۱۹/ اسفند /۱۴۰۳

نفوذ تا قلب دانشگاه!

چرا باید «نفوذ علمی» را جدی گرفت؟

به گزارش گروه رسانه‌های دیگر آنا، رهبری فرزانه انقلاب، برنامه نفوذ دشمن را به دوبخش دسته‌بندی می‌کنند؛ یکی نفوذ موردی و دیگری نفوذ شبکه‌ای و جریانی. هدف مهمی که در نفوذ موردی تعقیب می‏شود، «تصمیم‌سازی» است. در روش تصمیم‌سازی، فرد نفوذی تلاش می‏کند نگاه مسئول یا شخص مؤثر در حرکت‏های جامعه و کشور را در مسائل مختلف، تغییر دهد؛ تا او همان تصمیمی را بگیرد و همان حرکتی را انجام دهد که آنها می‏خواهند؛ اما نفوذ جریانی، بسیار مهم‏تر از نفوذ فردی است و خطر آن برای انقلاب اسلامی، بیشتر است. در نفوذ جریانی، مجموعه‌ای از افراد با هدفی دروغین و با روش‏هایی متفاوت، با هم مرتبط می‏شوند؛ تا نگاه آنها به مسائل مختلف به تدریج تغییر کند و شبیه نگاه دشمن شود و به این ترتیب، بیگانگان، بدون شناخته شدن و به خطر افتادن، اهداف خود را محقق می‏کنند. اگرچه این پروسه، بیشتر شبیه به یک داستان می‌ماند اما عین واقعیت است. حال وقت آن رسیده است که واقعیتی داستان‌گونه را در همین زمینه مرور کنیم:


اپیزود اول!


امیر، وقتی کارشناسی را تمام کرد، برای استفاده از فرصت‏های علمی بیشتر، همه تلاش خودش را کرد؛ تا در کنکور ارشد در دانشگاه‏های طراز اول، قبول شود.


حالا وقتی برای پایان‏‌نامه به استادش مراجعه می‏کرد، او نمی‏توانست پاسخگوی پرسش‌هایش باشد و او با حسرت از دوستانش یاد می‏کرد که در اسکایپ از دانشگاه‏ها و استادان خارجی‏شان با ذوق و شوق فراوان صحبت می‏کردند.


کم‌کم در دلش ناامیدی از وطن و علاقه به خارج شکل گرفت و در اولین فرصت، راهی خارج شد؛ اما متوجه شد که آنجا هم مثل همین خاک و بوم، استادهایش یکی در میان، باتجربه و دانشمند هستند؛ نه همه‌شان؛ اما سرانجام، عقلانیت صوری در ساختار شهرسازی و سیستم‏های اداری توسعه یافته، او را مجذوب خودش کرد.

گوشتیران
قالیشویی ادیب

او رفته‌رفته پذیرفت که آنها همه چیز دارند و همه چیز را بهتر می‏دانند و با این نگاه به ایران برگشت و برای دانشجویانش، تنها و تنها یک توصیه داشت؛ خودتان را برای رفتن آماده کنید. شاید هیچ وقت باورش نمی‏شد که روزی مجری نقشه‏‌های بیگانگان شود یا از استعدادهای کشورش، نیروهای متخصصی برای نظام استکباری تربیت کند.


اپیزود دوم!


مریم که دانشجوی زهره بود و در مقطع کارشناسی ارشد، تحصیل می کرد، روزی به استادش گفت: استاد! نمی‏دانم این موضوعی که برای من تعیین کرده‏‌اید، برای ایران چه کاربردی دارد؟ استاد در پاسخش، بحث دیگری را باز کرد و گفت: این مقاله و با این موضوع را می‏توانی در نشریات خارجی چاپ کنی و در این صورت، چه خارج بروی و چه داخل باشی، همین مقالات، ملاک ارزشیابی‏ات می‏شود؛ نه خدمتی که به ایران می‏کنی!


