سال سیاه کار من با این شرایط فروش نکند. البته اخیرا شهرام کرمی این سمت را به عهده گرفته و امیدوارم شرایط بهتر از گذشته شود.
با تمام احترامی که بهعنوان یک هنرمند پیشکسوت برای شما قائلم با این قسمت از اظهارات شما همقول نیستم و احساس میکنم این اظهارات در محدوده شعارزدگی است، چراکه خود شما هم جزئی از جامعه امروز و بدنه تئاتر فعلی هستید، پس نمیتوانید بگویید میخواهم فقط تئاتر روی صحنه ببرم؛ بیآنکه به عواید ناشی از فروش، منافع اقتصادی و بازگشت سرمایه آن فکر نکنید، مگر اینکه از رفاه و دستمزد بیشتر بدتان بیاید؟
توجه داشته باشید که من نگفتم نمیخواهم تئاترم بفروشد، دارم میگویم به محتوای اثرم بیش از سایر مولفهها حتی پول اهمیت میدهم، چون خودم را در برابر مردم مسئول میدانم. ضمن اینکه در سالهای گذشته نمایشهایی چون «آندورا» به کارگردانی زندهیاد حمید سمندریان، «مریم و مرداویج» من، «شهر قصه» زندهیاد بیژن مفید، «سقراط» حمید نعیمی یا دیگر آثار هنرمندان شاخص درعین اینکه محتوای سازندهای داشتند فروش خوبی هم کردند. میخواهم بگویم امرار معاش یک هنرمند در گرو شریف بودن اوست، وگرنه عمری است من و ما به نان تافتون رضایت دادهایم به شرط آنکه بگذارند با شرافت کار کنیم. تئاتر سالم تماشاچی خودش را دارد؛ این بارها به من ثابت شده، حتی زمانی که در محله پیروزی تهران تئاترهایی مثل «عروس» را اجرا کردم و صفهای طولانی برای خرید بلیت و تماشای نمایش ایجاد شد.
برخی تصور میکنند مخاطب امروز بیشتر درگیر مسائل امرار معاش است و اساسا جنس مخاطب امروز تئاتر با دهه 40 و 50 تفاوت دارد، نظر شما چیست؟
نه، این ذهنیت شما جوانان است که فکر میکنید در دهه 40 و 50 همه چیز گل و بلبل بوده درحالی که این اشتباه است. در آن دههها هم به هنرمندان به سادگی سالن برای اجرا نمیدادند، بار ممیزی نمایشنامهها زیاد بود و... . بنابراین درباره آنچه شما نسبت به مخاطب امروز گفتید باید بگویم تئاتر خوب و پرمحتوا میتواند دلشوره مخاطب امروز را تخفیف بدهد، چراکه ریشه در روانشناسی اجتماعی دارد؛ به شرط آنکه مدیران فرهنگی ضرورت تئاتر را درک کنند. حالا که شما دارید با این سوالات مرا متهم میکنید به این سوال من جواب بدهید، به نظر شما اگر کاری از جنس نمایشنامههای پیراندلو، ایبسن و... امروز روی صحنه برود نمیفروشد؟
فروش میکند، ولی نه به اندازه یک تئاتر تجاری. تجربه ثابت کرده تئاترهایی از این دست همیشه مخاطبان محدود خود را داشتهاند. به نظرم کسی به تماشای نمایشی از ایبسن مینشیند که پیشزمینه و مطالعهای نسبت به آثار و جهانبینی او یا دیگر نمایشنامهنویسان شاخص دنیا داشته باشد، همانطور که درباره تماشای ارکستر سمفونیک تهران یا تماشای تئاتری درباره شاهنامه این پیشزمینه لازم است، نظر شما چیست؟
نه، قبول ندارم، جمعیت امروز کشور ما به 80 میلیون نفر رسیده که از این بخش، تعداد زیادی تحصیلکرده در مقاطع بالا هم به چشم میخورند و قابلیت درک یک اثر تئاتری سنگین را دارند. ما فقط برای فرهنگسازی نسبت به تماشای این آثار نیاز به مدیریت و بسترسازی داریم، اما مساله این است که این بسترسازی با ساخت برنامههای روتین به وجود نمیآید. اگر آنچه امروز دارد در قالب طنز از تلویزیون پخش میشود پس نقش طنز واقعی و راستین در این بین چیست؟ پس طنز عبید زاکانی یا سایر طنزپردازان راستین این مرز و بوم چه میشود؟ در عین حال بر این باورم که نیمی از قصور در فرهنگسازی به گردن رسانهها هم هست که کاری در این سالها نکردهاند. بهعنوان مثال، شعر ما در این سالها رشد زیادی داشته ولی واقعا چه مجالی در نشریات برای انتشار آن فراهم کردهاید، در حالی که اگر مطبوعات 57 تا 61 را ورق بزنید متوجه میشوید نقش رسانهها در انعکاس اشعار و آثار هنرمندان و فرهیختگان چقدر بیشتر بوده است، ولی امروز رسانهها به سادگی از این وظیفه شانه خالی میکنند.
قبول دارم که ما هم مثل سایر کشورها دورههایی در هنر و ادبیات و سینما و تئاتر و شعر و مطبوعات در اوج بودهایم ولی مساله این است که الان ما چه داریم؟ بهعنوان نمونه اگر بخواهیم به اثر یا آثار شاخصی در حوزه ادبیات داستانی در 10 سال اخیر اشاره کنیم باید از چه اثری نام ببریم؟جز اینکه ناچاریم به کارنامه سالهای گذشته ادبیات معاصر رجوع کنیم. حرف من این است که باید فکری برای امروز و توشه خالی نسل فردا کرد.
ولی من باز هم معتقدم نواقصی که در حوزه فرهنگ و هنر به آن اشاره میکنید صرفنظر از سوءمدیریتها به کمکاری رسانهها هم برمیگردد. درعینحال عمده به وجود آمدن خلأ در فرهنگ و هنر، نداشتن اشراف و آگاهی مدیران است. حالا بماند که در دورههایی مدیران خوب و کارآمد فرهنگی هم داشتهایم، ولی تعداد آن دسته از مدیرانی که بدون آگاهی وارد این حوزه شده و به آن لطمه زدهاند بیشتر است.
از این بحث که بگذریم، سوال دیگری در ارتباط با اهالی رسانه از شما دارم. خاطرم هست در سالهای اخیر یک خبرنگارنما در قالب یک مصاحبه تصویری با شما سوالاتی را مطرح کرد که موجب رنجش خاطرتان شد، بهخصوص آنکه این ویدئو در فضای مجازی هم دست به دست شد و واکنشهای زیادی را به دنبال داشت. خود شما در جایگاه مصاحبه شونده چطور با این دلشکستگی کنار آمدید؟
پذیرفتهام این فرهنگی است که طی نیم قرن پیشرو در کشور ما جا افتاده؛ اینکه عدهای بیایند بیدلیل به یک هنرمند فحش بدهند، در زندگی خصوصی او دخالت کنند، به حریم شخصیاش تجاوز کنند و... این روزها همه خبربر شدهاند.
منبع: فرهیختگان
انتهای پیام/