دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
امکان‌سنجی تمدن‌سازی اسلامی (18)؛ حسن کربلایی*

توصیفی از فضای تقابل قائلین و مخالفین امکان تحقق تمدن اسلامی

نوشتار زیر ضمن طرح فرض‌هایی می‌کوشد تا نظریات مختلف باب امکان یا عدم امکان تحقق تمدن اسلامی را عنوان و مورد بررسی قرار دهد.
کد خبر : 265199

حوزه اندیشه خبرگزاری آنا: یکی از ضرورت‌های فهم نظریات مختلف باب امکان یا عدم امکان ایجاد تمدن اسلامی و امکان مقایسه آنها، فهم از وجوه اشتراک و اختلاف این نظریات است. در این نوشتار کوتاه فرض‌هایی را مطرح می‌کنیم که بر اساس آن می‌توان نظریات مختلف باب امکان یا عدم امکان تحقق تمدن اسلامی را طبقه‌بندی کرد. این طبقه‌بندی را بر اساس یک سیر منطقی ثنایی پی خواهیم گرفت تا مشخص گردد که قائلین به امکان تحقق و ایجاد تمدن اسلامی چه چیزی نیستند!


1- اولین نکته‌ای که باید به آن توجه کرد این است که آیا تمدن‌های مختلف در جهان داریم یا خیر؟ چنانچه کسی قائل به وجود تمدن‌های مختلف در جهان نباشد، از اساس منکر تمدن اسلامی است و وارد این بحث نخواهد شد. منظور از تمدن، تجسد و کالبد فعالیت‌های انسانی در قالب ابزارهای نرم و سخت است. مثلاً ایجاد معماری جدید، یا قواعد اجتماعی جدید و ... را یک مدنیت می‌نامیم و سؤال بر سر این است که آیا مدنیت‌های مختلفی در جهان وجود داشته است یا خیر؟ به نظر می‌آید همه می‌پذیرند که تمدن‌های مختلفی در جهان وجود داشته و دارد. تمدن غربی غیر از تمدن اسلامی و غیر از تمدن کنفوسیوسی و ... است.


2- دومین نکته این است که آیا در اختلاف این تمدن‌ها، انسان‌ها دخیل هستند یا خیر؟ اگر انسان‌ها در اختلاف تمدن‌ها دخالت نداشته باشند و تنها شرایط جغرافیایی و طبیعی در ایجاد تمدن‌ها دخالت داشته باشد، باز هم مفهومی ندارد که از تمدن اسلامی سخنی به میان آید. تنها می توان از تمدن مثلاً خاورمیانه یا تمدن اروپا و غیره سخن گفت که ناظر به جغرافیای خاصی است و اساساً انسان ها در آن دخالت ندارند. این توصیف ناشی از پذیرش این نکته است که گرایش‌ها و شایست و ناشایست‌ها و باید و نبایدها کاملاً بر اساس شرایط طبیعی ایجاد گشته است و هیچ گونه منشأیتی ورای آن ندارد. بنابراین اسلام نیز -معاذ الله- دینی به معنی نزول از آسمان نیست! بلکه ناشی از شرایط طبیعی و زمانی آن اقلیم است. لذا معنی ندارد که از تمدن اسلامی سخن گفت. اما اگر بپذیریم که انسان‌ها دخیل در اختلاف تمدن‌ها هستند و فعالیت ایشان تأثیر در تمدن‌ها دارد، آنگاه یکی از پایه‌های اساسی در پذیرش امکان ساخت تمدن ایجاد خواهد گشت.


3- اگر بپذیریم که فعالیت انسان‌ها در ساخت تمدن تأثیرگذارند، با این سؤال مواجه می‌شویم که میزان تأثیرگذاری انسان‌ها در ایجاد تمدن چه مقدار است؟ آیا جهت‌گیری و اراده انسان‌ها نیز در کیفیت تمدن‌ها دخیل است یا صرفاً تحقق تمدن را سریعتر و کندتر می‌کنند؟ به عبارت دیگر آیا فرهنگی که انسان‌ها اراده کرده و ایجاد می‌کنند (اعم از گرایش‌ها، بینش‌ها، شایست و ناشایست‌ها، باید و نبایدها و مواردی اینچنینی) در کیفیت ایجاد تمدن‌ها دخیل است یا انسان ها صرفاً می‌توانند تحقق تمدن خود را سریعتر یا کندتر کنند؟ پذیرش این نکته که انسان‌ها صرفاً تحقق تمدن خود را تسریع می‌بخشند به این معنی است که در نهایت همه جهان به یک تمدن واحد خواهد رسید و اختلاف تمدن‌ها تنها ناشی از مراحل رشد تمدن‌ها است و نه جهت‌گیری حرکت تمدن‌ها. در این مقام اختلاف تمدن‌ها، ارزشی نیست و ارزش‌ها دخالتی در ایجاد تمدن‌ها ندارند.