مریم با خودش فکری کرد و خواست بپرسد که چرا استادش که در نظام ارزیابی وزارت علوم هم عضویت دارد، برای تغییر این ملاک‏ها کاری نمی‏کند؛ اما دید حق با استاد است. به هر حال، مهم همین مقاله است و حتی برای دفاع پایان‏‌نامه‏‌اش نیز باید حداقل همین یک مقاله را در نشریات خارج به تایید رسانده، موفق به چاپ آن بشود؛ پس سکوت کرد؛ اگرچه هنوز ته دلش آرام نشده بود و از این که کاری می‏کند که در یک دور باطل، فقط و فقط برای بیگانگان تلاش می‏کند، رضایت خاطر نداشت.


اپیزود سوم!


ملیحه دوست مریم است و در سال سوم دکترایش موفق به کشف یک رابطه علمی جدید و اثبات آن شد و در مسابقات علمی جهانی مقام آورده است. همه به او تبریک می‏گویند؛ اما او با ناراحتی به مریم گفته است: من بر روی موضوعی در جهان پیشتازی می‏کنم که دستاوردهایش اصلا در ایران کاربردی ندارد و هنوز مقدمات پایه‌ای این بحث در صنعت داخلی، نهادینه نشده است. او با این موضوع، در همکاری علمی با یکی از دانشگاه‏های سوئیس، از طریق استادش آشنا شد و حالا دارد بر روی نقشه راه علمی و فنی سوئیسی‏ها بر روی تنه علمی آنها، شاخه‏ای جوان را می‏رویاند؛ اما همه‏‌اش در این اندیشه است که پس تنه‏‌های علمی مورد نیاز کشور خودم چه می‏شود و نهال آنها را کدام نخبگان باید بکارند؟ مریم حرف استادش را تکرار می‏کند و می‏گوید: بی‏خیال! خوشحال باش که این جایزه علمی را در سطح جهانی برده‏‌ای و به زودی می‏توانی برای پسادکترا به هر دانشگاه خوب جهان بروی. خوش به حالت!


اپیزود چهارم!


روزی در تلگرام گروهی تشکیل شده بود که هیچ‌کس دقیق نمی‏دانست راه‌اندازی آن توسط چه کسی بوده است. به هر حال، برای همه مهم این بود که در فضایی گرم و صمیمی، جمعی از استادان و دانشجویان دانشگاه‏های برتر ایران، در یک رشته علمی، عضو شده‏‌اند. اولین نفرات را چه کسی عضو کرده، برای کسی معلوم نیست و البته مهم هم نبود.


بعد از آنکه ملیحه، مریم را عضو کرد، مریم نیز چند تن از دوستان و استادانش را عضو کرد. زهره و امیر هم چند تن از دانشجویان و همکاران هیئت علمی دانشکده‏‌شان را عضو کردند و به همین طریق، رفته‌رفته جمعیت گروه به مرز دویست نفر رسید.
همه از وسط یک بحث وارد شده بودند؛ اما هیچ کس این را نمی‏دانست؛ چون اهمیتی نداشت! شاید گروه مدتی راه افتاده و افرادی هرچند اندک، روی موضوعی گفت‏وگویی آزاد انجام می‏دهند.
ناشناس: چرا در کارگروه تبیین نقشه جامع علمی و فن‏آوری رشته مان بر روی موضوعات پیش پا افتاده مورد نیاز صنعت کار می‏شود؛ در حالی که آنها در شان استادان و دانشجویان نخبه ما نبوده، قابلیت چاپ در نشریات علمی معتبر جهانی را ندارند؟
- کس دیگری چیزی گفت.
ناشناس: چرا اصولا باید خود را درگیر نیازهای واقعی کنیم و خود به دنبال ساخت و راه‌اندازی آزمایشگاه‌هایش باشیم و نیمی از زمان دوره دکترای‌مان را به این مسائل بگذرانیم؟
- کس دیگری نوشته است: واقعاً این وضعیت افتضاح دانشکده ماست.
مریم نوشت: بالاخره باید از یک جا شروع کنیم و به نیازهای واقعی خودمان برگردیم و برای خودمان کاری کنیم.
ناشناس با لحن تندی نوشته‌ای در پاسخ مریم گذاشت.
چند نفر دیگر هم نوشتند: نیازها کدومه؟ دلت خوشه.
زهره نوشت: یک روز در دوران دانشجویی، همه انگیزه‏‌ام خدمت به اسلام بود. یادش به خیر.
مریم نوشت: استاد! شما که در کارگروه عضوید، این کار را که شروع شده، ادامه بدهید.


