دانشگاههای ما و مشکل مادی و نهادی شدن
اکنون نزدیک به دو دهه است که در جامعه ما مدیران و مسئولان و سیاستگذاران حوزه آموزش عالی سخن از مسائل و موضوعاتی میگویند که خود اکنون به آن عنوان سیاست «ارتقاء علمی» کشور دادهاند.
تقریبا از روزهای نخست دولت دوم اصلاحات و ذیل برنامه سوم توسعه بود که سخن گفتن از ایجاد تحول در دانشگاهها، رفتن به سمت نسل سوم دانشگاهها، انجام جهاد علمی، بالا کشیدن سطح علمی کشور، افزایش میزان تولیدات علمی کشور، تبدیل کردن دانشگاههای کشور به بهترین دانشگاههای منطقه و جهان، تجاری کردن علم و فناوری، ایجاد پیوند میان علم و صنعت، وظیفه کارآفرینی دانشگاهها و ... در میان جامعه دانشگاهی و سیاستگذاران حوزه علم و فناوری گسترش یافت و تمامی فضاهای بحث و گفتگو در مورد آموزش عالی را گرفتار در خود ساخت.
تکرار منظم و سیستماتیک بیست ساله این مباحث و موضوعات در فضاهای زبانی مختلف مانند دستور جلسات، سخنرانیها، همایشها، مقالات، مصاحبهها، گزارشهای تحقیقاتی، سندهای چشمانداز، برنامههای توسعه و ... البته، تنها به بازگویی چند باره و چند باره برخی دیدگاهها محدود نشد و این دیدگاهها آرام آرام خود را تبدیل به مجموعهای از سیاستها، آیین نامهها، قوانین، مناسک و حتی نهادها و سازمانها نمودند.
1) وجود گزارههایی همچون «ایران کشوری است توسعه یافته که با اتکاء به تولید علم و فناوری و دانش پیشرفته به جایگاه اول اقتصادی، علمی و فناوری در سطح منطقه آسیای جنوب غربی شامل آسیای میانه، قفقاز، خاورمیانه و کشورهای همسایه دست یافته است» (سند چشمانداز جمهوری اسلامی 1404) «اقتصاد متنوع و متکی بر دانش و آگاهی، سرمایه انسانی و فناوری نوین» (ماده 26 برنامه چهارم توسعه)، «افزایش سهم کشور در تولیدات علمی جهان» (ماده 9 برنامه چهارم توسعه)، «تقویت علم و فناوری به منظور گسترش حوزه نفوذ و اقتدار ملی»، «آرمان مقدس فتح قلههای علمی و عبور از مرزهای دانش»، «کسب جایگاه برتر فرهنگی- سیاسی»، «تصاحب سهم اقتصادی بیشتر در مناسبات متکثر، متنوع و پرشتاب جهانی» (مقدمه آییننامه ارتقای مرتبه اعضای هیات علمی)،... و خلق ابژهها و سوژههایی همچون «دانش به مثابه عامل ایجاد کالا، ثروت، خدمات، نفع و انتفاع، سود، صنعت، بازار، محصول، مهارت، نتیجه، کسب و کار، رشد اقتصادی، کارآفرینی، تمایلات روزمره کسب و کار، متوسط گرایی علمی، اثر بخشی اقتصادی و بازاری، ارزشهای مبادلهای بازار و ...» (در مقابل تصویر قدیمیتر که بر دانش به عنوان عامل فضل، معنا، جریان معرفت، فهم، اکتشاف، صدق، نقد اجتماعی، دانشگاه، شایستگی آکادمیک، کتابخانه، مفهوم آفرینی معرفتی، مساله آفرینی علمی، تمایلات روشنفکرانه، نخبه گرایی، اصالت معرفت شناختی، ارزشهای استعلایی علمی و ... تاکید میکرد)، «شرکتهای دانشبنیاد»، «نظامفناوری»، «دانشگاه کارآفرین»، «دانشگاه نسل سوم»، «مناطق آزاد پژوهش و فناوری»، «پارک علم و فناوری»، «خصوصیسازی فعالیتهای آموزش عالی، پژوهش و فناوری»، «تبدیل ایده به محصول»، «استادان اثربخش»، «استادان آورنده طرحهای ثروت آفرین»، «اقتصاد دانش»، و .... (فراستخواه، 1386)،