این مطلب به دو گونه قابلیت توصیف دارد. با توجه به اینکه تمدن را به معنی تجسد فعالیت‌های انسان‌ها در قالب ابزارهای نرم و سخت دانستیم، یک تعبیر بیان می‌کند که گرایش‌ها، بینش‌ها، شایست و ناشایست‌ها و موارد اینچنینی که بخشی از فعالیت‌های انسانی است، در مسیر تحقق تمدن غایی و سیر حرکت جوامع به وجود می‌آید و در نتیجه بسیار شبیه حالت گذشته می‌شود که ادیان نیز در تحرک جوامع برای رسیدن به آن تمدن غایی شکل گرفته است. در این صورت ملحق به فرض قبل می‌شود.


تعبیر دیگر بیان می کند که تمدن و مدنیت در واقع قالبی است که گرایش‌ها و ارزش ها در آن جریان پیدا می کند و کالبدی است که گرایش‌ها و ارزش‌های انسان‌ها در آن تأثیر دارند؛ بلکه صرفاً گرایش‌ها و ارزش‌ها در آن جریان می‌یابند و معیشت خود را در این کالبد پی می‌گیرند. لذا قطعاً معیشت و حیات انسانی متأثر از گرایش‌ها و ارزش‌های انسانی است و حتماً تمدن یک جامعه (حداقل در بخشی از خود یا به طور کامل) متأثر از گرایش‌ها و ارزش‌های انسانی می‌شود و لذا مفهوم «تمدن اسلامی» معنی خواهد داشت.


4- در دیدگاه کسانی که قائل به وجود تمدن اسلامی هستند، این نکته مطرح می‌شود که آیا تمامی وجوه مدنیت انسان‌ها متأثر از گرایش‌ها و ارزش‌های ایشان می‌گردد یا تأثیرپذیری یک تمدن از گرایش‌ها و ارزش‌ها به صورت بخشی است؟ قائلین به تأثربخشی تمدن‌ها از ارزش‌ها، خواهند پذیرفت که در قسمت‌هایی که ارزش‌ها و گرایش‌های انسانی تأثیری بر ساخت مدنیت ندارند، نقاط اشتراک تمدن‌ها است. این تفکر به معنی منتزع کردن و بخش بخش کردن مدنیت انسان‌ها است و بیان اینکه نیازهایی در جوامع مختلف وجود دارد که متأثر از ارزشها نمی‌شود و بنابراین در میان همه جوامع مشترک هستند.


این تفکر قائل است که حتی اگر بپذیریم که نیازهای جوامع کاملاً یکسان نیستند، وقتی پاسخی برای نیازی داده می‌شود، دایره مفاهیم در پاسخ‌گویی، منحصر به نیازی نیست که برای پاسخ به آن ایجاد شده است. به عنوان مثال وقتی نیازمند به کارگیری موادی در زیردریایی هستیم که تحمل فشار بالا را داشته باشد، ممکن است روی ساخت فلزی تحقیق کنیم که مقاومت بالایی در برابر فشار داشته باشد.


پس از ساخت این فلز، می‌توان از آن در صنایع دیگری استفاده کرد که فلز مقاوم به فشار در آن صنایع کارایی و راندمان آن صنعت را افزایش می‌دهد. بنابراین پاسخ‌های ایجاد شده طیفی از نیازهای دیگر را نیز می‌تواند پاسخ دهد. بر این اساس بخش هایی از مدنیتهای دیگر را می‌توان در مدنیت خویش استفاده کرد؛ چراکه دایره پاسخگویی آن بخش از مدنیت نیازهای جامعه ما را نیز خواهد پوشاند.


در حالی که قائلین به تأثیرگذاری ارزش‌ها در جمیع عناصر یک مدنیت، بیان می‌کنند که اولاً نیازهای هر جامعه‌ای از هم بریده نیستند و با هم یک نظام دارای روابط و اولویت‌بندی را تشکیل می‌دهند که معین می‌کند کدام نیاز از منزلت بیشتری در جامعه برخوردار است. نظام نیازمندی‌ها در واقع بیان می‌کند که هر نیازی در ارتباط با چه نیازهای دیگر قرار دارد و حساسیت جامعه نسبت به آن چه مقدار است.