دوباره ناشناس در نوشته‏‌ای، با مقایسه تولیدات و خروجی دانشگاه‏های خارج کشور و مقایسه‌ای تمسخرآمیز با برخی دانشگاه‏های تراز سومی ایران، موضوع را به هجو کشاند و بعد بحث عوض شد و نوشته‏‌های بعدی به مباحث حاشیه‏‌ای و سیاسی پرداختند و سرانجام، زهره نوشت: راست می‏گید. حالا ما هی بریم تو کارگروه، کلی کار بتراشیم برای خودمون که چی بشه؟ به همین حالت بی‏‌برنامه، گویا همه راضی هستند.


اپیزود پنجم و پایانی!


هنوز کسی نمی‏داند ناشناس کیست. همه فکر می‏کنند حتما یکی از دانشجویان یا استادان است که یکی از اعضا عضوش کرده است؛ اما او خود این گروه را راه اندازی کرده و حالا به صورت خیلی غیرمستقیم، هدایت افکار این جمع کوچک نخبگانی را در دست گرفته است. زهره‌ها و امیر‏های عضو گروه و عضو کارگروه تبیین سیاست‏های علمی و فن‏آوری نقشه راه، با پس‌زمینه‏‌های ذهنی بحث دیشب، امروز در جلسه بیست و دوم کارگروه حضور یافته‏‌اند. فکر می‏کنید نظرات سمت جلسه‏‌شان به کدام جهت پیش خواهد رفت و چقدر به انگیزه‏‌های تعالی بخش برای اهداف ایرانی/ اسلامی فکر می‏کنند؟


متأسفانه در بسیاری از موارد، دانشجویان و استادان ما و بیشتر کشورها، در حال تکمیل نقشه راه علمی و فنی کشورهای نظام سلطه هستند. عده‏‌ای آگاهانه به این کار مشغولند و عده‏‌ای هنوز غبار این حرکت برایشان نامشخص است و عده‏‌ای نیز هنگام تحصیل در کشورهای غربی، در فرهنگ و خوی سلطه‌گری یا بی‏‌تفاوتی نسبت به ظلم و ناحقی در حق ملت‏‌های دیگر، هضم می‏شوند. این افراد در برنامه بزرگ نفوذ دشمن، در حال فعالیت در جهت تخریب حرکت‏های انقلابی و اصلاحی نیروهای متعهد و متخصص داخلی بر می‏‌آیند و حتی گاهی نمی‏دانند که منشأ مخالفت‏هایشان با برنامه‏‌های اصلاحی در روند علمی کشور برای خوداتکایی و جنبش نرم‌افزاری چیست. اینها از مصادیق نفوذ فردی یا جمعی می‏باشند. امروز به خودمان و گروه‏‌های‌مان دوباره نگاه کنیم و ببینیم تا چه اندازه ممکن است نفوذ دشمن در کلام، دیدگاه‏ها و اندیشه‏‌های فردی و جمعی، دامن‎گیرمان شده است. پس از خود و دوستانمان شروع کنیم؛ تا آینده‏‌ای بسازیم که در کنار رضایت الهی، آیندگان نیز ما را تحسین کنند.


منبع: کیهان


انتهای پیام/

ارسال نظر