2) در کنار کردارها و مناسکهای اجرایی- مدیریتی از قبیل آییننامه ارتقاء مرتبه اعضای هیات علمی، ایجاد پرونده ارتقاء، برگزاری مناسک ممیزی، صدور احکام موافقت میشود یا نمیشود، آرشیو کردن پروندهها، یا اعمال و کردارهای نمادینی همچون نوشتن، ارجاع دادن، شرکت در سمینار، انتشار به صرف انتشار، دفاع از تز، چاپ مقاله، استماع سخنرانی، ابراز نظر در جلسات، ارائه طرحهای کارآفرینی، ثبت اختراع، ارائه فعالیتهای مشاورهای، خلق نوشتههای کوتاه اجرایی- مدیریتی، گرفتن تاییدیههای صنعتی- آزمایشگاهی و ...) و
3) «مادی شدنها» و «نهادسازیها» از قبیل شکلگیری وزارت علوم، تحقیقات و فناوری، شورای عالی عتف، هیاتهای ممیزی، معاونتهای برنامهریزی و کارآفرینی، دانشگاه علمی- کاربردی، نظام فنی- حرفهای، جهاد دانشگاهی، رشتههای علمی- کاربردی و ... زمینهساز خلق نظم مدیریتی- سیاستگذاری در جامعه ایران شد که امروزه آن را به عنوان سیاست مدیریتی «ارتقاء علمی» کشور میشناسیم. این سامانه یا نظم مدیریتی- سیاستگذار اکنون شکل گرفته و با خود الزامات و پیامدهای کارکردی و غیر / کژ کارکردی بسیاری برای منطق درونی علم و اجتماعات علمی و مناسبات اجتماعی علو فناوری به همراه آورده است.
میتوان در مقام یک پژوهش علمی به توصیف این نظم مدیریتی- سیاستگذار و ابعاد ناهمگن گفتمانی، کرداری و مادی آن پرداخت و نشان داد که هر یک از این ابعاد با چه الزامات و پیامدهایی برای منطق درونی علم و اجتماعات علمی و مناسبات اجتماعی علم و فناوری همراه بوده است، میتوان از معنای این نظم مدیریتی- سیاستگذار پرسید و روشن ساخت که اصولا این نظم مدیریتی زبانی- غیر زبانی در گفتوگو با کدام نظامهای معنایی دیگر خود را معنادهی میکند و بالاخره میتوان این پرسش تبیینی بنیادی را مطرح ساخت که اصولاً چه ضرورتهای اجتماعی خلق این نظم مدیریتی- سیاستگذار را ممکن ساخته و شرایط لازم برای خلق آن را فراهم کرده است؟ این پژوهش با هدف پاسخ گفتن به این پرسشها شکل گرفته و میکوشد با فراهم آوردن بنیانهای نظری و مفهومی مناسب نشان داد که چه نیت استراتژیک یا نیاز اورژانسی خلق این نظم مدیریتی- سیاستگذار و همبستههای آن را در جامعه ما ممکن ساخته است.
ایران کجاست؟ ایران را چگونه دریابیم؟ آیا ایران امکان تداوم دارد؟ آیا سوژه ایرانی به حد کافی تناورده است که در جهان پر تلاطم امروز خویشتن خویش را بر صورت مایی نیرومند و هوشمند و کارآمد بازسازی کند؟ آیا پرداختن به این پرسشها در ذیل دوگانههای دین و سکولار ممکن است؟ آیا میتوان با طرحوارههای کهنه و مندرس ایران را باز- مفهومسازی کرد؟ پاسخ به هر کدام از این پرسشها، نظم ذهنی دگروارهای را میطلبد که بتواند آینده جهان پسا- مدرن را از منظر مفهومی صورتبندی کند ولی این صورتبندی از "منظر ایران" باشد نه از منظر دیگری. اما پرسش اینجاست که کدام "گاه" ظرفیت پرداختن به این پرسشهای نپرداخته را دارد؟ حوزه؟ دانشگاه؟ اتاقهای فکر در اندرونی حاکمیت؟ همه یا هیچکدام؟ در مستوای که هر کدام در حال بازنمایی خویش هستند قادر به پرداختن و بازخوانی ایران و بحرانهای آن نیستند ولی "نظم آکادمیک"- نه دانشگاه کنونی ایرانی- قادر به مفهومسازی ایران هست. زیرا بینش آکادمیک مبتنیبر انقیاد نیست. بل نگاه انتقادی از ملزومات و مقومات شبکه دانایی آکادمیک است و اگر رهایی از فروپاشی سوژه ایرانی قابل تصور باشد این رهایی از بند اقیاد و انحطاط از دل بینش انتقادی در "گاه دانایی" ممکن است. اما گاه دانایی را چگونه برسازیم؟
*عضو هیئت علمی در مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور
انتهای پیام/