وقتی نیازها در ارتباط با هم قرار می‌گیرند، بر هم تأثیر می‌‌گذارند و در نهایت نیازهای ترکیبی در جامعه تشکیل می‌شود که از نیازهای جوامع دیگر متمایز می‌شود. مثلاً خوراک به تنهایی و بدون ارتباط با نیازهای دیگر یک "نیاز انتزاعی" بریده از جامعه است که می‌توان گفت نیاز هیچ جامعه‌ای نیست. اما نیاز به خوراکی با خصوصیات اقلیمی و مذهبی و قیود دیگری که توسط نیازمندی‌های دیگر ایجاد می‌شود را می‌توان "نیاز واقعی" یک جامعه دانست و به همین دلیل متمایز از نیاز دیگر جوامع است.


ثانیاً سنخ پاسخ به نیازمندی‌ها نیز به دلیل حساسیت‌ها و گرایش‌های هر جامعه به نیازهای خود متمایز از دیگر جوامع است. هر جامعه متناسب با حساسیت‌ها و گرایش‌هایی که دارد برخی از نیازمندی‌ها را نسبت به برخی دیگر بیشتر مورد توجه قرار می‌دهد و نسبت به برآورده ساختن آن‌ها حساس‌تر است. این تعیین اولویت باعث تغییر منزلت نیازمندی‌ها می‌شود.


نیازی که بیشترین اولویت را دارد و جامعه بیشترین حساسیت را روی آن دارد، آنچنان مهم است که برآورده ساختن نیازهای دیگر نیز به تبع رفع آن نیازمندی مشخص انجام می‌گیرد و درنتیجه مهمترین نیازمندی، بیشترین ارتباط را با دیگر نیازمندی‌ها برقرار می‌کند و منزلت رفیع‌تری نسبت به دیگر نیازمندی‌ها خواهد داشت؛ چراکه برای رفع هر نیازی باید توجه داشت که نیاز اصلی جامعه نیز با پاسخی که داده می‌شود برطرف گردد.


به عنوان مثال جامعه‌ای که اولویتش برآورده سازی نیازهای خوراک و پوشاک خود است با جامعه‌ای که اولویتش برپا کردن پرچم اسلام در قلل رفیع جهانی است، در عمل، نیازمندی‌های متفاوتی خواهند داشت و پاسخ‌های متفاوتی را ایجاد خواهند کرد که در یکی پاسخ به سایر نیازها در گرو تأمین خوراک و پوشاک خود باشد و در دیگری پاسخ به نیازها منجر به تحقق برپایی پرچم اسلام گردد. بنابراین اینگونه نیست که پاسخ به نیازهای جوامع دیگر و ایجاد بخشی از مدنیت خویش توانایی پاسخ گویی به نیاز جامعه ما را (که در ارتباط با دیگر نیازها است) داشته باشد و لذا همه مدنیت تحت تأثیر گرایش‌ها و ارزش‌های جامعه قرار خواهد گرفت.


هر تمدنی به مثابه یک "کل" است که عناصر آن در ارتباط نظام‌مند با هم منجر به بروز یک اثر مشخص از آن تمدن هستند و نمی‌توان با حیث، حیث کردن و منتزع کردن عناصر آن بدون توجه به نظام تمدنی خود، از عناصر دیگر تمدن‌ها استفاده نمود.


5- کسانی که معتقد به تأثیرگذاری ارزش‌های انسانی در تمامی عناصر یک تمدن هستند و تمدن را به صورت یک کل منسجم تحلیل می‌کنند، با این سؤال مواجه خواهند بود که آیا فرهنگی که از جهت‌گیری و اراده انسان‌ها پدید می‌آید، باید به تفصیل ایجاد گردد تا بتوان آن را متجسد کرد و تبدیل به تمدن نمود یا می‌توان متناسب با سیر اجمال به تفصیل فرهنگ، تمدن را از اجمال به تفصیل بنا نمود؟ به عبارت دیگر عالَم فرهنگی که در ذیل آن تمدن شکل خواهد گرفت، عالمی است که دفعتاً و بالتفصیل ایجاد می‌گردد یا در سیری از اجمال به تفصیل ایجاد خواهد شد؟ طرفداران نظریه اول عنوان می‌کنند که تا عالمَ فرهنگی اسلامی شکل نگیرد و همه نیازها و خواست‌ها به سمت ایجاد مدنیت اسلامی تغییر نکند، سخن گفتن از ایجاد تمدن اسلامی امری بی‌معناست. تمدن اسلامی به صورت طبیعی و پس از تغییر عالم فرهنگی جامعه شکل خواهد گرفت و معنا ندارد که برای تحقق تمدن اسلامی و تولید علوم اسلامی برنامه‌ریزی کرد. بلکه ابتدا باید جامعه و عالم فرهنگی آن اسلامی شود و سپس امیدوار بود که علم اسلامی و تمدن اسلامی یافت گردد.


در مقابل قائلین به امکان تحقق تدریجی تمدن اسلامی بیان می‌کنند که درست است که تا عالم فرهنگی جامعه، اسلامی نشود و خواست جامعه، اسلامی نگردد، نمی‌توان از تحقق مدنیت اسلامی سخن گفت؛ اما ایجاد عالم فرهنگی اسلامی در جامعه به گونه‌ای نیست که بالتفصیل و به صورت دفعی محقق شود. عالم فرهنگی در سطوحی محقق می‌شود و اصلی‌ترین سطح آن خواست اساسی جامعه برای تحقق اسلام است؛ که با بروز انقلاب اسلامی در جامعه ایران محقق شده است و به همین میزان مدنیت جدیدی بنا شده است. ساختار حاکمیتی تغییر یافته است و سازمان اجتماعی جامعه غیر از سابق خود شده است.


طبیعی است که این فرهنگ خیلی مجمل است و بیشتر، گرایش جامعه را تبیین می‌کند تا تفصیل کاملی از مدنیت، روابط و ابزارهای متعین اجتماعی باشد. چنانچه بخواهیم برای تفصیل این عالم فرهنگی اقدام نماییم، راهی جز توسعه فرهنگ اسلامی محقق شده بر اساس نظریات علمی نداریم. آن چیزی که می‌تواند عامل تفصیل گرایش جامعه و فرهنگ مجمل ناشی از آن گردد، تولید نظریاتی است که ضمانت تحقق آن گرایش‌ها و گسترش آن را فراهم می‌کند؛ که البته تولید چنین نظریاتی در فضای فرهنگی خاص خود نیز محقق می‌شود.


یعنی یک تعامل دو سویه بین نظریات علمی و فرهنگ جامعه برقرار می‌گردد. نظریات علمی برای جریان گرایش‌ها و فرهنگ اجمالی حاکم بر خود ایجاد می‌ شوند و عمل به آنها باعث تفصیل فرهنگ حاکم برخود می‌شوند. در نتیجه باز هم نیاز به علوم مترقی‌تری بر اساس فرهنگ تفصیل یافته خواهیم داشت و این سیکل و تأثیر و تأثر دوسویه علم و فرهنگ، باعث تحول و ایجاد مدنیت اسلامی بر پایه تولید علوم اسلامی می‌شود.


به عبارت دیگر نظریات علمی امکان «پیش‌بینی، هدایت و کنترل» تغییرات موضوع خود را به سمت غایتی که گرایش جامعه تعریف می‌کند، فراهم می‌نمایند. ساخت تمدن نیز به عنوان یک موضوع، می‌تواند دارای نظریه‌ای باشد که تسهیل‌گر و هماهنگ‌ساز فعالیت‌های لازم برای تحول جامعه به سمت یک مدنیت جدید گردد.


با این توصیف ایجاد نظریه‌ای برای ساخت تمدن اسلامی و تفصیل گرایش‌ها و فرهنگ جامعه ایرانی ضرورت دارد. با تحقق انقلاب اسلامی، گرایش‌های جامعه به سمت تحقق تمدن اسلامی سوق پیدا کرده است و جامعه ایران به دنبال تحقق مدنیتی است که در آن دین مبین اسلام جریان داشته باشد. بنابراین برای تفصیل این گرایش و فرهنگ غنی (که مجمل است)، نیازمند ارائه نظریه‌ای هستیم که با کمترین هزینه و تعارضات اجتماعی و با بیشترین راندمان، به مدنیتی اسلامی با بیشترین هماهنگی دست یابیم و این گرایش و فرهنگ را تفصیل بخشیده و در تمامی نظام اجتماعی خود جریان دهیم.


توصیفی که انجام گرفت را می‌توان به عنوان نقشه‌ای فرض کرد که اهم اختلافات و نقاط نزاع نظریات قائلین و موافقین امکان تحقق تمدن اسلامی را بیان می‌کند. بر این اساس می‌توان توصیف کرد که مخالفین تمدن اسلامی در چه موضعی اعلام مخالفت کرده‌اند. موافقین تحقق تمدن اسلامی نیز چه اختلافاتی با هم دارند.


*عضو هیات علمی فرهنگستان علوم اسلامی قم


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب